بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام مجدد به همه دوستان.......
يه اتفاق جديد واسم افتاده..... ميخواستم اين سوال رو در ادامه تاپيك قبليم بنويسم، اما ترسيدم كه ديگه كسي نياد بخونه.... اخه من احتياج به كمكتون دارم
http://www.hamdardi.net/thread-23436-page-4.html
دوباره بهم زنگ زد.... اين بار براي عذر خواهي و اظهار دل تنگي..... گفت نميتونه فراموشم كنه و مي خواد دوباره باهاش مثل قبل باشم....
5 ماه منتظر بودم برگرده و ازم بخواد دوباره ادامه بديم، اما نيومد.... حالا تو اين 20 روزي كه من با كمك شما دوستانم تصميم گرفتم فراموشش كنم دوباره برگشته.... انگار شصتش خبردار شد كه ميخوام واسه هميشه بذارمش كنار....... حالا كه من حتي شمارشم پاك كرده بودم، ئوباره زنگ زد
نظرتون چيه؟؟؟ باهاش چي كار كنم؟؟؟ اين روندي رو كه تو اين 20 روز پيش گرفتم ادامه بدم؟؟؟؟ بهش چي بگم؟؟؟
به اين مساله هم توجه كنين كه اون يه پسر ايده آله از نظر من.... و خيلي كم مشابهش رو ميتونم پيدا كنم
چند روز ازش خواستم بهم فرصت فكر كردن بده.... چي بهش بگم؟.... فراموشش كنم و منتظر يه عشق تازه باشم
واقعا اگه شما جاي من بودين چي كار ميكردين ........ خواهش ميكنم خودتون رو بذارين جاي من بعد جواب بدين......... مثل يه دوست واقعي
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان من الان تاپیک قبلیت رو خوندم خیللی ناراحت شدم!!!!
اصلا نمیفهمم چرا اگه قصد ازدواج نداشت خانوادش رو درگیر کرد؟!!!!! من فکر نکنم کسی این کار رو بکنه و الکی مامانش رو قاطی شیطنتش کنه.
من میبینم از متنت که دلت میخواد دوباره برگردی و دوست داری اینجا تاییدیه بگیری عزیزم:46:
به نظر من بگو فکرامو کردم به اندازه کافی با هم اشنا شدیم.اگه تصمیمت جدیه و منو میخوای رسما اقدام کن.اگر شرایطش رو هم نداری که هیچی.
همین و همین.هیچ حالت دیگه ای پذیرفته نیست :72::305:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
اونطور که توی تاپیک قبلیت نوشتی ایشون ناگهانی و بدون آوردن دلیل می خواد مدتی ازتون دور باشه . حالا من دقیقا نفهمیدم که ایشون خواستگارتون بوده یا دوست پسرتون چون این دو تا خیلی با هم فرق داره .
اما در مورد اینکه چکار باید کنی به خودت مراجعه کن . آیا می تونی به همچین آدمی اعتماد کنی و چشمتو روی مسائلی که پیش اومد ببندی و بعدها این بی اعتمادی رو توی رابطه نشون ندی و همه چیزو خراب نکنی ؟ بعد اگه اعتماد کردی و دوباره روز از نو روزی از نو چی ؟(یعنی کارشو تکرار کنه دوباره)
فکر می کنم بهتره اگه قصد ایشون جدا ازدواجه بگی که بیان خواستگاری و موضوع رو رسما با خانوادتون مطرح کنی و بعد در موردش خیلی عاقلانه مثل یک خواستگار تصمیم بگیری و همه جوانب رو بسنجی اما اگه قصدش فعلا فقط دوستیه و وعده وعید دادن ازدواج در آینده که با اینکار خودت بیشتر وابسته می شی و صدمه می بینی و در آینده هم معلوم نیست چی پیش بیاد .
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
منم با حرفه زیبا خانو و ملیسا موافقم و میگم اگر شما رو میخواد برای زندگی بگو رسمی بیاد خواستگاری و حرفاتونو انجا بزنید و جز این نه!
اگر بنظرت موقعیت ازدواج و داره بهش فرصت کوتاهی بده وگر نه اگرم نداره خودتو وابسته نکن چون دوباره نتیجش میشه 5 ماه پیشت.
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان
رفته دورهاش رو زده و دیده بهتر از شما نیست برگشته. این خاصیت بعضی از آدمهاست! اما...
تو دیگه رامای گذشته نیستی. راما در همدردی یاد گرفته که زندگیش چه ارزشی داره و با مصائب و مشکلات ازدواج
هم آشنا شده! پس عقب گرد نکن به گذشته گلم. دوستی داشتم که می گفت اگر کسی با احساست بازی کرد و
رفت ، انگار با ماشین زیرت کرده اما اگر ببخشیش انگار اجازه دادی دنده عقب بره و اینبار با سرعت بیشتری زیرت کنه!
و اما در مورد این آقا! به احساست غلبه کن خواهشا! پای زندگیت و احساست وسطه. یادته تو این مدت چی کشیدی؟
مگه تو بازیچه دست اون آقایی! یک کلام بهش بگو تا در آینده پشیمان نشی!
خواستگاری رسمی اون هم با خانوادش!
اینجا معلوم میشه چند مرده حلاجه. اگر اومدن خونتون با خانوادش و قرار مدارها گذاشته شد که هیچ مبارکه.
اما اگر امروز و فردا کرد و 1000 دلیل آورد فراموشش کن و آیندت رو تباه نکن.
به قول قدیمی ها عاقلانه انتخاب کن ، عاشقانه زندگی کن
موفق باشی گلم
:72:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
دوستان مخصوصا بهار شادی عزیز راهنماییها را کردند و لازم به اضافه کردن چیزی نیست.
یک نکته به دختر خانومهای گل خاطر نشان میکنم:
شماها عروسک و اسباب بازی پسرها نیستید که هروقت دوست داشتند از تو کمد درتون بیارن و باهاتون بازی کنند و هر وقت خسته شدند و دلشونو زد یا عروسک دیگه ای پیدا کردند بندازنتون دوباره تو کمد و بعد که دوباره از بازی با اونیکی خسته شدند دوباره از تو کمد درتون بیارن.
همه (از جمله خود من) باید برای اخساس و شخصیتمون ارزش قائل باشیم و اجازه ندیم با احساساتمون بازی بشه.
چقددددددددددددددددددددددد ددر ما کوتاه بیام که آقایون از ما خوششون بیاد و بهشون یه وقت بر نخوره؟؟؟؟
البته آقایون خوب خیلی زیاد داریم ولی روی صحبتم با آقایونی بود که راحت مثل آب خوردن با احساسات خانومها بازی می کنند.
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام...
چه جالب!!من پیگیر اون تاپیکتون بودم... واقعا من موندم توی کارهای این اقایون!! چرا با ماها این کارو می کنن؟!!!!چرا از احساساتمون سواستفاده میکنن؟!
به نظر من حتما حواستون باشه که اگه تصمیم گرفتین دوباره رابطه را باهاشون برقرار کنین مثلا طی یه تماسی که باهاشون میگیرین اصلا نگذارین چه از طرف ایشون و چه از طرف شما بحث وارد فاز احساسی بشه...(حالا چه مثبت مثل قربون صدقه و چقدر تو خوبی و چه منفیش که میشه گریه وزاری و...)بهترین کار اینه که یه تماس بگیرین خیلی قاطع شماره تماس خونتون را بدین(حتی اگه داره) و بگین خانوادم منتظر تماستون هستن و بعدم خداحافظ...اصلا نگذارین دوباره با حرفاش احساسات شمارا هدف بگیره...اصــــــلا
دوست عزیزم امیدوارم که چه با ایشون و چه با هرکس دیگه ای خوشبخت بشی...ما دخترها باید باور کنیم که لایق بهترینهاییم و اصلا نیاز به کوتاه اومدن نداریم تا به بهترین ها برسیم...این جوری میشه که می توونیم قاطعانه رفتار کنیم:72:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام:72:
منم این کارو میکردم
نقل قول:
بهترین کار اینه که یه تماس بگیرین خیلی قاطع شماره تماس خونتون را بدین(حتی اگه داره) و بگین خانوادم منتظر تماستون هستن و بعدم خداحافظ...
خودتون رو تو این مرحله درگیر نکنید
حتی اگه بعدا به این نتیجه رسیدین که جوابتون بهش منفیه بهتره از طریق خانوادتون اعلام بشه
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
وااااااااااي از همتون ممنونم :72: :43: :72: :43:
ما رابطه مون از اول به قصد ازدواج شروع شد... در واقع ازم خواستگاريه غير رسمي كرده بود....
راستش دوستان من اصلا دوست ندارم دوباره مطرح كنم كه بياد خواستگاريه رسمي..... دوست دارم از طرف خودش مطرح بشه.... اگه دوباره من بگم خيلي به خودش مغرور ميشه .... و فكر ميكنه ديگه به غير از اون نميتونم كسي رو به پيدا كنم ((البته واقعا خيليييييييي كيسه خوبيه، اما دوست ندارم ديگه بفهمه كه من واسش ميمردم)).... متاسفانه زوووووووود اعتماد به نفسش ميره بالا:310:
ديروز زنگ زد.... با يه لحن مهربون .... با شنيدن صداش تنم لرزيد ((اخه من عاشق صداش بودم)) .... يه كم خودم رو جمع و جور كردم و سرد و جدي جوابشو دادم....
گفت: راما چرا ازم سراغي نميگيري؟ منو فراموش كردي به اين زودي!!!!!!!!!
گفتم: تو ديگه خواستي از هم جدا شيم... سراغت رو بگيرم كه چي بشه؟... خواسته ي خودت بوده
گفت: من كه هميشه بهت ميگفتم دوست دارم باهام باشي... تو اين مدت از نظر روحي اوضاع احواله خوبي نداشتم... نميتونستم به مسايل عاطفي فكر كنم.... خيلي بهم ريخته بودم
گفتم: اين طوري كه نميشه هر وقت تو خواستي باهم باشيم، هر وقتم سرت شلوغ ميشه من رو بذاري كنار!! بدون اينكه دليلش رو بهم بگي
گفت: چند شبه همش خوابت رو ميبينم ((نميدونم راست ميگفت يا نه!!! )
گفت: بعد از ماه رمضون اگه اجازه بدي ميخوام يه بار ديگه ببينمت....
من سكوت كردم بعد گفتم: ببينم چي ميشه،روش فكر ميكنم
ديگه حرفي از اين نزد كه هنوز به ازدواج با من فكر ميكنه يا نه .... فقط گفت: دلم خيلي واست تنگ شده و ميخوام برگردي .... و منم نپرسيدم كه چه طور رابطه اي رو ميخواد
بعدم يه كم از كار رو باراش واسم گفت و اين جور حرفها
به نظرتون رد دوباره پيشنهادش (بدون اينكه من چيزي بگم كه بياد خواستگاري) ممكنه باعث بشه خودش به فكر خواستگاري بيفته يا ممكنه فكر كنه من ديگه كلا نميخوامش و بره؟؟؟ ((آقاييون نظرتون چيه؟ اگه يه دختر بدون بيان دليل ردتون كنه، در موردش چي فكر ميكنين؟)
من احساس ميكنم فعلا از اينكه بخواد خرج دانشگاهه من رو هم بده ميترسه(چون خودشم دانشجوي ارشده).... واسه همين تا اتمام دانشگام شايد به فكر خواستگاري رسمي نباشه (يعني يك سال و نيم ديگه) .... البته اون در اين مورد هيچي نگفته و فقط فقط خودم اين حدس رو ميزنم.... منم حقوقم رو تمام و كمال خرج ميكنم و قروني پس انداز ندارم و اون ميدونه :163:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
دوست عزیزم اخه خواستگاری رسمی به این معنی نیست که فرداش شما عقد کنید و همه خرجو و مخارج شما بیافته گردن اون که!!! خواستگاری رسمی یعنی اینکه حساب بیاد دست طرف که من بی کس و کار نیستم که یه روز دلت بخواد بیای جلو و با احساسات من بازی کنی یه روزم بذاری بری...چون وقتی پای خانواده ها مخصوصا خانواده دختر وسط باشه پسره کمتر جرات میکنه همچین رفتاری که درگیرش بودید را دوباره تکرار کنه! یا حداقل با دلیل میره...نه که به قول شما یه شب از این رو به اون رو بشه...حالا هم معلوم نیست چرا برگشته!!
چیزی که واضحه اینه که دلیل رابطه شما با این اقا ازدواجه...خوب اینو به خودش هم بفهمون...همون جوری که میگم قاطع باشید...زندگی ادم که شوخی و تعارف نیست!!! اینجوری که رفتار میکنی اونم پیش خودش فکر میکنه این با دوست بودن هم اکی هست!! اتفاقا اینجوری اعتماد به نفسش بیشتر میزنه بالا !
ایشون بیان صحبتاشونو در حضور خانواده بکنن و بگن که تا یک و نیم سال دیگه از لحاظ مالی براشون مقدور نیست که شمارو ساپورت کنن...قطعا خانواده ها هم قبول میکنن و تا اون موقع پشتتون خواهند بود.
وقتی هدفتون ازدواجه لازمه به این آقا هم تفهیم بشه که هدف شما ازدواجه