نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام.
این قسمت از زندگیم و براتون می گم تا بهتر مشکلم و درک کنین.
10 ساله که بودم مامانم بر اثر بیماری سرطان فوت شد.(31 سالمه)
پارسال پدرم تو اوج سلامتیش تو خونه ما سکته کرد و فوت شد.
بعد از فوت پدرم شوهر خواهرم ارتباط من و خواهرم و کم و کم وکمتر کرد. (فقط همین یه خواهر و دارم)
البته این مشکل من که میخوام براتون بگم مال حالا نیست از موقعی که یادم میاد من این مشکل و داشتم الان شدید تر و بد و بدتر شده. تو رو خدا من و کمک و راهنمایی کنین.
من مدام نگران اینم که عزیزانم و از دست بدم. الان شوهر و دو تا فرزندام و خیلی نگرانشونم.
تمام دعای من سلامتی و طول عمر این سه نفره. دیگه باور کنین از دعا کردن فقط صرف این موضوع خسته شدم.
دعا می کنم ولی بازم نگرانم. گاهی مثل این دیوونه ها شبا دقت می کنم ببینم شوهرم نفس می کشه یا نه!!
خدا نکنه شوهرم بخواد بره ماموریت دیوانش می کنم به دوستم زنگ می زنم تا اون ارومم کنه همش فکر می کنم هواپیماش سقوط می کنه. همش فکر میکنم همسرم بزرگ شدن بچه ها رو نمی بینه.
باور کنین این افکار من و دیوانه کرده الان یه سر دردی دارم که خوب نمی شه با سردرد می خوابم با همون سردرد بلند می شم.
خستم.
تو رو خدا راهنماییم کنین.
ممنون:72:
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام سیسیلی جان
خانمی عنوان تاپیکت رو که دیدم دلم ریخت، ترسیدم
بابا بیخیال این حرفا
بجای اینکه اینجا میومدی و جشن تولد نی نی گلت رو می گرفتی و دوستات رو دعوت می کردی این حرفا چیه می زنی
بیا اصلا جشن بگیریم
دخملیت (درست می گم دیگه :163:) جطوره؟ الان چند وقتش شده؟
راستش رو بگو پسری بهتره یا دخملی؟
سیسیلی جون شما دچار اقسردگی بودی و الان هم که طبیعیه که تشدید بشه. بعد از زایمانه دیگه!
بنظرم مناسب نباشه درحالیکه بچه شیر می دی، دارو مصرف کنی والا می گفتم برو پیش روانپزشک!
شایدم با یه روانشناس مشورت کنی که بدون دارو کمکت کنه!
اما نظر فوق پزشکی و فوق کارشناسی (:311:) اینجانب؛
سیسیلی جان شک نکن چون افسرده شده این افکار به این نحو میاد سراغت، از خودم نمی گم چندین تا مطلب راجع به این مساله خونده بودم.
بنظرم شما هروقت این افکار به سرت زد، سریع یادآور کن به خودت که عارضه افسردگیه و واقعی نیست.
بعدش 14 تا "لاحول و لا قوه الا بالله" و "فالله خیر حافظا و هو الرحمن الرحیم" به نیت عزیزات بخون و به سمتشون فوت کن و بسپار به خدا. شک نکن که خدا از همه بلایا حفظشون می کنه.
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام خانم sisili
بابت اتفاقات گذشته متاسف شدم اما همه ما بهتر می دونیم که نمی تونیم جلوی این اتفاقات تلخ رو بگیریم بهتره عزیزانمون رو بسپاریم به خدا.
بهتره تمرکزت رو به داشته هات بذاری(میدونم سخته)اما سعی کن از داشتن همسر و دو فرزندت دائما خدا رو شکر کنی و سپاسگزاری کنی.
اگر زایمان داشتید ممکنه خلقتون رو کمی تحت تاثیر بگذاره پس نگران نباشید چون ان شا الله به مرور زمان بهتر میشید
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
اسمان ابی عزیز و امیران عزیز ممنون که از بین 67 بازدید شما دو تا جواب دادین
فکر کنم باید یک عنوان ترسناک انتخاب کنم تا بیان و جواب بدن:300:
اسمان ابی دخترم 4-5 روز دیگه می شه 4 ماه تمام. بین خودمون باشه ولی دختر بهتره:163: :P
قبول دارم زایمان هم بی تاثیر نیست تو این افکار منتها باور کنین مشکل من مال امروز و دیروز نیست من همیشه با این ترس زندگی کردم. گاهی می گم نکنه بابامم به خاطر همین افکار مزخرم از دست دادم:163:
تا شوهرم و بچه هام می رن بیرون از خونه این افکار میاد سراغم یعنی بر می گردن؟ یعنی سالمن؟ باا ین افکار می خوابم با این افکار بلند می شم. خلاصه خسته شدم.
تو رو خدا کمک کنین.
یعنی نیاز به درمان دارویی دارم اگه بدونم خوب می شم با دارو دنبالش می رم.
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
خانم سیسیلی گرامی:72:
چقدر به خدا اعتماد دارید؟چقدر به تواناییهاش اعتقاد دارید؟
وقتی از خونه میرن بیرون آرام به خدا بگو که میسپارمشون دست خودت چون تو بهتر از من می تونی ازشون نگهداری کنی:323:
به خدا اعتماد کن مطمئن باش جواب میده
در آیه 2 سوره الاسراء خداوند می فرماید:غیر من هیچ کس را حافظ و کارساز فرا نگیرید.
در آیه 100 سوره ابراهیم خداوند می فرماید:و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس جز او دفع آن ضرر نتواند،خیر و رحمتی خواهد باز احدی منع فضل او نتواند.
باز در آیه 62 سوره یونس خداوند می فر ماید:آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی از حوادث آینده عالم و هیچ حسرت و اندوهی از وقایع گذشته جهان در دل آنها نیست
و همین طور خطاب به پیامبر بارها در قرآن ذکر شده که بگو خدا مرا کفایت است.
امیدوارم همه ما در پی تقویت رابطه خودمون با خدا باشیم تا آرام بگیریم:303:
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام خانوم سيسيلي
چون مادرتون رو توي سن پايين از دست دادين ، و احتمالا دوران بازگشت به زندگي نرمال رو خوب طي نكردين اين احساسات رو دارين .قاعدتا توي همون سن بايد يه مدت زير نظر روانشناس ميبودين . اما خوب معمولا اون دوران همه ميگن خوش به حالش اين بچه است كمتر ميفهمه . غافل از اينكه بيشترين فشار رو اون بچه ميكشه .
راستش از دست دادن عزيزان اونم سن پايين ، شوك خيلي خيلي سنگينيه . جون تجربه اش رو دارم درك ميكنم .
به نظر من اينكه دوستان ميگن افسردگي بعد از زايمانه ، شايد درصدي درست باشه اما به نظر من توي زندگيتون يه بار براي خودتون مادري كنيد و اين كودك درون آسيب ديده رو پيش دكتر ببريد و تا درمان نشده رهاش نكنيد .
اصلا خودتون رو بابت احساساتي كه دارين سرزنش نكنيد . فقط پيش متخصص برين . همين .
مواظب خودتون باشيد .
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام مامان مهربون:72:
خواستم این مقاله رو تو انجمن بگذارم ولی به بخش استرس دسترسی نداشتم
اختلال استرسی پس از سانحه چیست؟
به نظرم به کمک یه روانشناس بالینی شایدم روانپزشک خیلی زود می تونی از این استرس رها بشی.:46:
:72::72::72:
این مقاله به درد هم وطنان زلزله زده مون هم میخوره. اگه کسی واسش مقدوره این مقاله رو تو انجمن بگذاره.
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام ممنون از پاسخ هایی که دادین.
امیران عزیز من خیلی به خدا اعتقاد دارم و می دونم برگ از درخت نمیفته مگر به اذن خداوند.
اما این موضوع از دست دادن عزیزنم جوری من و درگیر کرده که وقتی می گم خدایا می سپرم با تو بیشتر ترس و دلهره و اظطراب میاد سراغم چون می دونم هم چیز به دستای توانای خداوند بستگی داره پس خدا خیلی راحت می تونه اونا رو از من بگیره.
یعنی دعا هم من و موقتی اروم می کنه. من تو ضمینه های دیگه اعتقاداتم بد نیست فقط تو این ضمینه سستی می کنم و دارم اذیتم می شم.
بهار جون و صبا جون شاید حق با شما باشه و من باید به یک روانپزشک مراجعه کنم.
به هر حال اگه بازم روشی برای اروم کردن من دارید ممنون می شم بفرمایید و من بشنوم
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
سلام سیسیلی جان
به این جمله اعتقاد داشته باش:
خدایی که دیروز مراقب تو و عزیزانت بوده فردا هم هست!!!
پس دلیلی نداره وقتی خدا مراقبه شما نگران باشی... شما فقط دعا کن ولی نگرانی نه...
RE: نگران از دست دادن عزیزانم هستم.
sisili عزیز:72:
اگه از بعد اعتقادی بخوایم بهش نگاه کنیم چطور میشه:
سیسیلی مامان دو تا کوچولوی نازه و تا حدودی هم مصلحت بچه هاش رو میدونه.
مثلا می دونه اگه دختر کوچولوش بیش از حد پستونک بخوره واسه لثه و در نتیجه دندانهای آینده ش ضرر داره.
واسه همین اگه دختر نازش وقتی پستونک رو ازش میگیرن گریه کنه ، نا آرومی کنه و ... بازم مامان سیسیلی تصمیمیش عوض نمیشه. (یه بار یادمه در مورد آب دادن به پسرت بین غذا نوشته بودی، قاطعیتت خیلی واسم جالب بود) چون صلاح فرزندش رو میخواد.
در مورد از دست دادن عزیزان و ... وضعیت همینطوریه. چیزی که مصلحت پروردگارمون هست اتفاق می افته. گریه و ناآرومی ما چه قبلش ، چه بعدش تاثیری نداره.
دخترت موقعی که ناآرومه چطور آروم میشه؟
با اینکه کوچیکه ولی خودش رو تو بغلت جا میده (چون کس دیگه و جای دیگه ای نداره بره)و بازم همون مامانی که پستونک رو ازش گرفت اسباب آرامشش رو فراهم میکنه.
شما هم خودت رو تو آغوش پرودگارت جا بده. بهش اعتماد کن. وقتی بهش اعتماد کردی اسباب آرامشت فراهم میشه.
از تکنیک توقف فکر هم می تونی استفاده کنی. تا این افکار سراغت میان ذهنت رو منحرف کن و به چیزای دیگه فکر کن.
نذار افکارت ادامه دار بشن.
ما هم از خدا می خواهیم که خانواده سیسیلی سالیان سال صحیح و سالم در کنار هم زندگی کنند.:323: