-
مشکل من
با سلام خدمت مدير محترم و دوستان ارجمند
من به دلیل مشکلي که نامزدم داشتند (وسواس ، عدم اشتغال و ...) با چند مشاور از جمله مشاورين اين سايت مشورت کرده و به اين نتيجه رسيدم که زندگي با ايشان براي من سخت و ناممکن است . به همين دليل بعد از دو سال و اندي که با ايشان نامزد بودم و با منطق عقل ،نه با احساس تصميم گرفتم از ايشان جدا شوم .
در حال حاظر که دو ماه از جدا شدنم مي گذرد اصلآ اوضاع روحي مناسبي ندارم و با اينکه سعي ميکنم مثل قبل باشم که جدآ دختر آرومي بودم بسيار حساس و پرخاشگر شده ام و با کوچکترين کلمه به هم مي ريزم و بعد هم از اين رفتار که داشتم ناراحت و عصباني ميشوم و دائم خود را سرزنش ميکنم انگار دست خودم نيست برايم فرقي نميکند که فردي را که مورد خطابم قرار ميدهم چه کسي باشد ؛پدر،مادر،خواهر ،برادر و...
نگراني من اين است که اين اخلاق بد در من ماندگار شود لذا خواهشمند است با وجدان پاک خود مرا راهنمايي کرده و از اخلاق بسيار بدي که پيدا کرده ام نجات دهيد .باشد که رستگار گرديم .
-
RE: مشکل من
سلام:
یاس کبود عزیز:امیدوارم مثل یاس خوشبو و معطر و شاداب باشی.گل یاس خصوصا طرف صبح چنان هوایی اطرافش را معطر می کند که حال خوشی به وجود می اورد .امیدوارم بعد از طی دورانی که می شه دوران نقاهت نامید دوباره شادابی و طراوتت را به دست اوری .ادمی که دچار بیماری می شه گاهی هم به علت شدت بیماری کج خلقی می کنه ولی از خودش مراقبت می کنه دارو مصرف می کنه تقویت می کنه حتی دیگران ازش پرستاری می کنند و من فکر می کنم همه اینها طبیعیه و بعداز گذراندن دوره نقاهت خوب می شه و بلند می شه . عزیز دلم طلاق فشارهایی راروی دوشت کذاشته که روی شونه هات سنگینی می کنه فقط نباید سنگینی اون تورابه زمین بکوبد .مقاوم باش به نظر من طبیعیه ،تو با نامزدت یک روح بودید حالاکه یه قسمت روحت ازت جدا شده درد بکشی –رنج ببری و گاهی اه و ناله ای داشته باشی (امامتعادل).باید این حالت را بپذیری .باهاش رفیق بشی .فکر نکنی که این حالت تو دائمیه .نه خیلی موقتی و زود گذر .سه جمله جادوئیی «این نیز بگذرد»را با خود زمزمه کن.
وقتی این حالت را طبیعی دونستی .باهاش رفیق شدی پذیرفتیش ،کم کم نیمه روحت را که خالی شده ترمیم می کنی اگر چنین کنی من به تو قول می دهم ظرف مدت شش ماه یا کمتر روحیه ی گذشته خود را شاید مصمم تر و امیدوار تر پیدا کنی و این بستگی به تصمیم تو دارد.
توگفتی :تصمیمی ازروی عقل نه احساس.
گفتی با مشورت مشاورین خوب.
مسلما بهترین راه حل بوده .حال مجسم کن که بعد از گذشت 10 سال با بودن فرزند به این جایگاه می رسیدی چه حالی داشتی؟ایا تحمل الان برای توسخت تراست یا اون موقع.پس اگر تصمیم ت از روی عقل بوده و مشورت هم کردی و این جدایی برای تو اتفاق افتاده حتما خیری دران بوده .
خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر
که داده ات نعمت است و نداده ات حکمت است و گرفته ات امتحان
دوست من این را بدان که مشکل تو فقط مختص تونیست بلکه خیلی ها با اون دست وپنجه نرم می کنند حتی در شرایطی سخت تر و دردناک تر که اگر تو خودتو توی اون جایگاه حس کنی می بینی مسئله تو چه بسا راحت تر و قابل تحمل تره. بهتر به جای اینکه خودت را با کسانی مقایسه کنی که شاد و سرحال رفت وامد می کنند با کسانی مقایسه کن که با تو همدردند وخیلی بیشتر عذاب می کشندکه کم هم در دادگاهها نیستند که متاسفانه هرروز بر امار طلاق و جدایی افزوده می شود.
حال که شرایط تو این گونه است این گونه فکر کن که چه بسا این طلاق برای تو مسیری نو وتازه برای رشد و موفقیت تو باشه.امیدوارم به زودی شنونده خبر خوب تو درمورد قبول کردن این فصل از زندگیت که زمستانیست باشیم . قبول کنی که زمستان هم زیبایی های خودش را دارد و باید فکر مراقبت و گرم کردن خودت باشی و در انتظار بهاری زیبا.امید وارم بیایی و در مورد غلبه خودت بر این مسئله و مشکلاتش برامون صحبت کنی.
قوی باش و امیدوار.تو می تونی.
-
RE: مشکل من
سلام
من می خواستم یه مشکلی را در میان بگذارم
مشکل من این است که پدرم نمی گذارد من بیرون بروم با دوستانم به مشاور مدرسه گفته ام ولی او کمکم نکرده او از من خواسته که اعتماد پدرم را با این کارها جلب کنم اول از همه ظاهرم را موجه کنم و دوستی با جنس مخالف نکنم که اینها شدنی نیست دوست ندارم دوست پسرم را ترک کنم
-
RE: مشکل من
سلام daneshjo عزیز ،
حضورت در تالار رو خیر مقدم میگم و امیدوارم با حضور مداومت بتونیم چیزهای زیادی از همدیگه یاد بگیریم .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^^^^^^^^
اما در مورد مشکلت :
به نظر بنده باید دید چه عاملی باعث این است که پدر شما با بیرون رفتنتان مخالفت کند . این یک سوال اساسی است که فقط خودت میتونی جوابش رو پیدا کنی .
اما به طور کلی باید دست پدری رو بوسید که با این همه مشکلات موجود در این مملکت وقت فکر کردن و کنترل کردن فرزند عزیزش رو داره . و با محدودیت هایی که اعمال میکنه فکر میکنه که میتونه به فرزندش خدمت کرده باشه . در واقع نیت خیلی مهمه . ممکنه از شدت علاقه باشه که پدرتون دوست نداشته باشه شما به محیط تا حدودی آلوده ی بیرون برید . من اگه به جای شما بودم به داشتن همچین پدری افتخار میکردم و به اعمال این محدودیت به خودم میبالیدم . چون خیلی از این دخترهایی که برای بیرون رفتن آزادند مشکلاتی دارند که با کمی حضور در همین تالار خودت متوجهش میشی . بنده فکر میکنم که داشتن ارتباط قلبی و عاطفی با خانواده میتونه خیلی بیشتر شما رو ارضا کنه تا ارتباطهای بیرون از منزل . هر چند که منکر این نیستم که باید تلاش کنید تا پدرتون در حد معمول آزادیهای شما رو هم در نظر بگیره ولی رضایت پدر هم کم چیزی نیست .
شما دوست دارید قلب پدر و مادرتون ازتون راضی و خوشنود باشه یا به خاطر داشتن آزادی در بیرون رفتن پیش دوستانتون سربلند باشید ؟ ( اونم دوستانی که معلوم نیست تا کی تداوم داشته باشند )
در هر حال من مشاور نیستم و بیشتر باهات درد دل کردم تا مشاوره .
امیدوارم و برات از صمیم قلب دعا میکنم که موفق ،شاد و خوشبخت باشی .
%%%%%%%%%%%%
عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی .
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
-
RE: مشکل من
با درود؛دانشجو،من میپندارم که باید با میانجیگری مادرت با پدرت سخن گفته و حرف دلت را بگویی و خودت نیز باید بدانی دلیل این علاقه شدیدت به دوست پسرت چیست؟
راستی قابل توجه اکبر(معشوق همینجاست)، چرا دانشجو و بسیاری از دختران تمایل به ارتباط با جنس مخالف دارند،حتی در خانواده های متدین؟؟
همچنین معشوق همینجاست بدان که برای رفع مشکل نباید با ممنوعیت بیرون رفتن دختران،صورت مسأله را پاک کرد؛می دانم که پاسخم را نمی دهی چون: (. . .) ولی دستکم به این موضوع بیندیش؛؛؛بدرود.
-
RE: مشکل من
ممنون از دوستان خوبم
اگر می خواستم به پدرم بگویم که می گفتم نمی خواهم ارتباط دوستانه ام با پدرم قطع بشود
-
RE: مشکل من
سلام daneshjo؛
من که متوجه نشدم چه نتیجه ای از این گفتگو گرفتی !!! ولی در هر حال برات آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم بازم در تالار مطالبت رو بخونم بالاخره دانشجو هستی و با سواد . زکات علم هم که آموختن آن به دیگرانه .
مگه نه !!!؟
-
RE: مشکل من
سلام به دوستان خوبم ( گرد آفرید و mashoogh haminjast)
من دانشجوی رشته مشاوره هستم که داشتم روی دو تا دانش آموز کار می کردم می خواستم برای جامع شدن و سازمان دادن به افکارم از دوستان کمک بگیرم
یه سوال، میشود در مورد خودتان اطلاعات بیشتری بدهید مثلا تحصیلات و سن و ....
باز هم من را در موارد دیگر کمک کنید متشکرم
"اینجا مدیر سایت به ما سر نمی زنه"
www.counseling2007.blogfa.com
-
RE: مشکل من
سلام daneshjo
با عرض معذرت که این صفحه از قلم افتاده بود و دیر خدمت رسیدم.
مشکلی که اشاره کردید تعارض احساس و منطق هست. و برای حل آن نیاز به استفاده از ابزار منطقی هست نه احساسی.
احساسات وهیجانات معطوف به زمان حال، لذت و عدم همه جانبه نگری هستند. لذا وقتی با جنس مخالف هستیم احساسات ، ما را تحت کنترل وهیجان لذت بخش قرار می دهند. اما از طرفی منطق ما به بی نتیجه بودن، و آینده نگری و دقت در زندگی توصیه می کنند.
افراد احساس محور باید روی هوش هیجانی آنها کار شود تا بتوانند احساسات خود را مدیریت کنند.
باید برای یک بار وزنه منطق و احساس ما اندازه گیری شود. باید ببینم به چه قیمتی چه چیزی را به دست می آوریم. و همه اینها در ارتباط موثر و مفید خانواده عملی هست.
اگر رابطه پدری آنقدر خوب هست که دختری نگران از دست دادن این رابطه دوستانه هست. پس ارزش آنرا دارد که حرفهایمان را با او در میان بگذاریم حتی اگر او به ما اخم کرد.
این بهتر از اینست که جایی تشت از بام بزمین آید که دیگر نتوانیم جمعش کنیم. و در واقع زندگی خود را دستخوش مخاطره کنیم.
معمولا در بعضی دو راهه های زندگی نمی توانیم از میان حرکت کنیم و ناگزیریم یکبار برای همیشه راه منطقی را علیرغم هزینه آن ( مثلا کنترل کردن احساساتمان به قیمت حفظ یک زندگی خوب و عالی) انتخاب کنیم و صبوری کنیم
-
RE: مشکل من