با اين زبون چيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
سلام به همه دوستان.من يه مشكلي دارم كه واقعا نميدونم جظوري حلش كنم.اونم اينه كه هر حرفي ميزنم بعدا واسم دردسر ميشه و با خودم ميكم كاش نكفته بودم.ما دخترا هممون عادت داريم حرفامونو به مامانمون بكيم.شايد يه جيزايي بكيم كه دوس نداشته باشيم خواهرمونم بفهمه.اما متاسفانه امروز فهميدم كه ابجيم همه جي ميدونه و ميكفت مامان كفته.من كلي ناراحت شدم.اخه اين موضوع بين منو مامانم بود.وقتي هم به مامانم كفتم جرا كفتين حسابي دعوام كرد!:302:الان هم باهام قهره.اما واقعا لازم نبود ابجيم در اين مورد جيزي بدونه.اخه هر جا بشينه تعريف ميكنه.من دوس نداشتم بدونه.حالا اين از خونه.سركارم هم همينجوريه.حرفايي كه بين همكارام ميزنم بعدش عليه خودم استفاده ميشه!حتي حرفايي كه واقعا ارزششو نداره.يه مدت تمرين كردم كه واقعا سكوت كنم اما ميبينم هر جور شده همه سعي ميكنن حرفا به زور از زير زبونم بكشن.خيلي از حرفا خصوصيه و من اصلا درست نميدونم كه به همكارم بكم.توي اين جور موقع ها سعي ميكنم به همكارام رو ندم تا جرات برسيدن اين سوالا رو نداشته باشن.اما جون هميشه ج دادم رو ندادن هم اثر نداره.كلا اينجوري بكم كه ميخوام جلوي زبونمو نكه دارم.اما منم يه هم صحبت ميخوام كه راز دارم باشه ةقتي مشكلي دارم بتونم باهاش راحت باشم و مطمين باشم كنار كمكي كه بهم ميكنه راز دار حرفامم هست.بعضي وقتا حتي اكه كمك هم نكرد همين كه كوش داده و من سبك شدم برام يه دنيا ارزش داره.اما الان حتي مادرمم اينجوري نيست.حالا سوالم اينه كه جطوري ميتونم كاري كنم كه اجازه ندم هر كسي كه مياد ازم سوالهايي ببرسه كه دوس ندارم ج بدم؟و وقتي احتياج دارم كسي حرفامو كوش بده از كي كمك بخوام.با كي مشورت كنم.ببخشين كه بعضي از حروف درست تايب نشد.منتظر راهنمايي هاتون هستم.ممنون.
RE: با اين زبون جيكار كنم؟
سلام rojiin جان :72:
به تالار همدردی خوش آمدی:72:
دوست عزیز ،
موضوعی که شما مطرح کرده اید می تواند به پارامترهای بیشتری مربوط باشد .
اولین چیزی که شما به آن نیاز دارید اعتماد به خودتان است !
وقتی من به خودم اطمینان کنم که فلان حرف را نمی زنم باید بتوانم این اعتمادسازی را در خودم ایجاد کنم !
دوم چشم به دهان دیگزان داشتن است !
گاهی اوقات ما خودمان نیرویی در وجودمان پیدا می شود که انگار تحریکمان می کند بگوییم و ببینیم دیگران در موردش چه چیزی می گویند .
سوم نداشتن مهارت نه گفتن !
خیلی از ما هنور مهارت نه گفتن را یاد نگرفته ایم ! هنوز افکار غلطمان اینطور می چرخد که نه گفتن فقط به غذا و خوردن و آشامیدن است !
حتما مهارت نه گفتن را در خودت قوی کن !
چهارم اعتماد بی هدف !
احتیاجی نیست که اعتمادی بی هدف را داشته باشیم . اعتمادی که سر سبز را می دهد بر باد !
پنجم وسوسه شدن پوچ !
دوران مدرسه را به یاد داری داستان لاک پشت را که افتاد ! یا رویاه و کلاغ و ....
ششم آزاد بودن افکار !
افکارت را جمع جور کن . این پراکندگی در تو و به هدف و نتیجه نرسیدن افکارت باعث می شود همیشه موضوعی برای گفتن داشته باشی !
و باز هم حرف با تو دارم ....:72:
RE: با اين زبون جيكار كنم؟
بازم بكين.اخه من خوب نفهميدم بايد جيكار كنم؟:316:
RE: با اين زبون جيكار كنم؟
اگه حرفی هست که بازگو کردنش توسط دیگران ناراحتت می کنه اصلا نباید بگیش.
وقتی با مردم حرف می زنی نیازی نیست که از خودتو و زندگیتو و این چیزایی که نباید کسی بدونه چیزی بگی. کلی حرف چرند دیگه هست که می تونی پیدا کنی و بگی و از خودتم حرف نزده باشی که پشیمون شی.
قبل از اینکه چیزی رو بگی چند ثانیه فکر کن که اینو اگه الان بگی و بقیه هم بدونن ناراحت می شی یا نه. اگه برات مهمه که بقیه اون حرفو ندونن از اولش حرفو نگو به کسی. هیچ دلیلی نداره که فکر کنی شنونده ات می تونه حرفو تو ذهن خودش نگه داره. حرفه رو که زدی دیگه زدی و اختیارش دستت نیست دیگه.
موفق باشی.
RE: با اين زبون جيكار كنم؟
داشتن حریم خصوصی لازم است اما حد و حدود و گل و گشاد شدن این حریم خیلی مهم است.
فعلا روی خانواده متمرکز هستم . اگر این مشکل را فقط با اجتماع داشتی مسئله فرق می کرد اما چون دامنه ی نیاز به پنهانکاری گسترده هست و به خانواده کشیده و آزردگی جمعی داری به این بخش می پردازیم تا بعد از ریشه یابی به بیرون خانه هم سرک بکشیم و ببینیم بیرون چه مسائل و نواقصی وجود دارد .
شاید حریم گل و گشادی از رازها برای خودت ساخته ای و مسائلی که فکر می کنی رازهای تو هستند بیش از اندازه است . با توجه به اینکه این مشکل را در رابطه با خانواده و محیط کار داری در نتیجه مشکل از توست نه از دیگران .
در رابطه با خواهرت این سئوال هست که چرا صمیمی نیستی ؟
چرا دوست نداری خواهرت و مادرت و تو یک مثلث باشید ؟
فکر می کنی خواهرت به تو آسیب می زند ؟
از تو سواستفاده می شود ؟
این راز چقدر مهم بود ؟
آیا به مادرت گفتی که این مسئله راز بین تو و اوست و نیاز داری که این راز مخفی بماند ؟ یا در خیال خودت این موضوع را راز پنداشتی و از سر جبر رابطه ی مادر و فرزندی او را در جریان گذاشتی اما از عنوان سایر احساسات خودت در مورد حفظ آن و ......برایش نگفتی و چرا نگفتی ؟
چرا با پنهانکاری از خودت مراقبت می کنی ؟
آیا روش های بهتری برای مراقبت از خودت بلد نیستی ؟
چه ترسی داری ؟
RE: با اين زبون جيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
با سلام،
عنوان تاپیک شما رو کمی تغییر دادم تا واضح تر باشد.
اگر عنوان دیگری مد نظرتون هست در پست بعدی اعلام کنید.
با تشکر.
RE: با اين زبون جيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
روژین عزیز سلام!
اینکه میگی این مشکل رو با مادرت هم پیدا کردی، فکر نمی کنی شاید مسائل کوچیک هم برات راز شده باشند؟ و یا اینکه راز های تو طبقه بندی نشده اند؟ (منظورم اینه که بعضی مسائل هستند که دلمون نمی خواد دوستمون یا همکارمون بدونه اما خواهرمون یا مادرمون استثنا هستند).
شاید بد نباشه که مفهوم راز رو یک بار دیگه تعریف کنی.
و برای انگیزه دادن به خودت برای اینکه خیلی حرف ها رو نزنی این جمله رو به یاد داشته باش:
وقتی خودت تنونستی رازت رو تو سینه ات نگه داری، چطور از دیگری انتظار داری این کار رو برات بکنه؟ در واقع اونی که راز داری نکرده خودت بودی از اول!!!
RE: با اين زبون چيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
rojiin عزیز
به تالار همدردی خوش آمدی
مسئله ات را بسیار کلی و با ابهام مطرح کرده ای و طبیعتاً کمک مفیدی از دوستان نمی توانی دریافت کنی .
نیاز هست کمی جزیی تر و با نمونه های مصداقی مسئله ات را بیان کنی . مثلاً اینکه :
موضوعاتی که وقتی بیان می کنی دردسر میشه چیا هستند ؟
منظورت از دردسر درست میشه چی هست ؟
چه چیزهایی را راز خود می پنداری ؟
چه مواردی بوده که وقتی به دیگران گفته ای افشاء شده ؟
نیاز هست بنا به این سئوالت مصداقی مطرح کنی و مشکل را روشنتر بیان کنی .
.
RE: با اين زبون چيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
مرسي اره درست ميكين من بهتر بود كه واضح تر بكم.خوب من يه خواستكاري 3 هفته بيش داشتم كه يه جورايي به توافق رسيديم اما من بخاطر يه موضوعي كه درواقع عيب نبود اما من تحمل كردن اون شرايط اقا برام يك كم سخت بودبه مادرم كفتم كه بياين قبولش نكنيم اما مادرم كلي مخالفت كرد.از طرفي قرار شد كه به خواهرم در اين مورد جيزي نكيم كه متاسفانه مادرم كفتن!علت صميمي نبودن بيش از حد به خواهرم هم توي اين موضوع اينه كه حرف توي دهنش نميمونه و من دوست نداشتم هنوز جيزي نشده كل فاميل بفهمن.جون دوس ندارم اين مشكل اون بسر به كوشش برسه جون اينجا يه شهره كوجيكه و همه هم خاله زنك!اين يك نمونش بود.مثلا من كاهي با ابجيم دردودل ميكنم اما ميفهمم شوهرش از اين موضوع خبر داره خوب اين منو ناراحت ميكنه حتي اكه دردودلم شوهر خواهرم بفهمه ناراحت نميشم اما اينجوري اعتمادم به خواهرم كم شده.دختر خوبيه .فقط از روي سادكي ميكه.باهاش صحبت كردم و كفتم كه من دوست ندارم اين مسايل جايي كفته بشه اما خيلي تند برخورد كرده و كفته من فقط به شوهرم كفتم!!البته خودمم قبول دارم كه بي تقصير نبودم به هر حال منم نبايد حرفامو به كسي بكم واسه همينم هست كه اينجام ميخوام كمكم كنيد بدونم جيكار كنم تا بتونم اين اخلاقمو عوض كنم.يك كنترلي روي حرفام داشته باشم.و هر حرفي جايي نكم.يكي از بجه ها كفته بود كه قبلش فكر كنم بعد حرف بزنم امتحانش ميكنم.ميدونين ديدين بعضيا هميشه دهنشون محكمه.توي جمع ها هم حاضر ميشن حرف هم ميزنن اما حرفايي كه ميزنن هيج وقت دردسر ساز نميشه يه جورايي روي حرفاشون كنترل دارن.دروغ هم نميكن.راستشم يه جورايي نميكن.يه جوري هم رفتار ميكنن كه هر كسي هر سوالي ازشون نميبرسه.دوس دارم اونجوري باشم!فكر كنم واضح كفتم.
RE: با اين زبون چيكار كنم؟ (پشیمانی از مطرح کردن رازهایم با خانواده و آشنایان)
من منتظر راهنمايي خوبتون هستم:325: