-
خیانت یا ...
سلام دوستان میخوام از اول اشناییمون بگم
منو همسرم خیلی عاشق هم بودیم با اینکه سن کمی داشتم ولی شوهرم همه رو متقاعد کرد که با من ازدواج کنه و اینقد اومد و رفت تا اینکه خانوادم قبول کردن.در حال حاضر 3 سال از زندگیمون میگذره من 02 و همسرم 24 سالشه.اینقد خوشبخت بودیم که همه حسرت میخوردن و یه جورایی دوست داشتن زندگیمون بهم بخوره اما شوهرم اهمیت نمیداد و میگفت مهم ماییم.اما تازگیا رفتارش عوض شده من 3 ماهه که حامله ام الان که تعطیلاته منو از صب تنها میزاره و میره پیش داییش تا شب.داییشم مجرد و بی بند و بار.بهش که میگم تنهام نزار میگه بیا تو هم بریم اما من خونه خودمو ترجیح میدم به اونجا چون حوصلم سر میره .خلاصه چند روزی بود که حس میکردم شوهرم چیزی رو ازم پنهون میکنه حتی شبا از خواب میپریدم و نگاه میکردم ببینم پیشمه یا نه تا اینکه یه شب طبق معمول بیدار شدم دیدم نیست سرویس بهداشتی و اشپزخونه ما طبقه پایین از پله اروم اومدم پایین دیدم صدای حرف میاد یه دفعه در و باز کردم و گفتم با کی صحبت میکردی گوشیتو بده به من ببینم و جیغ و گریه و زدمش.اینم بگم گوشی شو قایم کرد و گفت اشتباه میکنی و اومدم دستشویی ولی من مطمئن بودم تا اینکه ویبرش صدا داد گفتم بده که در اورد و گفت بخدا چیزی نیس به جان بچمون با دختر نبودم یه مسئله ای پیش اومده ولی طرف گفته به هیچکس نگو اگه صبر کنی چند روز دیگه میگم حتی دست روی قران گذاشت حالا نمیدونم چیکار کنم دیروز بهش گفتم طلاق گفت نه من زندگیمو دوست دارم اما اگه دوست داری دلیل کارات چیه.من از همون روز خواب و خوراک ندارم و همش گریه میکنم میشه که یه مرد تظاهر به دوست داشتن کنه چون وقتی هست بهم محبت میکنه:confused:
-
سلام به شما
خواهشا انقدر ناپخته و عجولانه و بی رودروایسی بگم کودکانه تصمیم نگیر.
قبلش بهت بگم اشتباه از خودت بود که همسرت رو تنها گذاشتی.اگر همراهیش میکردی به منزل داییش و کمی هم از خودت مایه میگذاشتی و یه مقدرا تحمل میکردی سر رفتن حوصله ات رو ، الان انقدر بهم ریخته و نگران نبودی.
شما یا باید همسرت رو همراهی میکردی حتی اگر بهت بد میگذشت و یا باید اجازه بدی اونم میرفت و به داییش سر میزد.درواقع شما هم خر و میخواستی و هم خرما رو.
تا چیزی مشخص نشده حرف طلاق رو پیش نکش.شما هم خودت هنوز مطمئن نیستی و ختی از عنوان تاپیک مشخصه که دو دل هستی.و نمیدونی دقیقا چی شده.
با پیش کشیدن حرف طلاق چیزی درست نمیشه.جز اینکه میرید دادگاه و شما مدرکی ندارید و دادگاه برت میگردونه سر خونه زندگیت.کمی سیاست و درایت داشته باش.
بهتره کاملا ماجرا رو شرح بدی.
وقتی ازش پرسدی دلیل کارات چیه؟ چه جوابی داد؟
وقتی ناراحتی شما رو میبینه چه عکس العملی نشون میده؟
ازش پرسیدی که این چه موضوعیه که تو حاضری زندگیمون مختل بشه اما به من نگی؟
شما با همسرت چطور اشنا شدی؟
چرا خانوادت راضی به ازدواج شما نبودن؟
و در نهایت
شما الان بارداری.مسئله خیلی فراتر از خودت و همسرته.در واقع اون بچه گناهی نداره که در اینده دچار بیماری های روحی و جسمی بشه اونم به خاطر مشکلات الان شما و همسرت.
از لحاظ تغذیه حتما به خودت برس.که بعدها دودش اول توی چشم خودت و همسرت میره .
-
عزیزم جوش نزن من همین مشکل و داشتم و می دونم تقصیر خودم بود گلم ما هم سن کم ازدواج کردیم و همه حسرت زندگیمون و می خوردن ولی من با همراهی نکردن همسرم به مشکل برخوردم و الانم میگم خودم مقصرم و این و بدون همسرت دوست داره و اگه دوست نداشت می گفت طلاق .....
ولی سعی کن بهش نزدیک بشی با همسرت بشین صحبت کن ببین دردش چیه شاید واقعا خیانت نکرده شاید با دوستش صحبت کرده ولی حواست باید جمع باشه تا مشکلی از طرف زن نباشه مرد خیانت نمی کنه این تجربه 6 سال زندگی من
ولی اول بگو چرا مشکوک شدی؟ ببین اگه تورو تنها میذاره چون تو حاضز نمیشی بری بیرون و مردها هم از خونه نشستن بدشون میاد
همین بارداری باعث میشه مردو زن از هم دور بشن می دونم بارداری سخت مخصوصا ماه های اول ولی سعی کن اگه سخت هست ولی خودت و سرحال نشون بدی و شاد ....احتمالا به همسرت ویارم داری؟
ولی عزیزم اول باید با همسرت دوست باشی
اون بچه تو شکم تو نیاز به عشق بین پدر مادر داره اشتباه من و تو تکرار نکن عزیزم
ای کاش بر میگشتم به چند سال قبل
-
مریم جان ممنون که اینقد رک بهم ج دادی ولی ماجرای خونه داییش یه سالی هست که میره و وقتی منم میرفتم دوتایی میرن تو اتاق بعدشم میرن بیرون من میمونمو... شوهرم باید یه خرده به فکر منم باشه نه؟راجع به اون قضیه میگه قول دادم به کسی نگم بزار به وقتش میگم منم بهش گفتم ماست مالی میکنی و میگی و تموم.چون سنمون کم بود خانوادم راضی نبودن.اشناییمونم این جوری بود که من با دوستم از کلاس بر میگشتم که دوست پسر دوستم اومد دنبالش که شوهر منم بود بعد به من گفت بیا بریم من نرفتم و شوهرم شمارمو از دوستم گرفت و وقتی زنگید گفتم من دوست نمیشم و گفت میخوام بیام خواستگاریت و در ضمن خیلی گیر بود خلاصه ادرسمونو پیدا کردو اینقد اومدو رفت تا اینکه...ناراحتیمم که میبینه بغلم میکنه و میگه چرا دست از این فکرات بر نمیداری تو عشقمی و از این حرفا
- - - Updated - - -
اتوسا جان من هیچی واسه شوهرم کم نمیزارم لباس تمیز و قشنگ موهامو درست میکنم ارایش میکنم با مهربونی به استبالش میرم وقتی از سر کار میاد عشقمم با کارای مختلف بروز میدم.همون اول اشناییمون بهم گفت خیانت عکسالعمل من هیچوقت کاری نمیکنم که تو رو از دست بدم منظورش اینه که اگه خیانت کنه منم خیانت میکنم یا اینکه یه مرد میاد به طریق مختلف با من یا پیشنهاد میده یا اذیتم میکنه یا...
- - - Updated - - -
حتی میگم تو که منو نمیخواستی چرا حاملم کردی بیا بریم بندازمش.خیلی فکرای احمقانه میکنم
-
سلام عزیزم
من چون تجربه مشابه دارم فقط این موضوع به ذهنم رسید که بهت بگم تو مشاجره نباید ضعف نشون بدی
قوی باش وقتی باش صحبت میکنی جیغ نزن گریه نکن
محکم حرفتو بزن
مردا از زنای ضعیف خوششون نمیاد تا میبینن زنشون ضعیفه و همش گریه زاری میکنه حاضر به صحبت کردن نمیشن ... یا جواب سر بالا میدن ...
نمیدونم منظورمو خوب رسوندم یا نه ...
سعی کن با آرامش باهاش صحبت کنی ببینی موضوع چیه ..
-
ببین عاطی عزیزم انشاالله که خیانت نکرده ولی اگه واقعا زن به تمام معنایی باید ببینی پس چرا همسرت خیانت کرده عزیزم اگه واقعا همه این کارارو کردی و دیدی خیانت کرده دنبال این باش که همسرت یک دوست منحرف داره عزیزم و اون باعث شده که همسرت خیانت کنه چون دوست بد ادم و تو چاه می ندازه عزیزم امیدوارم اشتباه متوجه شده باشی ولی خیلی مواظب باش گلم چون تو بارداری و استرس اصلا واست خوب نیست مواظب خودت و اون فرشته تو شکمت باش و قوی باش گل یخ درست میگه مردها از زن ضعیف بدشون میاد
-
گل یخ مرسی از نوشتت عزیزم.من باردارم دست خودمم نبود حتی وسط دعوام اوق میزدم و سرم گیج بود و سیاهی میرفت که افتادم روی زمین و شوهرم بلندم کرد و نشوندم روی صندلی واقعا موقعیت بدی شاید افسردگی بارداری گرفتم شاید زیادی گیر میدم شاید زیادی فکر و خیال میکنم واقعا نمیدونم
-
سلام عاطی جان.
من متوجه نمیشم چرا شما میگین خیانت کردن؟
شاید با یک خانمی بر حسب اتفاق و یه مدت برای کمک بهشون تلفنی صحبت میکنن و به همین دلیل نمیخوان شما بدونین(البته با این احتمال هم بازم ایشون کار اشتباهی میکنن اما شدتش کمتره) .من نمیدونم ایشون چه کردن اما شما نباید به خاطر یک تلفن مشکوک به عشق و علاقه 3ساله ای که همسرت بهت ابراز کرده پشت پا بزنی، اتفاقا باید عاشقانه تر زندگی کنی و بیشتر به همسرت محبت کنی،حتما توانایی مادرشدنو در خودتون دیدید که درید مادر میشید پس احساس مسئولیت در قبال این طفل معصوم کجاست؟تمام احساسات شما در کودکتون تاثیر میذاره.تمام تلاشتونو برای ارامش خودتون بکنین.
میتونین تو محیطی دوستانه از همسرتون بخواین که از لذت هایی که با داییش میبره برات بگه که چه نیازهاییش اونجا ارضا میشه که اینقدر علاقه منده؟
شاید واقعا اونجا کار جذابی انجام میدن که شاید اگه شما بدونی بتونی همون محیطو تو خونه خودت براش فراهم کنی.بهش بگی چه کمبودهایی تو زندگی دارن که اینقدر اصرار به رفتن خونه داییشون دارن.
-
شمیم الزهرا مرسی.شوهرم هرجا میره هر کاری میکنه وقتی میاد خونه برام تعریف میکنه اما راجع به این مسئله میگه نمیخوام که صحبت کنم و میگه شک نکن بهم ولی نمیتونم اخه نمیشه.شوهرم از صب سر کار تا شب البته با هم شبم مییایم خونه تا بخوابیم 2-3 میشه واسه همین زمانی که تعطیله میره پیش داییش آخه اینجا با کسی جز داییش رفت و امد نداریم البته بی انصافی نکنم وقت واسم میزاره ولی تعطیلات عید باعث شده که اینجوری نباشه و صب میره تا شب خدااااااااااایااااااااا تمومش کن
- - - Updated - - -
دیشب خواب دیدم دندون کرسیمو دندون پزشک کشید تعبیرشو نگاه کردم وااااااااااااااای گفت از همسرت جدا میشی شاید اعتقاد نداشته باشم ولی حتی این مسئله هم فکرمو مشغول میکنه
-
عاطی جان 2 حالت داره یا حدست درست بوده یا نبوده
اما یه چیزی مشخص هست با استرس واضطراب داری با سلامت بچت بازی می کنی
فعلا این .... رو بزار کنار تا بچت بدنیا بیاد