-
نزول تا به کی؟
سلام دوستای خوبم. مدتی نبودم، امیدوارم حال همگی خوب باشه. همدردی پناهگاه امنیه برای دلتنگی هام. خوشحالم که اینجا رو دارم.
بله، دلتنگم، خیلی دلتنگ. دلتنگ خودم، اطرافیانم، حالم، دلتنگ خدا، صبرم، حضورم و تمام چیزهایی که به سختی به دست آوردم و به راحتی از دست دادم.
خیلی ها احساس خوشبختی میکنند و خیلی ها احساس بدبختی میکنند و این میان بنده در زمره کسانی هستم که مدت هاست هیچ چیز رو احساس نمی کنند.
نه ثبات فکر دارم و نه ثبات حال. در کنترل خودم احساس عجز و ناتوانی میکنم. این منی که از من ساخته شده بسیار بسیار سرکش، بازیگوش و بیخیاله.
نمیدونم، شاید شما پیشنهادی یا انگیزه ای بهم بدین از اینجا حرکت کنم. برخی از این تنزل های مشهود عارتند از:
1. کم حوصله و بی رغبتم:
حوصله هیچ کاری ندارم، از درس خوندن بدم میاد، از اول ترم تا به حال 2 ساعت هم درس نخوندم. عبادت نمی کنم و دیگه ساز نمی زنم. از یادگیری هر چیز جدیدی طفره میرم، کتاب هام یه گوشه خاک میخورن. به طبیعت نمیرم. ورزش نمی کنم و تمام مدت با بی خیالی سر میکنم.
این در حالیه که تا سال پیش، همین روزا، در بدترین شرایط تمام کارامو مرتب انجام میدادم و همه کارامو یک الزام و یک عبادت میدونستم. مثلا ساز زدن همانقدر برام اهمیت داشت که نماز خوندن. تمام کارامو به نیت یک عبادت انجام میدادم. مثلا وقتی درس میخوندم میگفتم برای خداست و یک عبادته. به پیشرفت فکر نمی کردم. به انجام وظیفه و خیری که در انجامش (هر کاری) برای من نهفته است فکر میکردم. مثل صبر و استقامت، تمرکز، نظم و ...
2. تمرکز و حضور ندارم:
بیشتر اوقات در اوهام و دغدغه سیر میکنم. به هیچ چیز نمی تونم تمرکز کنم. هرچی که بهم بگن همون لحظه فراموش میکنم. اگر بهم بگن همین الان لباس هارو از رو بند جمع کن، همان لحظه فراموش میکنم. حواسم پرته و حتی گاهی فراموش میکنم کلاس داشتم یا قراری داشتم و اصلا نمیتونم روی حضور خدا تمرکز کنم. فراموش میکنم هست و اینه که کامل فراموشش کردم و این دوری و این ناتوانی سخت پریشانم کرده.
در حالیکه بسیار با دقت و تمرکز بودم. حافظه خیلی خوبی داشتم و محال بود چیزیو فراموش کنم.
3. در تصمیم گیری سست شدم:
همیشه وقتی چیزی اراده میکردم حتما عملیش میکردم. اما حالا هر تصمیمی که میگیرم دو سه روز بعد فروکش میکنه. چندین بار تلاش کردم به زندگیم سر و سامان بدم و از نو بسازم. چند روز برنامه هامو انجام میدم و مجددا همون آشه و همون کاسه. باز تنبلی، باز بی حوصلگی.
4. ثبات فکری ندارم:
امروز چیزیو قبول دارم، فردا همون چیز رو قبول ندارم، امروز چیزیو درک میکنم، فردا همونو درک نمی کنم. نمی تونم به نتیجه برسم. در حقیقت اصلا نمی تونم فکر کنم و اون فرمول های موفقیت رو که جواب هم داده بودن یادمه، ولی نحوه استفاده شو فراموش کردم.
5. ثبات احساسی ندارم:
توی احساسم همیشه در شک و تردیدم.
6. ثبات هیجانی ندارم:
مدام به هیجان خوشایند کاذب و هیجان ناخوشایند کاذب میرسم. مثلا یک روز از اول صبح ور ور ور حرف میزنم و می خندم، به حدی که همه فکر میکنن دیونم، یک روز هیچ چیز نمیتونه بخندونتم و حتی یک کلمه به ذهنم نمیرسه بگم.
7. متکبر و مغرورم:
خیلی سخته آدم به حماقت خودش اعتراف کنه. نه خودم حاضرم حال بدمو باور کنم، نه میذارم کسی از حالم بدونه، یا اگه فهمید در راهنمایی گرفتن بسیار مغرورم، چون سرزنش میشم که چرا به این روز افتادم. دیگه هیچ کس در وجود من آرامش نمی بینه. از این جمله متنفرم: از تو بعیده!!! چرا ازم بعیده؟ حق اشتباه کردن ندارم؟
8. عذاب وجدان نمیگیرم.
راحت گناه میکنم و حتی لذت هم میبرم و خودمو توجیه میکنم. :163: من که اینجوری نبودم!
9. از همه فرار میکنم:
تا اونجایی که بتونم خودمو به کسی نشون نمیدم و از مهمونی و اجتماع فرار میکنم. به هیچکس زنگ نمیزنم و حتی اگه دوستامو ببینم، وانمود میکنم ندیدم و متواری میشم.:163:
10. عصبی شدم:
با کوچکترین اتفاقی به هم میریزم. در حالی که یه زمانی سر اینکه عصبانیم کنن شرط بندی میکردن، هیچوقت هم موفق نمی شدن.
اینجور شخص جالبی شدم من.:311:
البته فکر نکنید خوشبت نیستم ها! خوشبختم. فقط حسش نمی کنم. مثل کسی که قوه چشاییش رو از دست داده باشه. غذارو میخوره فقط مزه اش رو نمی فهمه. میخوام کمکم کنید اون حس چشایی رو برگردونم. به نظرتون امیدی بهم هست؟
شرمنده هرکاری کردم رنگی نشد.:72:
-
RE: نزول تا به کی؟
سلام اي شب باروني
مشكل خاصي در زندگي رو پشت سر گذاشتي يا در حال حاضر درگيرشي كه اين شرايظ رو در تو ايجاد كرده؟به نطر مياد شما دارين دچار افسردگي ميشين
آيا آدم كمالگرايي هستين و در پيشرفتتون يا رابطه ي احساسيتون يا طرز فكر و جهان بينيتون يا ... مشكلي پيش اومده؟
ورزش كنيد بهتون كمك مي كنه، مواظب تغذيتون هم باشين (انتظار ارائه از يه آدم بي حوصله خيلي منطقي نيست ولي بايد به خودتون كمك كنيد كه از اين شرايط در بيان)
يه سري برنامه ريزي برا هر روزتون بكنين و اگه لازم شد از كارهاي روزانتون يادداشت بردارين اين كمك مي كنه كاراتون بهتر پيش ببره
نذار يه دور باطل شروع شه و اوضات بدتر و بدتر شه جلوشو بگير (بي جوصلگي ممكنه باعث شه نتيجه اي كه مي خواي از كارات نگيري و بي حوصلگيت بيشتر هم بشه)
فكر كنم خيلي راهنماييهاي خوبي نداشتم بكنم ولي حس كردم شرايطم شبيه شماست و تك تك جملاتتم حس كردم خواستم از تجربم برات بنويسم
اين نيز بگذرد برات دعا مي كنم :43:
-
RE: نزول تا به کی؟
حتما امیدی هست!
شک نکن:305:
-
RE: نزول تا به کی؟
جالبه. من، تو، دوستانم ...
نمی دونم این چه اپیدمی هست که تو نسل ما افتاده
تو چند وقت اخیر چند تا تاپیک با همین موضوع داشتیم؟
پس چرا روانشناسای جامعه دقیق موشکافی نمیکنن تا حداقل های ممکن شاید برامون فراهم شه و از این وضعیت در بیایم.....
دلم میخواد یه نظر کامل از یه روانشناس بدونم که چرا جوونامون مدام اینطوری میشن
دلیلش رو که بدونیم، باز کمی آروم میشیم....
من خودم میگم، مشکلات هست، فلان هست، ویسار هست... اما با همه این حرفا دلیلی به افسردگی نیست. خودمم نمیدونم چه مرگم شده که دیگه توان برای ادامه زندگی ندارم و همش منتظر یه معجزه هستم.... میدونم قرار نیست معجزه ای اتفاق بیافته اما واقعا توان ندارم. هر روز صبح باید کلی با خودم صحبت کنم تا شروع کنم به ادامه زندگی.....
-
RE: نزول تا به کی؟
سلام شب بارونی عزیزم
خانمی به سئوالات زیر پاسخ میدی ؟
1 - آخرین بار چه وقت چکاب خون داده ای ؟
2 - آیا کلاسهای امروزی در زمینه پرورش روح و فکر رفته ای یا می روی ؟
این حالت چند دلیل میتواند داشته باشد که یکی از عمده ترینهایش فیزیولوژی هست، یعنی وضعیعت املاح و ویتامینها و هورمونی بدن باید چک شود در ابتدا که اگر کمبودی وجود داشته باشد معمولاً به آن برمیگردد ، بخصوص کمبود آهن ، ویتامینهای گروه ب و اختلالات هورمونی در پیدایش این حالات موثر هستند .
اگر از نظر جسمی بررسی بعمل آمد و مشکلی نبود ، نیاز هست وضعیت روحی و خلقی را مورد بررسی قرار داد .
پس گام اول برای شما بررسی جسمی هست .
.
-
RE: نزول تا به کی؟
چقدر آشنا به نظر میرسه ...
مسائلی رو که من می خوام بگم مرتبط با بعد معنوی انسان هستش نه بعد فیزیکی و مادی.
قبل از همه چیز بگم که تمامی مواردی رو که گفته اید با بهای بسیار سنگینی تجربه کرده ام یا اینکه حداقل در حال تجربه اش هستم و با بهای سنگین تر ! به طوری که داشتم پست رو می خوندم گقتم نکنه من این پست رو دادم :|
یه وقت هایی فکر می کردم که هر چی از خدا بخوام باید بهم بده و فکر می کردم که خدا یه نگاه دیگه ای داره بهم.
آخه هرچی می خواستم بهم می داد .(البته با سختی و ... ولی می داد). اما چند وقتیه که احساس می کنم که دیگه خیلی نگاههای خدا بهم سرد شده. البته درستش اینه که قدرت جذب نور من کم شده .منبع نور که داره نورش رو خوب میده.
یکی از اساسی ترین دلایلش می تونه آگاهانه گناه کردن باشه. شاید بزرگترین گناهان روی کسی که نمی دونه این کار گناه تاثیر تخریبی چندانی نداشته باشه اما کوچک ترین گناهان از کسی که می دونه این کار اشتباهه و خدا نمی پسنده به مراتب اثرات بدتری از مورد اول می گذارد.
از اثرات گناه خستگی و بی رغبتی توی عبادت هستش.
خیلی وقت ها شده که سر حال سرحال هستم اما رغبتی به عبادت ندارم با اینکه اگر بهم بگی از کوه بالا برو میرم اما دو رکعن نماز هم نمی تونم بخونم!
یه چیزی از ته دلم داره بهم میگه که دیگه امتحانهای توی زندگیت داره جدی تر میشه و نوبت به سوالات سخت رسیده. امتحان های خدا شب امتحانی نیست! که بگی یکی دو روز قبلش یا حتی سر جلسه کتاب باز می کنم.باید خودت رو آماده کنی قبلش.
یکی دیگه از دلایلش در مورد خودم شناخت کم نسبت به ماهیت دنیا و انسانها و خداست. هر چی شناخت کمتر باشه این شرایط بیشتر پیش میاد. انسان زودتر به پوچی میرسه.
یکی از دلایل دیگش در مورد خودم زیاد موسیقی گوش دادن بوده. (خدا رو شکر به طور کامل گذاشتمش کنار)
و هزاران چیز دیگه که بهتره نگم (چون اگر به اعماق وجودتون نگاه کنید خودتون می فهمید که راه حل تمامی ایم مسائل پیش خودتون هستش!.)
البته تمام این شرایط تجربه های شخصی ام هست ممکنه هیچ کدام از چنین شرایطی برای کسان دیگه صدق نکنه.
موفق و پیروز باشید:72:
-
RE: نزول تا به کی؟
فرشته مهربان، میشه دقیقا بگید چه آزمایش هایی رو باید داد؟
مثلا برم دکتر بگم آزمایش برای چک کردن کمبود آهن.
دیگه چی؟
اگر لطف کنید و دقیق بگید ممنون میشم.
-
RE: نزول تا به کی؟
yadegari عزیز ممنون از عناییتون. مشکل نه، اما تغییرات زیادی در نحوه زندگیم ایجاد شده که مدتیه درگیرشم و منو به یک آگاهی ناآگاهانه برده. به عبارتی با شرایط جدیدی روبرو شدم که نمی دونم باهاشون چیکار کنم. یه جورایی آزادی عمل ندارم.
Amiran عزیز ممنونم از همدردیتون.
roze_zard عزیز امیدوارم شما هم پاسخ بگیرید.
فرشته همیشه مهربان ممنونم وقت گذاشتید. در رابطه با پاسخ سوال 1 باید بگم قبل عید نوروز چکاپ دادم، در حال حاضر 4 ماهه قرص های هرمونی برای تنظیم هورمون مصرف میکنم و باید تا 6 ماه ادامه بدم. کمبود خون و ویتامین نداشتم، فقط فشار خونم همیشه پایینه و چشمام سیاهی میره که دکتر گفت ید و نمک بدنت کمه. از لحاظ ویتامین هم، از وقتی دوز قرص هام کمتر شده فقط ویتامین e باید بخورم اونم نه زیاد. 2 ماه دیگه هم باید چکاپ جدید بدم.
لیکن یک سال، یک سال و نیمه که سیر نزولی رو به صورت تدریجی آغاز کردم.
در جواب سوال 2 باید عرض کنم چنین کلاس هایی رو هیچگاه نرفتم، یک مدت مشاوره میرفتم (حدود یک سال) که در تغییر روحیه ام موثر نبود و برایم قانع کننده نبود.
فقط یک نفر میتونست با حرفاش در من انگیزه ایجاد کنه که مربیم بود. آقایی جوان که در مورد مباحث عرفانی با هم صحبت میکردیم و بعد از اینکه روحیه ی من خراب شد، روحیه اون هم خراب شد و دیگه نتونست واسم صحبت کنه. چندی پیش خود اون شخص شد عامل ناآرامیم. یک روز که سر کلاس پریشانیم مشهود بود غافلگیرانه دستمو گرفت و گفت آروم باش.:302: منم پسش زدم و گفتم مثل اینکه شما پریشان ترین و از کلاس خارج شدم. هفته بعد نیومد و هفته بعد به حالتی عجیب و دست و بدنی زخمی اومد. عاجزانه حلالیت طلبید و معذرت خواهی کرد و از اون روز به نظر میرسه آرامششو باز یافته، اما من دیگه نمیتونم باهاش صحبت کنه، هم به خاطر بی جنبه بازیش و هم اینکه پشیمانم و حق نداشتم با یک نامحرم انقدر صمیمی شم. ولو به بهانه عرفان.:302: پس گرفتن آرامش از اون فرد منتفیه.
anonymous گرامی، حرفای شما هم برای من خیلی آشناست. بله، کسی که آرامش رو تجربه کرده، تحمل ناآرامی براش دوچندان سخته.
تشکر.
-
RE: نزول تا به کی؟
شب بارونی، گویا شما این آزمایشات رو دادید. میشه بگید دقیقا چه آزمایش هایی هست؟
آزمابش های هورمونی چیه؟ باید به دکتر بگم چی برام بنویسه؟
-
RE: نزول تا به کی؟
وضعیت هورمونی و کمبود املاحی که گفتی خودش موثره ، همینطور فشار پایین ، سعی کن مدتی قرص آهن مصرف کنی .
از نظر روحی هم ، وضعیت شما روی دیگر سکه کمال گرایی هست . وقتی آدمی به همه مسائل زندگیش کمالگرایانه نگاه کنه ، احساس ضعف و اهمال در خودش را بیشتر می بینه ، نسبت به خودش و دیگران خیلی سخت گیر میشه ، تحمل ناهنجاریها و رفتارهایی که به نظرش مناسب نیست از دیگران کم هست ، در خصوص خودش زندگی به وال معمول و طبیعی را نمی پسنده و همه جوره سطح بالا می طلبه ، و حجم انتظارات بلند پروازانه اش از خودش بالا هست . دچار وسواس نظم یا سیستم میشه و ..... مدتی با این وضعیت بودن فرد را خالی از انرژی می کند و ... این دوره ای که الآن در آن قرار داری را می رساند . در این دوره نیز پذیرش این وضعیت براش سخت هست ، و با گذشته و فعال بودنهاش خودش را مقایسه می کند ، از خودش دلزده می شود ، بشدت احساس اهمال می کند و بی کفایتی و ..... همین می شود آزار روحی .....و به هم خوردن سلامت جسمی
دراین وضعیت چه باید کرد ؟
اگر تشخیصم در موردت درست هخست ، بگو تا ادامه دهم که ارائه راهکار هست .
.