تمنای مشاوره دارم.نباید ازدواج کنم؟
سلام به همه خانم ها و آقایون عزیز.وقت بخیر
موضوعی رو میخوام مطرح کنم که 10 ساله زجرم میده.نه جوک هست نه افسانه.
خیلی جمع و جور میگم.ازتون کمک و مشاوره میخوام.یا علی
من 22ساله هستم.تقریبا 10 سال پیش با خانواده به شهری سفر کرده بودیمو...یه روز توی هتل یه خدمتکاری به من تجاوز کرد!بله.فقط 12 سالم بود.اما اصلا اط روابط جنسی نمیدونستم.حتی نمیدونستم بارداری چه جوریه.
خلاصه این موضوع رو به کسی نگفتم.بعد 9 ماه هنوز فکر می کردم باردارم!!بچه بودم
به لطف خدا آبروم نرفت
سرتو درد نیارم این درد توی دلم موند.شبا یواشکی گریه میکردم.دیگه از اون موقع یه آدم تودار شدم.همه چیو توی دلم میریختم.تا الان نفهمیدم چرا این بلا سرم اومد.هنوز بغض میکنمو گریه ام میگیره.
اون اوایل یه دفتر خاطرات داشتم که توش با خدا دردو دل میکردم.اما وقتی دیدم خونه مون امن نیستو میخونن کنار گذاشتم.
آقا خانم این داغ رو دلم موند.که چه غریب بودم و بی کس.موقع اون اتفاق بچه بودم اصلا لذت نمی بردمو برام اون فقط شکنجه بود!
من فرزند آخر خونه هستم.اما یه جورایی نسبت به خواهر و برادرم زودتر به بلوغ جنسی و فردی و اجتماعی رسیدم.
با این موضوع کنار میومدم.درس میخوندم و نقاشی میکشیدم.الانم لیسانسمو گرفتم دارم واسه ارشد میخونم.
1.من یه مشکل دارم.از بعد این حادثه من شب ها گریه می کردم و بعدش خودارضایی.یه جور عادت بود.با اون آروم میشدمو خوابم میبرد.و بعدها فهمیدم که اسمش خودارضایی بوده و گناه کبیره س.اما هزار بار خواستم ترک کنم.دوباره بر میگردم.
2.ذرون خودم جستوجو کردم که به بلوغ های فردی و اجتماعی رسیدم.دوست داشتم و دارم ازدواج کنم.همسر بسم مادر بشم.یه زندگی شاد بسازم تا خاطره تلخمو فراموش کنم.اما خب خانواده م مایل به ازدواجم نیستن.خواهرو برادرم ازدواج نکردن.اما من قابلیت اداره یه زندگی جدا رو درونم میبینم.مسئولیت پذیرم.
بنابراین توی یه سایت ازدواج یابی ثبت نام کردم.ماه ها مورد ها رو بررسی می کردم.تا اینکه دیدم به یه آقای 28 ساله ای اشتراکات روانی و اخلاقی زیادی دارم.با این حال نذاشتم خیلی احساسات دخیل شه.نزدیک 2 ماه طول کشید با کلی سوال و جواب از هم قرار دیدار گذاشتیم.ایشون خوششون اومد.الان نزدیک 4ماه از آشنایی مون میگذره.یه مدت خیلی رابطه نزدیکی داشتیم.دیگه همو همسر صدا میزنیمو راجع به زندگی مون کلی برنامه ریختیم.ایشون میخوان زودی به خانواده ها اعلام کنیم و ازدواج کنیم.
اما من میترسم.خانواده ما همه مون تحصیل کرده ایم.خواهر و برادر پدر دکترن.مادرم فوق لیسانس.اما خانواده ایشون فقط خودش فوق لیسانس و خواهرش لیسانس.ما بقی شون دیپلمه
از لحاظ اعتقادی خانواده خیلی باز هستن فقط خودشو مادرش نماز میخونن.
می ترسم که بین منو ایشون شکاف باشه اما نبینیم!!!بعد اگه بعد خواستگاری بهش بگم نه.آبروزی کنه
نمیدونم چیکار کنم؟
3.ایشون از لحاظ جنسی خیلی داغن.(مثل همه مردا).اما من سر تجربه تلخم گاهی متنفر میشم از سکس.اما ایشون دوست دارن.حتی دوس دارن راجع بهش گفتگو کنیم.گاهی حسابی از مرد متنفر میشم.دلم میخواد ازش فاصله بگیرم.نمیدونم نیازی هست موضوع تجاوز رو بهش بگم؟
4.من نزدیک 4ساله که خیلی احساس تنهایی میکنم.گریه زیاد میکردم الان کمتر شده.گاهی وقتا فکر خودکشو میکنم و مرورش میکنم...ساعت ها پشت سر هم گریه...
چند وقت پیش رفتم پیش یه پزشک گفتم واسم آزمایش ایدز بنویس که اگه دارم ازدواج نکنم.دلیلشو پرسید تجاوزو براش گفتم.از اون موقع حال روحیم خیلی خیلی بدتر از قبل شده.همش خاطره ش یادم میاد که میخواستم فرار کنم.نمیشد.کسی نبود کمکم کنه...
دل و دماغ ندارم.حوصله ارشد خوندن اصلا ندارم.اما خانواده م منتظر رتبه خوبن.میگم آبرومون میره.
نمیدونم حسابی خسته ام.دلم میخواد بخوابمو دیگه بیدار نشم.
نمیدونم به این آقا چی بگم.همش میگه من میخوام بیام خواستگاری چرا نمیذاری ومن بهونه میارم!میترسم خانواده ام بفهمن و بلوا بشه.
ممنونم که خوندید...بهترین ها رو براتون آرزو میکنم:10:
RE: تمنای مشاوره دارم.نباید ازدواج کنم؟
سلام دوست عزيز
به تالارهمدردي خوش آمدي-
من كل داستان زندگيتون رو خوندم.
ازاهل خانوادتون مادر خواهر ازاون اتفاق خبر دارند.
و دراون سن كم شما از دوشيزه گي خارج شديد وضعیت غیر عادی شما خانواده رو بخود جلب نكرد،
ما ودوستان مخالف ازدواجهاي اينترنتي هستيم ودلايل منطقي هم داريم كه به مرور گفته ميشه،
دليل برمخالفت خانواده بخاطراين است كه خواهر بزگتري داريد؟؟ومجرداست،
واين آقاي اينترنتي دراين مدت كم چگونه شناختي داريدكه با سراحت ميگويد همسرم؟
اين آقا اگرهم واقعا هدف ازدواج باشد نبايد قبل ازمحرم شدن ازمسايل جنسي حرفي بزند يا شمارا بااين حرفها تحريك كند،
به هيچ وجع از تجاوزت دراين رابطه به او نگويد چون به هدفش پافشاري وسماجت وعده هاي ازدواج ميدهد،
تا رسمي باخانواد به خواستگاري تان نيامده حرفي از ماجرا نگويد،
و شما كه ازخانوادتون باخبربودين كه مخالفند چرا به اين سايتهامراجعه كردين،وابستگي به مشكلاتت افزوده شود ،
RE: تمنای مشاوره دارم.نباید ازدواج کنم؟
سلام.متشکرم از پاسختون:72:
راستش دوشیزه ام.اون اتفاق به گونه ای دیگه بود.نه.هیچ کس از اون اتفاق خبر نداره.موند بین خودم و خدام.
من نیاز به ازدواج رو حس میکنم.ما و مادرم با پدرم نزدیک 6ساله اختلاف داریم.سر همین مادرم از ازدواج ما میترسه.اما من به این فکر کردم که اگه فرد مناسبی رو پیدا کنم با پافشاری زیاد ازدواج میکنم
نمیدونم.به هر حال نمیتونین کامل درکم کنید اما تحملم تموم شده.2ساله تمایل دارم ازدواج کنم و میدونم که از پس تشکیل زندگی بر میام.
ببینید من در زابطه با اینترنت مثه یه راوی برخورد کردم.همه جوره محتاطانه پیش رفتم.از مدرک تحصیلی،شناسنامه گرفته و تا دم خونه شون رفتم.نمیدونم چیکار کنم؟چرا مخالفید؟
ایشون مشتاقه که به خواستگاری بیاد.اما من میگم نه.بهانه جور میکنم.نمیدونم!!!میترسم اگه دیدم که واقعا به درد هم نمیخوریم و خواستم نه بگم.ایشون همه ماجرای آشنایی و دوستی بعدش رو هم بگه
RE: تمنای مشاوره دارم.نباید ازدواج کنم؟
سلام عزیز دلم
من نظر خودم را میگم و کارشناس نیستم،
برای یک ازدواج موفق خیلی لازم هست که دو نفر از سلامت روحی و روانی سالم برخوردار باشند، به نظرم ابتدا روی خودت کار کن، نگرانیها و ناراحتی هایت که بر طرف شد، روی ازدواج جدی تر فکر کن، باز هم به نظر من مشکلت به گونه ای نیست که تنها از پسش بر بیایی، حتما حتما پیش یه روانپزشک برو، بهتره مهر سکوت را از لبت برداری و برای کسی غیر از خدا و همدردی رازتو فاحش کنی، البته فقط روانپزشک و مشاور، چون ضربه سختی خوردیی و باید التیام پیدا کنه، تا التیام هم پیدا نکرده فکر ازدواج نکن چون احتمال داره با تجربه واقعیه سکس به مشکل بر بخوری!!!!
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
عزيزم
اينجا كه هستي ته خط نيست!
انقد منفي نگاه نكن دوست من
نميتونم راهنمايي خاصي انجام بدم
فقط اينكه قضيه اي كه توي ١٢سالگي برات اتفاق افتاده و تا الان اذيتت ميكنه رو بايد يه بار واسه هميشه حل كني.فكر كنم ميگن بايد بري روانشناس باليني !نميدونم ، اميدوارم دوستان درستشو بگن ،اما پشت گوش ننداز وگرنه باز هم اذيت ميشي
متاسفانه خيلي ها اين تجربه رو داشتن ، حتي بعضي بچه ها توسط محارمشون...
نظر شخصيم اينه كه لزومي نداره به خواستگارات بگي
راجع به خودارضائي يه سري مقالات توي همين همدردي هست
يه سرچ بزن پيدا ميكني
منتظر دوستامون باش كه بيان و راهنماييت كنن
موفق باشي:72:
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
ممنونم بزرگواران که بهم امید میدید:323:
...
اما هرچی فکر میکنم نمی تونم با کسی راجع بهش حرف بزنم.
یعنی میشه فراموش کنم واسه همیشه؟:302:
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
وقتي بري و به روانشناس بگي حتما بهتر ميشي
ميدونم گفتنش سخته ، اما فقط به روانشناس ميگي كه كمكت كنه
اگه نگي و خودت هم كه نميشه حلش كني ، هميشه اذيتت ميكنه
انجامش بده دوست من
فراموش ميكني انشالله
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
میدونی چیه!!من هفته گذشته که رفتم پیش پزشک از دو سه روز قبلش خودمو آماده کرده بودم که چه جوری به دکتر بگم واسم آزمایش ایدز بنویس.
خلاصه اون روز رسید
گفتم تقاضا دارم واسم آزمایش اچ آی وی بنویسی.اونم گفت من باید دلیلشو بدونم!همینطور نگاش کردم.مونده بودم چی بگم!آخرش اندازه یه جمله گفتم میگفت اگه دختر نیستی چی جوری میخوای ازدواج کنی؟ اون میخواست بیشتر بدونه
..
از اون روز اصلا حالم بدترو بدتر شد
نمیدونم چرا
حس میکنم من از جامعه جدام
اصلا نوجوونی نکردم
خیلی زود بزرگ شدم!!!من دلم نمیخواد با نگاه ترحم منو ببینن.من چرا نباید همسر خوب داشته باشم.زندگی خوب.مادر شدنو تجربه کنم!چرا فقط این سر من اومد!
چی بگم به روانپزشک!خودمو بشکنمو داستانو بگم بعد اونم برو بر منو ببینه بگه باید باش کنار بیای؟
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
نه عزیزم اون برو بر نگات نمی کنه و بهت بگه باش کنار بیا
اگه فقط این جمله بود که الان همه ماها روانشتاس بالینی بودیم گلم:163:
اون کارشو بلده
من واقعا با دوستان موافقم
تو واقعا لازم داری پیش روانشناس بری
یه روانشناس خوب
گلم اینو در نظر داشته باش که مشکل تو چند تا حسن داره
تو می تونی با خیال راحت با همسرت بعد از بهبود روحیت زندگی کنی و نگران این نیستی که اون فرد مزاحم تو بشه
تو اصلا و ابدا گناهی نداری حتی خود خدا هم گفته قوانین هم اینو می گه نه تنها شما گناهی نداری که تازه محقی و یه متجاوز اونم به یه کودک جاش ....
چی بگم چیزی نگم بهتره
گلم ینا رو می گم که بدونی شما گناهکار نیستی پس خودتم دست از سر خودت بردار عزیزم و اینقدر خودتو ملامت نکن خودتو دوست داشته باش تو پاکی پاک تر از برگ گل
کی گفته حق نداری ازدواج کنی حق داری خوبم حق داری تو مستحق خوشبختی هستی اینو خود خدا اونی که مارو آفریده گفته دیگه ما که استغفرالله از اون بالاتر نیستیم:163:
فقط گلم از همین امروز از اون گناهی که گفتی گرفتارشی دست بردار و برو سمت خودش اونی که بالا و والاست و عاشق بنده هاشه
RE: به ته خط رسیدم!!!میشه فراموشش کرد؟!
سلام صابره جان
ممنونم از محبتت
من هنوز ازدواج نکردما!
یه جور عذاب وجدان دارم.آخه دوسالی بود خیلی درگیر نت شدم.مدام درحال چت و تل و...
خطاها و گناهان خیلی زیادی داشتم(که بهتره نگم بخاطر همین دیدم باید زود ازدواج کنم!!!)
اما آدم وفاداری ام از وقتی که که با این آقا به قصد ازدواج آشنا شدم دیگه شماره و ایمیل هایی که داشتمو پاک کردم دیگه فقط شدم واسه ایشون)
نمیدونم واقعا مسحق یه زندگی خوب هستم!
نمیدونم اصلا خدا منو میبخشه!