-
فرهنگ های متفاوت
سلام.من حدود دو ساله ازدواج کردم.خانواده شوهرم خیلی اذیتم میکنن.با تمام احترامی که بهشون میزارم همیشه بی احترامم میکنن.مادر شوهرم ناراحتی اعصاب داره و وقتی من خونشون میرم دیگه دست به سیاهو سفید نمیزنه.هر چه قدرم براش کار کنم اخرش میگه که تمام زحمتاش گردن دختراشه.خواهر شوهرمم مشکل اعصاب داره و خیلی بین منو شوهرم دعوا میندازه.اگرم اعتراض کنم میگن چون وارد خوانواده ما شدی حق نداری چیزی بگی.شوهرمم به خاطر خانوادش خیلی اذیتم میکنه.روحیم داغونه از شوهرم سرد شدم و همش فکر طلاقم.:101:[/font][/size]
-
RE: فرهنگ های متفاوت
aphd عزیز
یکم بیشتر برامون توضیح بده و چنتا مثال بزن
میزان علاقه و عشق بین شما و همسرت چقدره؟
آیا با مادرشوهرت زندگی میکنی؟
مجبوری هر روز و هر ساعت باهاشون باشی یا فقط چند ساعت در هفته؟
چند وقته ازدواج کردین؟
سن خودت و شوهرت و نحوه آشناییتونم بگو عزیزم
-
RE: فرهنگ های متفاوت
من شوهرمو خیلی دوست دارم اونم میگه که منو دوست داره ولی همیشه به خاطر دیگران اذیتم میکنه.حدود دو ساله که ازدواج کردم.من جدا زندگی میکنم ولی اوایل زندگیم شوهرم اکثرا منو میبرد خونه پدرش دو ماهی میشه که کمتر میرم.خودم 23 سالمه شوهرم 31 سالشه و از طریق یکی از اقوام شوهرم با هم آشنا شدیم.خوانوادم خیلی احترام شوهرمو میگیرن ولی خانواده شوهرم فقط از من توقع های زیادی دارن.چند وقته پیش چون باب دل خواهر شوهرم رفتار نکرده بودم یه دعوا راه انداخت و کلی حرف دهن من گذاشت.با شوهرم درگیر شدم شوهرم تو گوشم زدو دعوام کرد خواستم برگردم خونه بابام ولی با اون حال چون خونه پدرش کار نظافتی داشتن موندم کارای اونجا رو انجام دادم بعد پدرم اومد دنبالم بعد از چند روز که شوهرم اومد دنبالم وراضیم کرد که برگردم بعد از ظهرش مادر شوهرم به خاطر حرفای خواهر شوهرم تحریک میشه زنگ میزنه کلی غر میزه که مثلا خیلی بهت فشار اومده و خسته شدی که رفتی قهر.ولی شوهرم بازم هیچی نگفت.تازگیا شوهرم بد دهنی میکنه حالام با هم قهریم.:72:
-
RE: فرهنگ های متفاوت
سلام دوست عزیز
من فکر نمیکنم این موضوع ربطی به فرهنگهای متفات داشته باشه.
مشکلات بین عروس و خانواده همسر همیشه بوده و خواهد هم بود !من فکر میکنم شما بیشتر منفعل رفتار میکنی و باعث میشی اونا هر رفتاری که میخوان داشته باشن.
منظورم بی ادبی نیست اما برخی مواقع(نه همیشه) لازمه با گفتن یکسری جملات سنجیده و محترمانه خودت برخی مشکلات رو فیصله بدی.
من هم وقتی مادر همسرم رو میبرم دکتر و کمکش میکنم اخر میگه هیچکی مثل دخترام نمیشه !
مهم نیست.منم اوایل ناراحت میشدم.اما بعدا با خودم گفتم که من اگر کاری میکنم اول از همه برای رضای خداست و بعد هم برای خوب شدن زندگی خودم.
پس یا محبت نکن و یا اگر میکنی توقع تشکر نداشته باش.
این مسلمه که شما نیمتونی خانواده همسرت رو تغییر بدی.این یک واقیعته.پس یاد بگیر چطور مدیریت کنی و نذاری دخالتهاشون زندگی شما رو خراب کنه.
فکر طلاق رو بذار کنار.هنوز هیچ کاری برای زندگیت و حفظش نکردی رو بردی به طلاق؟!
فکر کردن به طلاق باعث میشه درجا بزنی و نتونی یک قدم مثبت برای زندگیت برداری.
توقع نداشته باش شوهرت داوم طرفت رو بگیره و هرچی اونا میگن بگه غلطه.اکثر مردها از خانوادشون دفاع میکنن...حالا چه غلط یا چه درست
خلاصه:
بیرون کردن فکر طلاق از ذهنت
عدم انتقال مشکلات به همسرت
در امدن از حالت انفعال
مدیریت روابط با خانواده همسرت توسط خودت
موفق باشی
-
RE: فرهنگ های متفاوت
عنوان بهتره طوری باشه که مقاله در نظر گرفته نشه.
-
RE: فرهنگ های متفاوت
عنوان موضوعم واقعا به خاطر مشکلمه خوانواده شوهرم فرهنگشون طوری که به عروس وداماداشون به چشم نیروی کار نگاه میکنن.به نظر اونا همه باید احترامه اونا رو همیشه بگیرن ولی هر جوری که خودشون رفتار کنن و دیگران رو بی حرمت هیچ اشکالی نداره از نظر اونا همه باید همیشه بابت کارهای نکرده از اونا عذر خواهی کنن تا اونا ناراحت نشن.فرهنگامون فرق میکنه چون خونواده من به داماد وعروس به چشم بچشون نگاه میکنن و بیشتر از بچه خودشون به اونا احترام میزارن.یه راه به من نشون بدید که بتونم اختیار زندگیمو بدست بگیرم و جلوی دخالتهای اونارو بگیرم.به خدا من دوست دارم باهاشون خوب باشم و با هم رفت آمد کنم ولی نمیدونم چرا هر چی باهاشون بهتر رفتار میکنم بیشتر حرمتمو میشکنن.:325:
از راهنمایی شما دوستای عزیز ممنونم.
-
RE: فرهنگ های متفاوت
سلام
دوست خوبم
هر چیزی تعادل میخواد.من نمیگم شما بی احترامی کن ولی وقتی ناراحتت میکنن و یا حرمتت رو میشکنن خیلی مودبانه و جراتمندانه طوری رفتار کن که متوجه ناراحت شدن شما بشن.
تنها راه نجات شما بیرون امدن از موضع انفعاله.علاوه بر اون چون مادر همسرت بیماره و ناراحتی اعصاب داره باید خیلی چیزها و تقریبا همه رفتارهای غلطش رو ندیده بگیری.
زندگی نیاز به گذشت داره.فرض کن مادر همسرت مادر خودته و بیماره.چه رفتاری باهاش میکنی؟
همون رفتار رو هم با مادر همسرت بکن.
موفق باشی
-
مشکل با خانواده شوهرم
سلام دوستای خوبم.به خواسته پدر شوهرم خواستم تو شرایط مناسب با خواهر شوهرم آشتی کنم دیشب به گوشی شوهرم زنگ زد ولی چون شوهرم نبود و فرصته خوبی بود که باهاش حرف بزنم و آشتی کنیم گوشی رو جواب دادم خواهر شوهرم هر چی دلش خواست به من گفت واقعا خردم کرد ولی حتی جرات نکردم بگم که چرا میگی چون میدونستم بدتر میشه قبل از اینکه شوهرم برگرده ومن بخوام چیزی بگم خواهر شوهرم زنگ زده بود به مادر شوهرم و کلی حرف زبونم گذاشته بود مادر شوهرمم زنگ زد به شوهرم وکلی به من حرف بد زد شوهرم میگه که نمیشه چیزی بگم با گفتن من مشکلی حل نمیشه و این منو عصبی میکنه چون از نظر من ازشون میترسه اگه نمیترسید ازش حساب میبردن دیگه تو رو خدا بگید باهاشون چی کار کنم واقعا قصد قطع رابطه ندارم فقط نمیخوام بهم توهین کنن:325::325:
-
RE: فرهنگ های متفاوت
متاسفانه اکثر عروسایی که تو خونه یا بیرون از خونه واسه خانواده شوهر کاری انجام میدن دچار مشکل میشن
نمیدونم چرا ولی عروسایی که کاری نمیکنن (منظورم کمک تو کارای خونس)و یه کم کلاس میذارن احترام بیشتری دارن
متاسفانه فرهنگ غلط ضعیف کشی تو جامعه ما هست
باید از موضع قدرت برخورد کنی
منظورم دعوا یا بی احترامی نیست
ولی درست محبت کن جوری که خودت کوچیک نشی
به نظر من اصلا لزومی نداره عروس تو خونه مادر شوهر ظرف بشوره یا نظافت کنه
بسیار احترام بذار و بسیار احترام واسه خودت بطلب
اگه میبینی واقعا بی احترامی میکنن ارتباطتو کم کن و دلیلشو رو راست بگو
-
RE: فرهنگ های متفاوت
از راهنماییتون ممنون ولی شوهرم منو وادار به کار کردن خونه پدرش مجبور کرده و حالا بعد دو سال این براشون عادی و اگه بخوام کار نکنم وا مصیبتا.با خواهر شوهره بد دهنم چه کنم حرص میخورم با اون همه احترامی که بهشون گذاشتم ولی باهم اینکارو میکنم واقعا نمیدونم اگه بازم بی احترامیاشونو ببینم بازم میتونم جلوی خودمو بگیرم یا نه واقعا وقتی فکر میکنم یه عمر باید همراه اینا زندگی کنم مغزم سوت میکشه.:325::325: