من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
مادرشوهرم سه هفته است که فوت کرده و پدر شوهرم امشب برای اولین بار قراره تنهایی شام بیاد خونه ما. حتی از نوشتنشم گریه ام میگیره. همیشه که می اومدن خونه ما 4 تایی , میفهمین 4 نفری شام میخوردیم. مادر شوهرم از سلیقه ام - دستپختم - از خونه ام تعریف میکرد. از همه چی بیشتر از اون چیزی که بود تعریف میکرد. اصلا ایرادگیر نبود. شوهرم مثه پروانه دور پدر و مادرش میچرخید منم با همه وجود مهمون نوازی میکردم. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون که گاهی وقتا واسه توجه بیش از حد همسرم به مادرش , منم حسودیم میشد. اما حالا دلم لک زده واسه اون حسودی کردنا؛ واسه اون همه تعریف کردن و تشکر کردنش؛ واسه سلام مامان جان گفتنش (همیشه جواب سلام منو اینجوری میداد)؛ واسه همیشه نگران ما بودنش؛ واسه مهربونیش؛ واسه همه چی........
بچه ها من دلم تنگه؛ یه عالمه غصه داره؛ اشکام بند نمیاد
توروخدا کمک کنین
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
وای ستاره تنها منم از خواندن پستت گریه ام گرفت
ولی بیا گریه هایت و الان بکن تا یه موقع با اومدن پدرشوهرت نزنی زیر گریه و شوهرت و پدرش رو بیش از این ناراحت نکنی
تو باید سعی کنی نگذاری امشب اون دوتا زیاد غصه بخورند. جو خونه رو باید یه جوری از غم و غصه در بیاوری
خدا مادر شوهرت رو بیامرزد. منم یک مادرشوهر خوب دارم که خیلی دوستش دارم. با خواندن تاپیکت قدرش و بیشتر دونستم
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
چه کمکی عزیزم؟؟بذار کمی دلتنگ باشی.حس خوبیست.واسش قرآن بخون.ولی نگران حالت نباش.ما وقتی یه چیزو از دست می دیم تازه قدرشو می دونیم.اگه دلتنگ نبودی باید به خودت شک می کردی ولی امشب باید به پدر شوهرت روحیه بدی.مطمئنا جو سنگینی حکم فرما خواهد بود.زیاد نگران نباش.
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
دلم داره میترکه. امروز گریه کردم و غذا پختم. اصلا دستم نمیره که سه تا بشقاب و قاشق بردارم. ایکاش بود؛ ایکاش این بیماری لعنتی هیچ وقت سراغش نیومده بود. حاضرم هر چی داشتم میدادم و امشب یه بار دیگه میدیدم که چطوری به عشق خونه بچه اش سه طبقه پله های خونه مارو به سختی بالا میاد. هر وقت که زنگ خونه مون رو میزدند؛ شوهرم سریع میرفت پایین که به مامانش کمک کنه. وای امشب چی بکشه همسر مهربون من!
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
عزیزم اشک منم در آوردی .... خدا وند بهتون صبر بده ... دنیا خیلی بی معرفته ... کاشکی همه کسانی که تو زندگی هاشون مشکل دارن از هم دلگیر میشن و چشم دیدن همدیگرو هم گاهی ندارن تاپیک تو رو بخونن اون وقت میبینن دنیا خیلی بی ارزشه که انقدر به هم سخت میگیرن و از هم دور میشن ....
دلت خیلی پاکه مطمئن باش دعای مادر(تون) همسر تون بدرقه راه شماست مطمئن باش امشب اون هم مهمونتونه چه اشکالی داره واسش یه بشقاب بزار عکس قشنگش هم بزار رو میز شامتون چه اشکالی داره قبل و بعدش یه فاتحه بهش هدیه کنید ... زندگی همینه یه روز هم یسری آدم هم دلتنگ نبود ما میشن
روحش شاد
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
ستاره تنها امیدوارم روح ایشون در آرامش باشه و خدا به شما و بقیه خانواده صبر بده
احساست کاملا طبیعی هستش و خیلی خوبه اینارو اینجا نوشتی ....
شاید اینجا یکم غمت سبک تر بشه
شما به زمان نیاز دارید تا شرایط روحی تون بهتر بشه....باید به خودتون این زمان رو بدید
هر وقت خواستگی گریه کن و خودتو خالی کن.
دل منم برای مادرشوهرم تنگ شدواقعا تنگ شد.با اینکه مدت کمی هست بهش نزدیکم ولی حس دلتنگی کردم براش
فقط همدردی می تونم کنم همین:46::72:
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
ستاره تنهای عزیز واقعا تسلیت میگم امیدوارم خداوند قرین رحمتشون کنه! :323:
منم یک مادر شوهر خیلی خوب دارم و واقعا دوستش دارم. راستش اصلا نمیتونم فکر نبودنش رو هم بکنم! ولی روزگاره دیگه!!
از این به بعد به عنوان عروس یک کم وظایفت سنگین تر میشه و باید هوای پدرشوهرت رو داشته باشی!! نمیدونم خواهر شوهر یا کاری هم دارید یا نه؟ ولی حواستون به پدرشوهرتون باشه و تنهاش نگذارید چون مسلما از این به بعد خیلی بهشون سخت میگذره و احتیاج به ساپورت شما دارند. واقعا هر چی بهشون محبت کنید راه دوری نمیره! اینجوری محبت و احترام همسرتون و خانواده اش رو بیشتر کسب میکنید.
من دخترعمویی دارم که پس از مادرشوهرش واقعا به پدرشوهرش خیلی رسید و همه جوره مثل یک دختر واقعی بهش رسید و محبت کرد و به این صورت احترام و محبت خانواده خودش و هم شوهرش و خانواده شوهرش رو جلب کرد و همه ازش به عنوان یک زن نمونه یاد میکردند.
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
از همدردی همتون ممنونم
حرفاتون بهم نیرو میده. از خدا میخوام بهم قدرت بده که امشب بتونم جلوی احساساتم رو بگیرم و همسرم و پدرش رو بیش از این ناراحت نکنم
در جواب زیبا کردستانی عزیز باید بگم من یک خواهرشوهر دارم با اینکه جوونه اما خودش مریضه و یکی میخواد که به خودش برسه. در مورد سر کار رفتن باید بگم من بطور پاره وقت کار میکنم اما سعی امو میکنم که واسه پدرشوهرم هم وقت بذارم. البته پدرشوهرم خیلی نمیذاره که ما کمکش کنیم یعنی به خیال خودش بنده خدا میخواد مزاحم کسی نباشه. من و شوهرم هر دو حواسمون به پدرشوهرم هست و تنهاش نمیذاریم
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
سلام خدا رحمتشون كنه خوش به سعادتشون كه تو اين دنيا انقد خوب بودن كه ازشون خاطرات خوب به جا مونده پدرشوهرتون از شما غمگين تره چون مونس تنهايي هاشو از دست داده سعي كنيد بيشتر بهش سربزنين از مادرتون هم بخوايد به شوهرتون بيشتر محبت كنن كه خيلي خلا نبودن مادرشون و حس نكنن خدا به همه اونايي كه عزيزشون و از دس دادن صبربده.
خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم و آن گونه بميرانم كه به وجد نيايد كسي از نبودنم.
RE: من دلم واسه مادرشوهرم یه دنیا تنگه؛ کمکم کنید
ممنون از سحر جاوید عزیزم
همسرم همیشه مادر منو دوست داشت و مادر من هم همسر من رو مثله برادرم دوست داره ولی از وقتی همسرم مادرش رو از دست داده رابطه اش با مادر من صمیمی تر شده.
مریم 123 عزیزم مرسی که به تاپیک من سر زدی اما دوست دارم بازم مثله همیشه راهنماییم کنی
حرفات خیلی بهم آرامش میده دوست گلم:72: