فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نمیدونم میشه اسمشو چی گذاشت شاید افسردگی شیدایی!!!
من با قضیه خواستگار گذشتم کنار اومدم به سختی! و الان تو مرحله باورم هر چند به باور کلی نبود اون آدم تو زندگیم نرسیدم و کماکان دوسش دارم و براش ایمیل میفرستم و بش زنگ میزنم که خیلی کمتر از قبل شده اما هوز ادامه داره !!!
حرف ازدواج و خواستگاری که میشه میزنم زیر گریه و تا دو روز افسرده ام ! یه بار که یه خواستگار جدی برام اومد (حدود یه ماه پیش)فردا صبحش که از خواب بیدار شدم 2 ساعت تمام گریه میکردم بدون هیچ دلیلی و بدون اینکه بتونم جلو گریمو بگیرم (یه جور شوک احساسیه انگار) مشاورم گفت چون فقط یه بار اتفاق افتاده مساله ای نیست
خیلی بزرگ شدم زیادی رسمی شدم . دیگه مثل گذشته وقتی میریم پارک شوق سوار تاب شدن ندارم یه بغض همش تو گلومه که اذیتم میکنه
خیلی بعد از اون قضایا حتی نمیتونستم تو آینه نگاه کنم از خودم بدم میومد کهب ا کمک مشاورا و خانواده و دوستام و البته پسرک الان حالم بهتره
راجع به پسرک یه دوسته که تو یه سایت بازی باش آشنا شدم :))!! الان میاین دعوام میکنین . اشکال نداره جنبم شدید رفته بالا !!! یه پسر که سه سال از من کوچیکتره تنها کسی که همه زندگیمو براش تعریف کردم و کلی براش گریه کردم و تونست آرومم کنه کسی که منو از انزوا د رآورد و روحمو رشد داد
کسی که هر چقدر فراز و فرود داشتم تو صجبتها و احساسم باز کنارم هست و محبتهاش واقعا منو و اعتماد به نفسمو قوی کرد
کسی که من تا حالا ندیدمش و رابطمون تلفنیه و دوسش دارم اما مثل یه دوست تلفنی
با مشاورم دربارش صحبت کردم و مشاور راضی بود از رفتارش و حتی گفت خدا این آدمو سر راهت قرار داده اما گفت نباید وابسته شم
همه چی رو رواله
هر چند گاهی درس نمیخونم کلاس نمیرم هیچ کاری نمیکنم و تقریبا افسرده ام
اما از نظر مشاور به روانپزشک و دارو احتیاج ندارم!!خودم باید حرکت کنم
البته گاهیم خیلی درس میخونم به کارام میرسم ورزش میکنم و شادم ....
اما این دوران قاطیه یعنی دو سه روز درمیون مودم عوض میشه
الان مشکلم اینه که ثبات احساس و رفتار ندارم ...و نمیدونم باید چطور به ثبات برسم و اهدافم و قطعی و دنبال کنم
کلا نمیتونم به ازدواج فکر کنم هر چند موانع ذهنیو شناسای و رفع کردم اما بازم سخته برام
حس میکنم باید محیطم کامل عوض شه چون من تغییر میکنم و رو روال قرار میگیرم اما تا میام به کارهام برسم محیط(خانواده مهمونی دوستا توقعات دیگران) باعث میشه از برنامه عقب بمونم ونتونم ادامه بدم
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام جوانه جان
یه سوال :چرا فکر میکنی باید این فراز و فرود رو خودت به ثبات برسونی؟
چرا نمیزاری روال عادیشو طی کنه؟چرا سخت میگیری؟
باور کن طبیعیه!بیشتر ازون که حس کنی طبیعیه!
موج نفرت و خشم هم تو راهه:)
اینو میگم چون طی کردم اما من تنها طی کردم. من هم توصیه میکنم وابسته نشو.همین!
زمان کمکت میکنه. یه مسکن قوی که داروی درمانی نیست اما رفتار تو تو این زمان میتونه دارو و در مان هم باشه
آدمی که بدون این مراحل به ثبات برسه غیرطبیعیه!
حالا این دوره و طولش کاملا به خودت بستگی داره.به مشخص کردن هدفت و مسیرت و به خود بیمار انگار نبودنت!
به اینکه روال عادی زندگیتو به هم نریزی و به قول همدردی :)تا جایی که میتونی از مرثیه سرایی دوری کنی
خودتو بسپار به جریان آب و تکرار نکن تو ذهنت
همین کمکت میکنه کم کم باهاش کنار بیای
سخت نگیر.همه مون این مرحله رو گدروندیم حالا شدت فراز و فرود و نوعش فرق میکنه
موفق باشی:72:
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام به همه دوستان
چند تا نکته رو که به نظرم میاد عرض کنم خدمتتون: (دوستان من اول راهم اگر اشتباه فکر می کنم لطفا اصلاح بفرمایید)
اگر همینطوری با خواستگار قبلیتون ارتباط کمی حتی داشته باشید خوب هیچ وقت نمی تونید اون خاطره رو از یاد ببرید که.
و هر روز همین طوری سپری خواهد شد.
به نظرم درست اینه به طور کامل قطع رابطه کنید از مورد اول (می دونم که کمی براتون شنیدن این حرف نا خوشاینده.یک مدتی طول میکشه اما درست میشه. مثلا دندون خراب رو باید بکشید تا به دیگر دندون ها آسیب نرسونه. حالا خوب نیست که این دندون رو نگه داریم تو کلکسیونمون که ... ).
الان شما هنوزم خودتون رو یه جورایی به اون شخص متصل نگه داشتید. و این آثار نا مطلوبی تو زندگیتون گذاشته و میذاره.
در مورد این مورد دوم هم پسرک که می گید خودتون کاملا آگاهید که چه اتفاقهایی می تونه بیفته و نیفته.
خیلی خیلی حواستون جمع باشه.همه این ها رو خودتون می دونید اما شاید نیاز به یاداوری داشته باشید.
از اینکه میگید تمام زندگیتون رو براش تعریف کردید و کلی براش گریه کردید و تنها کسی هستش که آرومتون کنه خیلی خیلی می ترسم!:305: صندوقچه اسرار یک انسان وقتی برای یک نفر باز شد قضیه کمی فرق می کنه. شاید شما حواستون جمع باشه که وابستگی و ... پیش نیاد اما 100 درجه بیشتر حواستون باشه که اون هم وابسته نشه. اگر تجربه نداره و دفعه اول هستش که با یک دختر هم صحبت میشه یا اینکه خلع عاطفی داره ، خیلی خیلی خیلی مواظب باشید!!!! میگم همه این ها رو خودتون می دونید و فقط برای یادآوری میگم.
نمی خوام بترسونمتون.مطمئن باشید خدا این آدم رو سر راهتون قرار داده. اما آیا برای بهتر شدن حال شما یا برای امتحان گرفتن از شما؟ خدا میدونه (به هر حال رابطه بین دو جنس مخالف به این ترتیب به اصطلاح دین حرام است و در حرام هم خداوند خیری قرار نداده.(بگذریم از استثنا هاش...))
در مورد موارد دیگر هم دوستان کمک کنند لطفا
موفق و پیروز باشید:72:
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z o h r e h
سلام جوانه جان
یه سوال :چرا فکر میکنی باید این فراز و فرود رو خودت به ثبات برسونی؟
چرا نمیزاری روال عادیشو طی کنه؟چرا سخت میگیری؟
باور کن طبیعیه!بیشتر ازون که حس کنی طبیعیه!
چون زیاد داره طول میکشه عزیزم
تقریبا یک سال با این خواستگار و تبعاتش درگیرم
روال عادیش و بخواد طی کنه عمرم تلف میشه!!! :)
سخت نمیگیرم خیلی ریلکسم اطرافیان همش رو سیستمم اثر میزارن چرا کار ی نمیکنی چرا این کارت نصفه است چرا اتاقت تمیز نیست چرا آرایش نمیکنی چرا .. چرا .. چرا...
درباره موج نفرت.. من منتظرم که برسه اما نمیاد . من این آدمو دوس دارم براش دعا میکنم . خیلی شبا تو آغوشش میخوابم گریه میکنم(تو خیالم) حتی پسرکی که این همه به من محبت کرد نتونستم انقدر دوس داشته باشم اما اون آدمو دوس داشتم
اعوذبالله... اما اینو بگم که من از خدا و ائمه و هر چی سیده و هی چی آدم که خارح دکتری میخونه و همه آدم هایی که تیزهوشان درس خوندن متنفرم
اما اون آدمو دوس دارم و براش آرزوی خوشبختی میکنم
عکسشو میبینمو لبخند میزنم
عکسش هنوز تو کیف پولمه و مشاورم گفته تا وقتی دلت میخواد عکسشو میتونی نگه داری :43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط anonymous
اگر همینطوری با خواستگار قبلیتون ارتباط کمی حتی داشته باشید....
.....نمی خوام بترسونمتون.مطمئن باشید خدا این آدم رو سر راهتون قرار داده. اما آیا برای بهتر شدن حال شما یا برای امتحان گرفتن از شما؟ خدا میدونه (به هر حال رابطه بین دو جنس مخالف به این ترتیب به اصطلاح دین حرام است و در حرام هم خداوند خیری قرار نداده.(بگذریم از استثنا هاش...))
خوب خواستگار قبلی نیست!!! کلا هیچ رابطه ای با من نداره من فقط براش ایمیل یه طرفه میفرستم حتی کوچکترین جوابو فید بکی نداره
این پسرکو نگو که .... یعنی تعریف زندگیم خیلی برام گروون تموم شد و یه زمان هایی کلی استرس داشتم وقتی یکم ابراز نگرانی کردم رابطشو کاملا باهام کم کرد مثلا اوایل شبی دو ساعت با من حرف میزد بعد یه روز بش گفتم من میترسم تو میتونی از چیزایی که گفتم سو استفاده کنی!!! همین یه جمله باعث شد رابطشو بام کم کنه .هر چند خودم آدم بسیار محتاطی هستم
و واقعا هم اعتقاد دارم خدا من رو به سخت ترین شکل ممکنه امتحان میکنه اما خیالم راحته که هرگز به من وابسته نمیشه و منم نمیشم ان شالله!!!
درباره فعل حرام:والله چی بگم ! من خود یه پا، رساله ناطقم . میدونم . اما اون آدم منو نجات داد و رابطه سالمو اولین بار باش تجربه کردم ...گاهی حس میکنم ازم هر چی بخواد حق داره چون نجاتم داده و به زندگی برم گردوننده . هر چند خودش دوباره میتونه نابودم کنه
:72:
راستی نمیخوام از بحث دور شم
راه کار عملی میخوام برای ثبات و بودن با روحیه خوب و انگیزه دائمی و قوی
نه که یه هفته نماز صبحمو راس اذان بخونم و یه هفته نماز صبحم قضا شه ....
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
اما اینو بگم که من از خدا و ائمه و هر چی سیده و هی چی آدم که خارح دکتری میخونه و همه آدم هایی که تیزهوشان درس خوندن متنفرم
این همون موج نفرته دیگه
منظور من نفرت از خودت یا چیزی که ربطش میدی به اون وقایع یا همین نفرته!
میدونی مثل این میمونه بگی میخوام دکترا بگیرم اما حوصله دیپلم و لیسانسو ندارم یه راه راحتتر
تازه درسته طول میکشه اما با این روال که تو پی میگیری که طولانی تر میشه .
میخوای سبقت بگیری اما با مارپیچایی که میری در واقع همون زمان و حتا بیشتر صرف میکنی
فکر میکنم این سخت گیریهای خانواده همیشه هست و بوده
قبلش هم بوده وبعدها هم خواهد بود.اونا اصرار دارن که اتفاقی نیفتاده ! یا خیلی هم مهم نبوده!
اما افتاده و مهم بوده حتا اگه ظاهرا بیخیال باشیم
قرار نیست ازون آدم متنفر باشی فقط قراره بهش فکر نکنی یا حداقل کمتر بهش فکر کنی!
اینا همه به خودت بستگی داره
قرار نیست انسان بدی باشه تا عکسش از کیف پولت بیاد بیرون اما میتونه عکسش یه جایی باشه که کمتر دیده بشه
کمتر دهنت تکرارش کنه
کمتر بره تو ناخودآگاهت
همین!
این مدام دیدن خودش یه جنگ با روال عادیه.
پس زیاد خودتو درگیر اطرافیان نکن و البته زهد و گوشه نشینی هم اختیار نکن:)
مطمین باش دوباره با شادی تاب سواری هم میکنی.کاتالیزور خودتی فقط:72:
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
ممنون زهره جان
یه مساله اینه که این فرازو فرودها همیشه تو زندگی من بوده هر چند الان بیشتر و طولانی مدت تر شده زمان فرودم
یعنی مدتی که تو افسردگیم خیلی شدیده و طولانی
دوره شادیم کوتاهه
خوب چون قبل هم این فرازو فرود هارو داشتم فکر میکنم شاید ربطی به اون آدم نداشته
برای همینه که دلم میخواد بش فکر کنم
امروز که داشتم یه چرخی میزدم فهمیدم شاید بهتره دوباره دفترچه آرزوهامو باز کنم و بنویسم ؟؟؟
به هر حال که حس میکنم خیلی عقبم تو زندگی
البته الان داره شرایطی ایجاد میشه که محیط زندگیم کاملا عوض شه (هر چند خانواده زیاد موافق نیستن)
اما امیدوارم اگه به نفعمه بتونم راحت از پس تغییرات بر بیام توکل به خدا
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام جوانه!!!
خوبی؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود:46::72::72::72::72::72:
کجا بودی نبودی!:47:
والا من وخ نکردم کله پستا رو بخونم و هدفم بیشتر رفع دلتنگی بود، اما حواست باشه از چاله در نیای بیوفتی تو چاه عچیچم،:46:
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
اما حواست باشه از چاله در نیای بیوفتی تو چاه :46:
:104::104::104::104::104:
:104::104::104:
:104:
ثبات عاطفی تابع افکار و در ارتباط با رفتار آدمی هست.
همین طور که نمی شود در آتش رفت و نسوخت. همیطور هم نمی توان خود را در گیر عاطفه های بی ثبات کرد و بی ثبات نشد.
هر گونه دوستی های احساسی دختر و پسر بالا و پایین دارد.
در واقع وقتی در زمین مردم خانه بنا می کنی. هم خوشحالی چون بدون هزینه زمین خانه دار شدی، و هم وقتی صاحب زمین خونه ات را خراب می کنه یا به نفع خود ضبط می کنه ناراحت می شوی.
این خوشحالی و ناراحتی و بی ثباتی حاصل طرز تفکر شماست که برای فرار از یک چاله خود را به چاهی می اندازید و هم در ارتباط با رفتاری هست که می دانی اشتباه هست اما اعتیاد گونه به آن پناه می بری.
ثبات عاطفی وقتی اتفاق می افتد که در کنترل یک روش منطقی قرار می گیرد. اما وقتی عاطفه مدیر می شود. احساس رئیس می شود. همین می شود که شما شدید.
لذا برای بیرون آمدن از این تلاطمات، ناگزیری که مدتی رنج ترک این اعتیاد را بکشید. و ارتباط های این چنینی را ترک کنی
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
:) مرسی ایوب
میدونی اما من امضاتو قبول ندارم
خواستگارم (یه زمانی بش میگفتم همسرم اما الان فقط در حد یه خواستگار میبینمش)بدون این که من بخوام و حتی بفهمم تو وجودم حس حقارت به وجود آورد و یهو به خودم اومدم و دیدم تو چه وضع و احساسیم نسبت به خودم که حتی نمیتونستم خودمو تو آینه ببینم
و اون پسرک بود که منو از اون حس نفرت به خودم نجات داد ....انقدر که بم محبت کرد بدون هیچ دریغی و در مقابل همه حرف ها و رفتارم کوتاه اومد و درست رفتار کرد
این فراز و فرود احساسی منظورم شادی و غمیه که تو وجودم به طور ناگهانی ایجاد میشه
مثلا من صبح پا میشم یهو میزنم زیر گریه یه با یه مسافرت کوچیک حس شعف تو وجودم اوج میگیره
یا مثلا با یه شیرینی خوشحال میشم یا اگه یه نفر بم بی توجهی کنه بغض میکنم درست مثل یه بچه پنج ساله
مثلا پسرکو یه روز خیلی دوست دارم یه روز حس میکنم میخواد ازم سو استفاده کنه هر چند با رفتاری که داشت باعث شد اعتمادم بش بیشتر باشه
هر چند خیلی وقتا رفتارم متعادل به نظر میاد اما در واقع ثبات نداره
مثلا من اعتقاد دارم که باید نماز بخونم و روحم متصل به خداست اما واقعا توان تو بدن خودم احساس نمیکنم که پاشم وضو بگیرم و... هر چند وقتی این کارو میکنم حس رضایت دارم
اوایل وقتی وضو میگرفتم و میخواستم نماز بخونم میشستم سر سجاده یک ساعت گریه میکردم بعدم نمیخوندم یا وسط نماز انقدر گریم میگرفت که نمازم به نظرم باطل میشد
مدیر همدردی عزیز:72:
ممنون از توجهت
بله ....قبول دارم.
متاسفانه من تو بعد مخمصه عادتی گیر کردم که حتما باید با یه مرد رابطه داشته باشم تا زندگیم روح داشته باشه
تو اون مدتی که رابطمو با خواستگارم قطع کردم .حدود دو ماه کاملا دپرس بودم(البته با فراز و فرود یهو خوشحال که از اون رابطه اومدم بیرون یهو غمگین و عاشق!!! که با اون آدم سعی میکردم تماس بگیرم) اما تنها چیزی که تونست منو از اون وضع خارج کنه پسرک بود ...
هر چند رابطه ما خیلی معمولی سر بازی تو یه سایت شروع شد و ادامه پیدا کرد و....و من همه چیزو براش تعریف کردم و یهو اون شوکه شد از شخصیت من و بعدم علاقمند به شخصیتم ...شخصیتی که خیلی کم بروزش میدم اما اون کاملا همه چیز منو دونست چون تو اون زمان من احتیاج داشتم با یکی حرف بزنم
من میدونم غلطه. کارم غلط بود
بقول فرشته مهربون نمیدونم چرا کارایی که میدونم غلطه رو خودم به راحتی انجام میدم
من مشاور میرفتم ...خانوادم حامی خوبی هستن . سعی کردم با دوستام رابطه برقرا کنم . کلی سفر رفتم
اما همش یه بغض داشتم که آزارم میداد
پسرک ...باعث شد اون بغض بشکنه و من هر چی تو دلم بود گفتم (چیزهایی که بیانشون برام سخت بود ) اما برای اون راحت گفتم همه چیزو همه احساسمو و اون خیلی راحت گوش داد و فقط گفت عزیزم دوست دارم کنارتم نه توبیخم کرد نه سرزنش نه نصیحت نه راه کار داد نه هیچ چیزه دیگه
فقط تحسینم کرد ازم تعریف کرد گفت کنارتم هیچی نشده همه چی تموم میشه
همه چی خوب میشه دوران بسیار خوبی تو زندگی در انتظارته
و من حرفهاشو با همه وجودم پذیرفتم چون خالص بود و شایدم چون نیاز داشتم یکی اینا رو بم بگه
چون بر عکس خواستگارم که همیشه بعد حرف زدن باش گریم میگرفت
با پسرک حرف حتی چت یا یکدونه اس ام اس برام شادی آوره باعث میشه لبخند بزنم تو اوج گریه ذهنمو جوری منحرف میکنه که گاهی بلند میخندم
من میدونم این روابط غلطه کلی کتاب خریدم رفتم تو کاشت گل و گیاه که حس خوب و از چیزهای دیگه بگیرم اما محرک من برای همه این کارها اون آدم بود
در ضمن اون روانشناسی خونده و یه جورایی من گاهی حس میکنم داره آموخته هاشو روم پیاده میکنه اما بازم خوشحالم که کنارم بود تو سخت ترم لحظات احساسی زندگیم
راستی من این فراز و فرودها رو همیشه داشتم
نمیخوام صورت مساله رو تغییر بدم یا خودمو به خاطر رفتار غلط توجیه کنم
راستش اینه که من خالی از هر گونه احساسم و هیچی برام اهمیت نداره در عینی که همه چی برام مهمه
راستی این اس سی آی کجاس؟ با اون مشاور معرفی کردنش!!!
یه چیز دیگه: رابطه من با پسرک و مشاور و خانوادم و همچنین پدر اون میدونن ...اما مشاورم بعد چند جلسه بم گفت حریم خصوصی داشته باش و لازم نیست همه چیز و به والدینت بگی بعضی روابط خصوصیه اگه خانواده مخالف این روابطن لازم نیست اذیت شن با دونستنشون .بم گفت انقدر بزرگ شدم و آگاه هستم که بتونم مدیریت کنم یه رابطه رو
راستی هنوز نه از چاله در اومدم نه افتادم تو چاه!!! :)
حس معلق بودن تو یه جای پر درخت و خیس دارم که باد به شدت میوزه و صدای لرزیدن شیشه ها میاد. دورم به جای دیوار پر از شیشه است
مثل خاک سست کویرم که باد شدید میاد و صدی وزش و زوزه باد همه ذهنمو پر کرده
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
خوب سوالم اینه من چطور فراز و فرود زندگیمو به ثبات برسونم
؟؟؟ممنون میشم راهنمایی شم
من هر رابطه غلطی رو دوس دارم از زندگیم حذف کنیم به شرطی که بعدش زندگیم دچار رکود نشه
و عمرم هدر نره
چیزی که تو این یک سال اتفاق افتاد به خاطر سعی من در رعایت اصول دین و ایمان و نماز و اسلام رو ملاک اصلی ازدواج قرار دادن. به خاطر اینکه با نامزدی که اونور دنیا بود نه حرفی احساسی میزدم و نه حرف جنسی و وقتی همه میگفتن شما که قرار ازدواج کنید با مرد باید از این حرفا زد میگفتم نه ما نامحرمیم....
یا حتی آرایشم نمیکردم و....
اگه راهکاری که در چارچوب شرع و اخلاق هست کمکم کنه خیلی برام بهتره
تا اینکه بخوام مخالف اعتقادات خودم رفتار کنم
اما وقتی میبینم اعتقاداتم و اخلاقیاتی که همیشه بش یایبند بودم هیچ کمکی نمیکنه و حتی منو بیشتر افسرده میکنه
اونوقته که ترجیح میدم راههای که آدم های دیگه رفتن و موفق بودن و دنبال کنم
اینجاست که دچار تضاد میشم
چیزهایی که با عقل و قلب و روحم تو همه عمرت اجین شده یک دفعه در عرض یک سال با حقیقت جوور در نمیاد
بعدشه که دیگه هیچیو قبول نمیکنی
مسخره میشه برات عزاداری و جشن بعد 1400 سال و استخاره و نماز و ....
یک دفعه یک آدم زندگیتو تغییر میده نماز میخونه به دعا و این چیزا اعتقاد داره اما خوب خیلیم مذهبی نیست اگه کسیو دوست داشته باشه بوسیدنشو گناهی نمیدونه که زندگیشو باید در عوضش تقاص بده !!!
اونوقته که اون آدم میشه برات حقیقت