-
چطور از نو شروع كنم؟
با سلام
قبل از هرچيز بگم كه واقعا دلم ميخواست خودم مشكلمو حل كنم و از اينكه اين تاپيكو زدم خجالت ميكشم!اما به علت آشفتگي و ناراحتيم سختم بود،ممنون ميشم همراهيم كنيد.:72:
همينجا هم از دوستاني كه توي تاپيك قبلي راهنماييم كردن صميمانه تشكر ميكنم:72:
نميخوام لينك تاپيك قبلي رو اينجا بذارم ، دوست دارم به اين مسئله مستقل نگاه بشه.
بعضي از شما دوستانم ميدونيد كه تازه از يه رابطه نزديك ٢سال بيرون اومدم و با چه سختي و رنجي تمومش كردم.
٢چيز هست كه خيلي اذيتم ميكنه
يكي اينكه احساساتم نسبت به اون آقا تغييري نكرده و حتي ذره اي كمتر نشده و همه چيز برام تازه و زنده س.انگار كه چيزي تموم نشده،انگار كه منتظرمه ، نميدونم ،خيلي دردناكه . و اينكه از خودش و حالش بيخبرم ناراحتم...
چقدر طول ميكشه ذهن و قلبم از اين درگيري بيرون بياد؟
يكي ديگه اينكه دلم ميخواد هرچه زودتر خودمو جمع و جور كنم و با اشتياق سابق كارامو انجام بدم
الان مهم ترين دغدغه م كنكورمه.من قبلا خيلي با علاقه و جديت درس ميخوندم .از حل يه مساله رياضي ، يا فهميدن يه نكته كدنويسي انقدر لذت ميبردم كه نگو!!موقع درس خوندن و فصل امتحانات كل روز مفيد و عالي درس ميخوندم.
اما الان اصلا تمركز ندارم و فوقش ٣ساعت درس ميخونم و تست ميزنم! همين استرسش بدتر حرصم ميده!!
از طرفي بعد از اون قضيه خيلي حساس شدم .خيلي زود دلم ميشكنه ، خيلي زود غصه م ميگيره (حتي مثلا دائيم كه اومده بود بهمون سر بزنه ، موقع رفتنش بغضم گرفت!!!) خيلي هم ترسو شدم و هر تغييري نگرانم ميكنه.
خيلي روزهاي سختيه ، از طرفي اهل درد و دل كردن با كسي هم نيستم و همه چي رو تو خودم ميريزم(در دنياي واقعي) .
حالا اين بماند كه وقتي يه منبع بزرگ محبت و وابستگي يه دفعه غيبش ميزنه چقدر خلاء ايجاد ميكنه...
دلم ميخواد خدا كمكم كنه وزودتر همه چي درست شه، يه كتاب فرشته مهربان توصيه كردن كه دارم ميخونمش.دوست دارم هركاري ميتونم انجام بدم كه باز بلند شم و زندگيمو بسازم.
پيشاپيش از همه تون متشكرم:43::72:
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
سلام عزیزم
اولا که احساس خجالت و شرم نداشته باش . هر زمان هم احساس نیاز کردی تاپیک باز کن و پست بزن . هر زمان و بدون خجالت .
مسئله داشتن و یا راه حل نیافتن برای حل مسئله خجالت ندارد وقتی سئوالی را بلد نیستی باید بپرسی تا بهت کمک بشه . ضمن اینکه روان انسان یکی از شاهکار ترین و پیچیده ترین و عجیب ترین مباحث است که ابدا قابل پیش بینی نیست .
به خودت فرصت بده . هنوز زمان زیادی نگذشته معمولا شش ماه این التهاب ها به درازا می کشد . و تا شش ماه این حالات طبیعی است اگر بیشتر طول کشید باید به فکر درمان تحت نظر پزشک باشی تا با کمک زمان را برای خودت کوتاه تر کنی .
نگران نباش .
سعی کن به وقتت به نوعی سروسامان بدهی که تمرکزت از روی این آقا کم بشه . به هر حال بخشی مربوط به احساس است و بخشی مربوط به عادت . دو سال هم زمان داشته این عادت . در نتیجه سعی کن به مرور عادتهای جایگزین سازنده برای خودت و زندگیت تعریف کنی .
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
عزیز
بستر زدایی حتماً داشته باش .... هرگونه چیزی که داری که نشانی از اوست را دور کن و یا هدیه کن یا از بین ببرد .
در ذهنت نیز بستر زدای لازم هست که با توقف فکر باید انجام بشه .
تعمداً او را به یاد بیار بعد از یک دقیق یاد آوری استپ بده . ذهنت تقلا میکنه که ادامه بدی و شدید هم فشار میاره بگو الا و لله ، نه فکر نمی کنم . میگه یه چند لظه ،میگه آروم میشی برات خوبه ....... محکم بگو نه ، استپ ، حق نداری چیزی جلو نظرم بیاری .
سه بار در روز با فاصله ، طی سه روز این کار را بکن ...... در بقیه ساعات روز مشغول فعالیت عملی شو . برای خودت کار بتراش که وقتتو حسابی پر کنه .
بعد از سه روز از این تمرین دیگه هروقت یادش اومد اجازه نده وارد بشه محکم ایست بده و می بینی که میتوانی .... و سریع وقتت را با یه کاری حتی شده انجام یه بازی پر کن .
.
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
بازم سلام
aniعزيزم،ممنونم
فرشته مهربون تمام يادگاريهاشو توي يه جعبه گذاشتم و نميبينمشون.درواقع خيلي هم ميترسم كه سمتش برم چون همه چي يادم مياد كه كي و كجا و با چه حرفايي بهم داده.حتي كوچكترين چيزها يادمه!
دلم ميخواد اون جعبه ديگه نباشه،يا گل هايي كه نگه داشتم رو ازبين ببرم ، هنوز نميتونم ، اما انگار يه چيز سنگين شده رو قلبم!
كاري كه گفتين رو انجام دادم،البته امروز فعلا يه بار.سخت بود متوقفش كنم اما هرجوري بودديگه فكر نكردم بهش.
يكي دو بار هم كه به خودم اومدم ديدم دارم بهش فكر ميكنم سريع كاتش كردم.
وقتي احساسم بهم غالب ميشه،اين جمله كه واسه بعضي كارها هيچوقت دير نميشه خيلي كمكم ميكنه.
به خودم ميگم حالا تحمل كن اگه نتونستي كسي جلوتو نگرفته!(البته خودمو گول ميزنما ! اينكارو هيچوقت نميكنم!)
=====================
بچه هايي كه ارشد قبول شدين ميشه بگين چطور درس خوندين؟بيشتر تست ميزدين يا روي متن درس وقت ميذاشتين؟
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
من واقعا ميخوام حس كنم دوره ، ميخوام ديگه دوسش نداشته باشم ، ميخوام نگرانش نباشم ، ميخوام باور كنم كه ازش جدا شدم ، ميخوام به خودم بقبولونم كه ديگه نميبينمش و ازش نااميد شم ، اما انگار نه انگار!
من خيلي وقتاتوي اون رابطه از خودم گذشتم و سعي ميكردم دركش كنم!!! چون ميديدم اون هم همه دلخوشيش رضايت منه.
حالا باورم نميشه اون صميميت ديگه نيست
اون همه نزديكي ديگه نيست
چطور بيخيال همه اين چيزا بشم؟
باورم نميشه كسي كه اون همه برام عزيز بود و هست رو رها كردم!
دلم كسي رو ميخواد كه پيشش زار زار گريه كنم ، اما به خودم ميگم حق نداري ! بايد قوي باشي و هركاري كه ميگن انجام بدي كه فراموشش كني.
در ظاهر عمل ميكنم ، ولي حتي اگه بهش فكرنكنم حس ميكنم همه ش با منه!
دلم خيلي گرفته
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
سلام رویای صداقت مهربان
منم دلم می خواد یه تایپیک باز کنم به اسم "کم آوردم همین اول راه..."
اما خیلی خوشحالم میبینم شما از من قوی تر هستید و تایپیک شما به من انگیزه می ده.
هیچ راه حلی ندارم برای شروع مجدد فقط خواستم بگم من دارم کم میارم و می تونم بگم تنها دلیل من تا حالا سر پا موندم اراده شما هست با دیدن تایپیک شما احساس می کنم "می شه" فکر کنم این پست بیشتر مخرب باشه تا تشویق برای شما (مدیر اگه این پست خلاف بر قوانین هست لطفا حذفش کنید)
رویای صداقت مهربان امیدوارم پیروز از میدان نبرد بیای بیرون و با افتخار بگی شدم همون انسان قوی و پر انرژی سابق.
ببخشید برای پست نابجام.:72:
سهــــراب!!!
قایق دیگر جوابگو نیست!!!
کشتی باید ساخت…
اینجا مثل من “تنهـــــا” زیاد است. :-<
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
پستت خيلي هم به جا بود داداش گلم:43::72:
اتفاقا يكي از مواردي كه بهم انگيزه داد كه دوباره شروع كنم حرفا و همدلي هاي صادقانه شما بود.
تاپيكتو بزن شايد يكي از بچه ها حرفي بزنه كه همون راهگشاي تو باشه و بتونيم ازت باخبر بشيم كه چي كار كردي؟پيش مشاور رفتي؟
ممنون كه هستي:72:
====================
امروز خيلي با خودم مقابله كردم كه اصلا تو فكرش نرم ، جز همون تمرين فرشته مهربون كه ٢بارشو انجام دادم.
بيشتر به اين فكر ميكردم كه الان چه حسي داره ؟ نكنه فكر كنه ديگه دوسش نداشتم و پيچوندمش ؟هر چند خودش احساسم رو بهتر از من ميشناخت!!!
پنجشنبه نامزدي خواهرمه و من بايد سعي كنم خوب خوب بشم.
البته نامزدي كه منظور همون نشونه كه بي نشون نمونن!:311:
چقد جاش خاليه ، اما حتي نميتونم بهش خبر بدم!
همه ايميلاشو تو يه فولدر گذاشتم به اسم خدا نگهدارت باشه!
از ترس ديدن همين ديگه سراغ ايميل هام هم نميرم!
خدا بهترين همراهه كه يادش آروممون ميكنه،كاش بهش نزديكتر ميبودم
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
سلام
از تشکر پای متنم دونستم که سری به مشکلم زدید.ممنون
وقتی کارشناس ها صحبت میکنن شاید من نباید چیزی بگم.ولی حرف من از جنس تجربست.شاید به کارت اومد.دیگه هم سعی میکنم با نظرات غیر کارشناسی ذهنتون رو اشفته تر نکنم.فقط چون حس و حالتون ملموس برام مینویسم.شاید برای اروم کردن خودم مینویسم
حتما تو تاپیک مشکل خودم خوندید چی نوشتم.من به جز یه نشونه همه نشونه ها رو از بین بردم.فقط یه نشونه رو هنوز دارم.که اونم فیزیکی نیست.تو ذهنمه.(اشتباه کردم همون موقع از بین نبردمش).میدونی چطور راضی شدم پاکشون کنم.با این استدلال"وقتی کسی قرار نیست واسه من باشه پس نمیخوام نشونه هاشم واسه من باشه...اگه قرار شد مال من باشه پس دیگه نیازی به نشونه هاش ندارم"
باور کن تا اون نشونه هست مشکل هم هست.من هر چی داشتم پاک کردم.فقط خدا میدونه با چه جون کندنی.
ولی این کار رو کردم
حالا این یه نشونه مثل یه سوزنه جلوی پام.تا میام قدم بردارم میره تو پام.دوباره پا پس میکشم.حالا من یه سوزن مونده رو دستم اینه وضعیتم.اونوقت شما یه جعبه تی ان تی(همون جعبه سیاه رابطه تون رو میگم) گرفتی دستت میخوای حالتم خوب شه؟
برای شروع دوباره هم باید اول این بمب رو خنثی کنی.(به قول کارشناس محترم بستر زدایی)خیلی سخته.من تازه این مرحله رو گذروندم.ولی باور کن حالت بعد اون بهتر میشه.بعد میرسه به مرحله دوم.پاکسازی ذهنت.بعد از اونم به سخت ترین مرحله میرسی. به دلت
به نظرم تا دو مرحله اول رو انجام ندادی سعی نکن از دلت بیرونش کنی.چون نمیره
یا علی
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
ببین عزیزم
گفتم هرچه هست و از بین ببر یا رد کن ، یه گوشه انبارشون نکن . بقول خودت همون که دوست داری نباشن . باید نباشن . ایمیلها را هم دیلیت کن .
این کار را در ذهنت هم باید انجام دهی ، دور هزچه خاطره و حرفهاش و .... هست باید خط قرمز بکشی که ممنوعه و باید دور ریخته شود . و دور کن .
.
-
RE: چطور از نو شروع كنم؟
salman111 عزيز
باورت ميشه ايني كه ميگي رو دوست دارم انجام بدم؟ و حتما انجام خواهم داد به زودي
اما الان سختمه
بدتر ناراحت ميشم
ميخوام يه نفس تازه كنم بعد قدم بعدي رو بردارم!
نميدونم شايد روشم اشتباهه
شايد همه شو همين الان بايد ...
يكم زمان ميخوام ، فعلا جلو ديدم نيست...
من هميشه به تاپيكت سر ميزنم ، اما واسه من پيچيده تر از اونيه كه بدونم كار درست چيه و كمكت كنم.
اما شما اين مسئله رو با مثال قشنگتون خيلي خوب برام جا انداختين
ممنونم:72:
چشم ، فردا همه شودوررميكنم.
فقط يه قرآن هم هست كه اونو نگه ميدارم
دلم از الان آشوبه كه ميخوام اين كار رو كنم.
تورو خدا بگيد دركم ميكنيد
::302::302::302::302::302::302:
تصميم رو گرفتم
فردا يكي از دوستام ميره مشهد
قرآن و تسبيح و انگشتري رو كه برام عزيزترين ها بودن ، ميدم ببره مشهد ، اونجا كه باشه خيالم راحته..
بقيه چيزا رو هم رد ميكنم ، همه شو
دور نميريزم چون دلم نمياد،بي احترامي نميكنم ، اما همه شو رد ميكنم
خيلي دنياي نامرديه ...
غصه هاش تمومي نداره
از الان از ناراحتيش درد معده م شروع شد
بازم نااميديم شروع شد و بغض داره خفه م ميكنه
اما اين نيز بگذرد...