علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
[size=medium]سلام دوستان.من دختری 23 ساله هستم و تا الان تمام فکر و ذهنم درس و کارم بوده اولین خواستگارم وقتی 17 سالم بود اومد و با وجود التماس ها و اصرار های خانوادش و خودش مادر من بهش جواب منفی داد این روال همین جور ادامه داشت یعنی در طی این چند سال هم من خواستگار داشتم و بعضیاشون واقعا موردهای خوبی بودن اما متاسفانه مادرم بدون اینکه اصلا نظر منو بخواد به همه جواب منفی میداد چون معتقد بود هنوز برام زوده ازدواج کنم تا چند ماه پیش که بهش گفتم منم دوست دارم مثله بقیه با کسی باشم و این حق منه که دیگه بعد 23 سال از تنهایی در بیام و از این وضعیت که همیشه به جام تصمیم می گیره و فرصت های زیادی رو ازم گرفته خسته شدم :302:.نمی دونم چی شد که یه دفعه خودش هم متوجه شد که تو این مدت در مورد ازدواج من خیلی سخت گرفته!!!و گفت از این به بعد نظر خودتو فقط می پرسم واسه ازدواج!
ولی تقریبا وضعیت فرقی نکرده نمیدونم شاید هم من در مورد خواستگار جدیدم کمی عجولم!حدود 3 ماه پیش یکی از اقواممون ازم خواستگاری کرد پسر بی نهایت خوبیه فوق العاده چشم و دل پاکه و با ایمانه منم دوستش دارم ولی مادرم بازم میگه نه !میگه سطح تحصیلات و فرهنگ خانوادگیش به ما نمی خوره !اون فوق دیپلمه و تو یه کارخانه تکنسینه قراره بعد ازدواجش هم طبقه ی بالا ی خونه ی پدرش بشینه و در ضمن5تا بچه ان که ایشون بچه ی آخره من لیسانس دارم و شاغلم البته وضع مالی پدر من از پدر اون خیلی خیلی بهتره ما کلا دو تا بچه ایم من و برادر بزرگم,ولی برای من این اختلاف فرهنگ و تحصیلات و وضیعت مالی مهم نیست من واقعا ازش خوشم میاد و نمیدونم اینو چه جوری به مادرم بفهمونم!!!اون هم منو دوست داره و مادرم هم متوجه علاقه جفتمون به هم شده و به همین خاطر تقریبا تمام سعیشو کرده که ارتباط خانوادگیمونو با اونا قطع کنه!مادرم میگه چون اولین پسری بوده که علاقه شو با رفتاراش بهت نشون داده داری عجولانه و زود تصمیم میگیری و کور شدی!!!حتی به خانواده ی اونا گفته دختر من خواستگارهایی 10 برابر بهتر از وضعیت پسر شما داشته و اگر بخواد ازدواج هم بکنه با یکی هم سطح خواستگارای قبلیش ازدواج می کنه نه با پسر شما!!!!!!!!!!حالا من باید چی کارکنم؟از خواستگارم بگذرم یا تو روی مادرم وایسم؟
RE: نمیدونم چه کاری درسته!!
عزيزم ميتوني چند تا از خصوصيات خوبي كه خواستگارت داره و تو عاشق اون ها شدي رو نام ببري؟؟؟
دلايل مادرت براي رد كردن اين خواستگار چيه؟؟؟ فقط مسايل مادي رو مطرح ميكنه براي مخالفت يا دلايل ديگه اي هم داره؟؟؟
نظر بقيه اعضاي خانوادت در مورد اين خواستگارت چيه؟؟؟ پدرت و برادرت نظرشون مساعده؟؟؟
RE: نمیدونم چه کاری درسته!!
سلام عزیزم
فکر کنم سن 23 سالگی سنی هست که یه دختر بتونه منطقی برای آینده اش تصمیم بگیره. ولی خب مادره. با توجه به این که تک دخترم هستی دوست دارن بهترین ها برات پیش بیاد.
از نظر من تفاوت تحصیلی چندانی با هم ندارین و این خیلی مشکل ساز نیست. مهمتر از اون شباهت سح فکری افراد با هم هست.از نظر مالی هم با خودت روراست باش اگر دختری هستی که می تونی توقعاتت رو در سطح وضع مالی اون پسر پایین بیاری مشکلی نیست. ولی مطمئن باش که قبول کردن این تفاوت ها از روی احساسات نیست. بعدم بشین با مادرت خیلی منطقی حرف بزن . ازش دلایل رد کردنش رو بپرس. دلایل خودت هم براش بگو. بهتره این کار رو در حضور کسی که مورد قبول هر دوتون هست انجام بدین . چون نظرات نفر سوم خیلی می تونه بهتون کمک کنه.
ولی ازت می خوام اگه قرار شد این ازدواج صورت بگیره حتما مادرت رو با خودت هم رای کنی تا هم به کام تو شیرین باشه هم مادرت
خوشبخت باشی
RE: نمیدونم چه کاری درسته!!
مادر من کلا آدم سختگیرین مثلا برای خواستگارای قبلیم هم دلایلی که میوردن بعضیاشون واقعا خنده دار بودن برای مثال به یکی از خواستگارم جواب رد دادن چون می گفتن قیافه مادر پسره شکله زن عمومه که ازش بدشون میاد یا به یکی دیگه گفتن نه چون قیافه و شرایط پسره شکل یکی از اقواممون بود که همسرشو طلاق داده!و اصلا نظر من براشون مهم نیست.گاهی فکر میکنم اصلا دلش نمی خواد ازدواج کنم وبا وجود اینکه بارها باهاشون صحبت کردم ولی شرایط فرقی نکرده!!پدرم نظری نداره نه میگه نه نه میگه آره چون میدونه اگر بگه هم تاثیری نداره برادرم هم دقیقا مثله مادرم فکر میکنه البته تنها کسی که من راز هامو توخونه بهش میگم برادرمه و از وقتی که متوجه شده من به خواستگارم علاقه دارم سعی کرده مادرم رو راضی کنه ولی بازم مشکل حل نشده!
خواستگار من شرایط مالی بدی نداره من فقط باید یه مقدار سطح توقعات مالیم رو بیارم پایین که مشکلی با این قضیه ندارم.برای من همون پاکی و با ایمانی و علاقه شون کافیه و توقع دیگه ای از ایشون ندارم
مادرم مدام میگه فرهنگشون پایینه تعداد بچه هاشون زیاده وضع مالیشون بده و تو مهندسی و واسه خودت کسی هستی و در شان تو نیست .با وجود اینکه ازدواج نکردن با این آقا برای من خیلی سخت و غیر قابل تحمله ولی احساس می کنم به خاطر مادرم مجبورم از ایشون بگذرم:302:
RE: نمیدونم چه کاری درسته!!
جالبه من حتی تو این سایت و برای بیان مشکلم هم شانس ندارم یه دفعه وسط بحث یکی دیگه مشکلشو میگه و کلا موضوع عوض میشه!!!!به هر حال بابت همین که وقت گذاشتید و مشکلمو خوندید هرچند که کمکم نکردید وراه حلی ندادید هم ممنونم. مدیرای سایت که عنوان تایپیک رو عوض نکردن ولی خواهش میکنم حداقل تایپیک رو ببندن یا به قول خودشون قفل کنند.
RE: علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
یکی یه راهی بهم پیشنهاد بده.باید چی کارکنم؟صحبت کردن با مادرم نتیجه نمیده نمیدونم باید چی کار کنم؟:325::316:
جدیدا حتی دودل شدم که اصلا اون پسر دوستم داره یا به خاطر موقعیت مالی وشغلی پدر و مادرم ازم خواستگاری کرده:302::302::302:
RE: علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
سلام
شما صحبت کردی یا همین جوری داری میگی نتیجه نمی ده؟
خجالتو بذار کنار...یه بار کاملا منطقی به مادرت بگو من فکر میکنم تا اینجا از فلانی خوشم اومده و دوست دارم بازم بیشتر بشناسمش و بعد تصمیم بگیرم...و در کنارشم متقاعدشون کن که دختر منطقی هستی و مطمئن باشند که کاملا منطقی به قضیه نگاه میکنی
واقعا هم همین جور برخورد کنا!! زود قضیه رو احساسی نکن واسه خودت..."اون دوستم داره من دوسش دارمو بریز دور !!"ببین واقعا به دردت می خوره؟؟؟هدفاتون یکی هست؟؟؟می توونی با خانوادش کنار بیای و باهاشون زندگی کنی؟؟؟
دارم میگم یکمم با خودت روراست باش و این سوالم از خودت بپرس که" نکنه خدای ناکرده این کارهای مامانم منو حساس کرده به موضوع خواستگارام و می خوام همین جا تمومش کنم"
در ضمن یکم بگرد تو این تالار ببین احساساتی برخورد کردن با قضیه ازدواج توی دوران قبل از ازدواج بعدا باعث چه ناگواریها و بدبختی هایی که نمیشه!
سن شما یه جوریه نه میشه گفت زوده واسه ازدواج...نه میشه گفت دیره...کاملا به شخصیتت بستگی داره...این که آیا توی احساسات و منطقت و خواسته هات با خودت به یه نتیجه و تعادل رسیدی یا نه.....پس حواست باشه دوست عزیزم...مطمئنا مامانتم بدتو نمی خواد و قطعا هم قبول میکنه اگه مطمئن بشه که شما رویکردت به این قضیه منطقیه نه احساسی...موفق باشی:72:
RE: علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
ممنون اندیشه.با مادرم حرف زدم و به خاطر همین مردد شدم مادرم میگه اگه شرایط ما اینجوری نبود اون هیچ وقت بهت فکر نمی کرد.درضمن تو فامیل ما دخترا معمولا زود ازدواج میکنند و یه کم فشار از طرف فامیل رو من هست و می ترسم اگه به این هم بگم نه حالا حالاها مجبور باشم از فامیل حرف بشنوم یه کم به خاطر همین قضیه است که اصرار دارم حتما جواب مثبت بدم.پیش خودم میگم بهش جواب مثبت بدم بعد عقد دیگه مسلما هر جوری شده با شرایطش کنار میام و سعی میکنم خودمو وفق بدم حتی ممکنه برام سخت هم باشه ولی حاضرم تحمل کنم وبه جاش حرف وطعنه از فامیلامون نشنوم.به نظرتون فکر بدیه؟غیر منطیقه؟این جوری هم اون به خواسته اش میرسه و با من ازدواج می کنه هم من از شر نیش و کنایه های فامیل خلاص میشم
RE: علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
ببین میگم با مادرت صحبت کن که این خواستگار یکی دو بار دیگه بیاد و همدیگرو بیشتر بشناسین(کاملا منطقی)که پس فردا اگه جواب منفی بهش دادی نخوای هی با خودت بگی اگه واقعا فرد مناسبی بود چی!
تو میگی توی این که شمارو به خاطر موقعیت خانوادت می خواد شک داری خوب بگو بیاد باهم صحبت کنید و تو باید با زیرکی خودت اینو بفهمی...اما گفتم زیرکی و منطق...بحثای احساسیو کلا بریز دور
در مورد فامیل این حرفام.......ببین این حرف کاملا مشخصیه اما من باز میزنم..."خودتو به خاطر یه سری ادم خاله زنک بدبخت نکن! " بعدا که می خوای بدبختیاشو بکشی اینا کجان که بیان ببینن؟!....مطمئن باش خدا واسه هرکسی یه قسمتی در نظر گرفته و بهترین راه اینه که با خیال آسوده همه خواستگاراتو دقیق بررسی کنی و بر اساس معیارات و هدفات بهشون جواب بدی...اونی که باید پیدا بشه میشه...اون فامیل و خاله زنکای توشم هرچی می خوان بگن ما که واسه بقیه زندگی نمیکنیم...اشتباه کلی از این اعضای تالارو نکن...از خدا بخواه که کمکت کنه یه انتخاب درست و منطقی داشته باشی...بحث یه عمر زندگیه عزیز جان
در ضمن به نظر من یه بار بشین واسه خودت هدفات و معیاراتو بنویس...تکلیفتو با خودت مشخص کن که چه شخصیتی با چه خصوصیاتی مناسب زندگی و خوشبختی با توئه...این جوری از این به بعد تویی که در مورد خواستگارات تصمیم میگیری-بعد به نظر خودت خوبه یه دختر با وقار و تحصیل کرده ای مثل شما بیاد اول همه هدفها و معیاراش بنویسه "حرف فامیل"؟؟!!
به نظرم مادرت فقط می خواد ببینه که تو بزرگ شدی و داری منطقی تصمیم میگیری...منطقی باش و به مادرت نشوون بده که هستی:72:
RE: علاقه به خواستگار جديدم و مخالفت هاي هميشگي مادرم"
ممنون اندیشه که انقد وقت میذاری برام:72::72:.میشه بگید من چی باید بپرسم که بفهمم به خاطر خانوادم منو می خواد یا نه؟آخه مادرم اصلا تا الان اجازه نداده با هیچ کدوم از خواستگارام خودم حرف بزنم و این پسره اولین نفره که میخوام باهاش حرف بزنم واصلا نمی دونم باید چی بگم!!!!!!!:303: