داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
سلام
نمیدونم باید اینجا پست بذارم یا جای دیگه
برادر چند وقت پیش با دختری دوست بود خیلی هم همدیگر و میخواستن
رابطه من و برادرم خیلی خوبه
واسه همین من و در جریان این دوستی گذاشت
ولی خانوادمون هیچی از این رابطه نمیدونستن
چند بارم 3 نفری بیرون رفتیم
برعکس برادرم من از اون دختره اصلا خوشم نیومد
یه دختر مغرور و ......
نمیدونم اخه داداشم عاشق چیه این دختر شده بود
نه اخلاق خوبی داشت همش برادرم و اذیت میکرد و...
همش به کنایه به داداشم میگفتم اخه دختر قهطی بود با این دوست شدی
همش در مورد بدی های دختره حرف میزدم تا داداشم کورکورانه عاشقش نشه و با عقلش انتخاب کنه نه با احساس
فقط خوبی های دختر رو نبینه
چند بار خواستم جدی با داداشم حرف بزنم بگم خوب فکرات و کردی واقعا این همون دختریه که دوسش داری
ولی اون همش بدون این که فکر کنه میگفت اره اره
منم بهش میگفتم ببین داداش بیا با هم دیگه منطقی فکر کنیم
خودتم میدونی اون دختر بد اخلاقی هستش هر چی که دلش میخواد میگه فردا میتونی با این اخلاقش کنار بیایی
اون دختره بر عکس داداشم که ادم احساسی و مهربونی بود اون خیلی مغرور و یه دنده بود
هر کاری که میگفت باید انجام میشد داداشمم چون خیلی دوسش داشت همش میگفت باشه
انقدر دلم واسه داداشم میسوخت این هر چه قدر که مهربونی میکرد اون برعکسه این
دختره انگار اصلا دل نداشت انقدر اذیتش میکرد
داداشتم چند ماه از اون دختره بزرگتر هستش
من همش تو دلم میگفتم کاش من جای اون دختره بودم کاش با یکی مثل داداشم دوست بودم مهربون خوش قلب
رابطه اینا حدود یک سال و نیم طول کشید
تا این که دختره سره یه موضوعی قهر کرد
حدود 2 ماه اصلا رابطه ای با هم دیگه نداشتن
تو این مدت همش با داداشم حرف میزدم نمیذاشتم تنها باشه تا یه موقع دلش نگیره و گریه نکنه
اخه خیلی دلتنگ دختره میشد
داداشم همش میگفت بزار بهش زنگ بزنم ولی نمیذاشتم
بهش گفتم اگه واقعا دوست داشته باشه واسه یه موضوع ساده قهر نمیکنه و برمیگرده
تو این یه سال و نیم هم چند باری حرفشون شده بود و همش داداشم میرفت جلو و عذر خواهی میکرد و ...
در صورتی که تو بعضی از اون ها هم اصلا داداشم مقصر نبود
چند ماه پیش یکی واسه داداشم خبر اورد و دختره نامزد کرده
نه من باورم میشد نه داداشم
حاله داداشم انقدر بد شد
چند بار بردیمش بیمارستان و.......
اخه کی باورش میشد اونی که انقدر داداشم و دوس داشت بعد از 2 ماه ازدواج کنه اونم بی خبر
داداشم بعد از اون رفت با دختره حرف بزنه ولی دختره حتی حاضر نبود حرفای داداشم و گوش بده
داداشم اصلا قرص مصرف نمیکرد ولی تو این مدت انقدر از این قرص های ارام بخش گرفته
یه شب که نمینذاره حالش خیلی بد میشه و همش فکر و خیال میکنه و گریه میکنه
داداشم انقدر خوشگل بود تو این چند ماه انقدر قصه خورده انقدر ضعیف شده چهرش انقدر پیر شده
چند روزه داداشم فکر خودکشی افتاده
اول نمیدونستم بعد که تو کمدش قرص های زیادی پیدا کردم فهمیدم میخواد این کار و بکنه
قبلش تو کمدش نهایتا 2 ورق قرص بود ولی این بار حدود 10 تا ورق قرص بود
یکی از قرص هار و بردم داروخونه گفتن یه قرص خواب اور قوی هستش
از دکتره پرسیدم کسی از اینا بندازه امکانش هست بمیره
گفتش اگه چند تا شو با هم بندازه امکانش هست
بعدش رفتم همه قرص هارو ورداشتم و ریختم بیرون
نمیدونم دیگه چیکار کنم
این بار قرص هار و پیدا کردم و ورداشتم دفعه بعد چی
اگه بازم بره بگیره و دیر بفهمم چی
خیلی میترسم
چیکار کنم
تا اون جا که میتونم نمیذارم تنها باشه
سعی میکنم به یه بهانه ای ببرمش بیرون و نذارم تنها باشه و زیاد تو فکر و خیال بره
ولی خیلی میترسم بازم بره قرص بگیره
نمیدونم چیکار کنم
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
سلام عزیزم
چقدر خوبه که شما هستی
بنظرم اصلا تنهاش نزار و محیط رو واسش عوض کن تا روحیش عوض بشه.اوایل جدایی خیلی سخته و لی فقط یه مدت طاقت بیارن همه چی درست میشه حتی بهتر از قبل.حواسشو یه طوری پرت کن.مثلن برای انجام کارات ازش کمک بخواه.
اگه میتونین حتما پیش مشاور ببرش.درکش میکنم و میدونم بهش نیاز داره
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
سلام سپیده جان.به همدردی خوش اومدی
من شخصا با خوندن نوشته هات خصوصا تیکه اولش یه حسی بهم دست داد مثه دخالت..شما رسما تو کار برادرت دخالت میکنی..میدونم ازسر دلسوزیه اما هر چیزی حد و حدود و راه و روش خودشو داره..شاید لازم باشه ادم گاهی سرش به سنگ بخوره و درس عبرت بگیره.
مطمئنا اون دختر نه اونقدر که برادرت فکر میکنه خوب و بدون اشکاله و نه اونقدر که تو فکر میکنی بده..اونم مثه همه ما خوبیا و بدیایی داشته..
برادرتون خودش باید تشخیص میداد که اون دختر مناسبش هست یا نه؟
و شما میتونستی نظرت رو خیلی دلسوزانه و بی قصد و غرض بهش بگی.نه اینکه تموم تلاشت رو کنی که بهش بقبولونی که اون دختر بده..شاید یه نفر از دید تو بد و ازدید من خوب باشه..و این سلیقه ایه.
حالا اینا رو گفتم که بگم اگه برادرت خودش به این نتیجه رسیده بود که این دختر مناسبش نیست الان این حال و روز رو نداشت..الان فکر میکنه یه کیس مناسب رو ازدست داده و درسته که پرونده رابطشون عملا بسته شده اما تو ذهن برادرت بازه چون هنوز به نتیجه نرسیده بود که اون رابطه به صلاحش نبوده(البته شایدم بوده..ما نمیدونیم چون اون دخترو نمیشناسیم..اما در هر صورت رابطه دوستی به صلاح هیچ کس نیست)
حالا شما بهترین کار اینه که ازافراد با تجربه کمک بگیری..ازیه مشاور خوب براش وقت بگیر و ازش بخواه پیشش بره.فقط خواهشا دوباره نشین از اون دختر سیاه نمایی کنی..بدون قضاوت درباره برادرت و اون دختر با دلسوزی ازش بخواه پیش مشاور بره.
و یه کم حالشو درک کن..به هر صورت برادرت دچار تلاطم احساسیه و شاید گاهی نیاز داشته باشه درددل کنه بدون اینکه قضاوت یا محکوم بشه.
موفق باشی
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
اوایل جدایی خیلی سخته باید تو این مدت مراقبش باشی که کاری دست خودش نده.
زیاد به پروپاش نپیچ چون باید این دوران و با آرامش و بدور از تشنج طی کنه.
بهش مهربونی کن..لزومی نداره هی بهش بگی: چه بهتر که تموم شد..اون لیاقتتو نداشت..ال بود بل بود و هی دختر رو جلوی داداشتون نبش قبر کنین.
اصلا هیچ حرفی دربارش نزنید حتی اگه داداشتون حرفی زد دربارش فقط مثل مجسمه گوش کنید و نظری ندین و در پایان حرفاش بگید: یه چایی میخوری داداشی برات بیارم؟ یا یه غذای خوشمززززه مخصوصت درست کردم
ببخشید رک گفتما عزیزم
یکم که بگذره کم کم درست میشه.
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
سلام عزیزم
چقدر خوبه که شما هستی
بنظرم اصلا تنهاش نزار و محیط رو واسش عوض کن تا روحیش عوض بشه.اوایل جدایی خیلی سخته و لی فقط یه مدت طاقت بیارن همه چی درست میشه حتی بهتر از قبل.حواسشو یه طوری پرت کن.مثلن برای انجام کارات ازش کمک بخواه.
اگه میتونین حتما پیش مشاور ببرش.درکش میکنم و میدونم بهش نیاز داره
ممنون از کمکتون
اخه الان 6 ماه هست که اون ماجرا میگذره ولی حال داداشم مثل همون روزا هستش و خوب نشده
من تا اونجا که میتونم باهاشم و نمیذارم تنها باشه
بهش گفتم بریم پیش مشاور ولی قبول نمیکنه
میگه هیچ کسی حاله منو نمیفهمه
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
بنظرم همین سایت رو بهشون معرفی کنین.خیلیا با حال و روز بدتر از داداشتون اینجا نتیجه گرفتن
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
سلام سپیده جان.به همدردی خوش اومدی
من شخصا با خوندن نوشته هات خصوصا تیکه اولش یه حسی بهم دست داد مثه دخالت..شما رسما تو کار برادرت دخالت میکنی..میدونم ازسر دلسوزیه اما هر چیزی حد و حدود و راه و روش خودشو داره..شاید لازم باشه ادم گاهی سرش به سنگ بخوره و درس عبرت بگیره.
مطمئنا اون دختر نه اونقدر که برادرت فکر میکنه خوب و بدون اشکاله و نه اونقدر که تو فکر میکنی بده..اونم مثه همه ما خوبیا و بدیایی داشته..
برادرتون خودش باید تشخیص میداد که اون دختر مناسبش هست یا نه؟
و شما میتونستی نظرت رو خیلی دلسوزانه و بی قصد و غرض بهش بگی.نه اینکه تموم تلاشت رو کنی که بهش بقبولونی که اون دختر بده..شاید یه نفر از دید تو بد و ازدید من خوب باشه..و این سلیقه ایه.
حالا اینا رو گفتم که بگم اگه برادرت خودش به این نتیجه رسیده بود که این دختر مناسبش نیست الان این حال و روز رو نداشت..الان فکر میکنه یه کیس مناسب رو ازدست داده و درسته که پرونده رابطشون عملا بسته شده اما تو ذهن برادرت بازه چون هنوز به نتیجه نرسیده بود که اون رابطه به صلاحش نبوده(البته شایدم بوده..ما نمیدونیم چون اون دخترو نمیشناسیم..اما در هر صورت رابطه دوستی به صلاح هیچ کس نیست)
حالا شما بهترین کار اینه که ازافراد با تجربه کمک بگیری..ازیه مشاور خوب براش وقت بگیر و ازش بخواه پیشش بره.فقط خواهشا دوباره نشین از اون دختر سیاه نمایی کنی..بدون قضاوت درباره برادرت و اون دختر با دلسوزی ازش بخواه پیش مشاور بره.
و یه کم حالشو درک کن..به هر صورت برادرت دچار تلاطم احساسیه و شاید گاهی نیاز داشته باشه درددل کنه بدون اینکه قضاوت یا محکوم بشه.
موفق باشی
ممنون از کمکتون
ولی من فقط میخواستم بهش بفمونم این دختر اون طوری که اون فکر میکنه نیست
نمیخواستم از سر احساس تصمیم بگیره میخواستم فکر کنه تا فردا پشیمون نشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نادیا-7777
اوایل جدایی خیلی سخته باید تو این مدت مراقبش باشی که کاری دست خودش نده.
زیاد به پروپاش نپیچ چون باید این دوران و با آرامش و بدور از تشنج طی کنه.
بهش مهربونی کن..لزومی نداره هی بهش بگی: چه بهتر که تموم شد..اون لیاقتتو نداشت..ال بود بل بود و هی دختر رو جلوی داداشتون نبش قبر کنین.
اصلا هیچ حرفی دربارش نزنید حتی اگه داداشتون حرفی زد دربارش فقط مثل مجسمه گوش کنید و نظری ندین و در پایان حرفاش بگید: یه چایی میخوری داداشی برات بیارم؟ یا یه غذای خوشمززززه مخصوصت درست کردم
ببخشید رک گفتما عزیزم
یکم که بگذره کم کم درست میشه.
ممنون از کمکتون
مراقبش هستم
همش دنبال اینم که یه کاری کنم بهش فکر نکنه
با هم دیگه زیاد خوبیم همش پیششم ولی تا کی میخواد اینطوری بمونه
الان چند ماه هستش که رابطشون تموم شده ولی داداشم مثل همون روز اول...
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sepideh.najm
سلام
نمیدونم باید اینجا پست بذارم یا جای دیگه
برادر چند وقت پیش با دختری دوست بود خیلی هم همدیگر و میخواستن
رابطه من و برادرم خیلی خوبه
واسه همین من و در جریان این دوستی گذاشت
ولی خانوادمون هیچی از این رابطه نمیدونستن
چند بارم 3 نفری بیرون رفتیم
برعکس برادرم من از اون دختره اصلا خوشم نیومد
یه دختر مغرور و ......
نمیدونم اخه داداشم عاشق چیه این دختر شده بود
نه اخلاق خوبی داشت همش برادرم و اذیت میکرد و...
همش به کنایه به داداشم میگفتم اخه دختر قهطی بود با این دوست شدی
همش در مورد بدی های دختره حرف میزدم تا داداشم کورکورانه عاشقش نشه و با عقلش انتخاب کنه نه با احساس
فقط خوبی های دختر رو نبینه
چند بار خواستم جدی با داداشم حرف بزنم بگم خوب فکرات و کردی واقعا این همون دختریه که دوسش داری
ولی اون همش بدون این که فکر کنه میگفت اره اره
منم بهش میگفتم ببین داداش بیا با هم دیگه منطقی فکر کنیم
خودتم میدونی اون دختر بد اخلاقی هستش هر چی که دلش میخواد میگه فردا میتونی با این اخلاقش کنار بیایی
اون دختره بر عکس داداشم که ادم احساسی و مهربونی بود اون خیلی مغرور و یه دنده بود
هر کاری که میگفت باید انجام میشد داداشمم چون خیلی دوسش داشت همش میگفت باشه
انقدر دلم واسه داداشم میسوخت این هر چه قدر که مهربونی میکرد اون برعکسه این
دختره انگار اصلا دل نداشت انقدر اذیتش میکرد
داداشتم چند ماه از اون دختره بزرگتر هستش
من همش تو دلم میگفتم کاش من جای اون دختره بودم کاش با یکی مثل داداشم دوست بودم مهربون خوش قلب
رابطه اینا حدود یک سال و نیم طول کشید
تا این که دختره سره یه موضوعی قهر کرد
حدود 2 ماه اصلا رابطه ای با هم دیگه نداشتن
تو این مدت همش با داداشم حرف میزدم نمیذاشتم تنها باشه تا یه موقع دلش نگیره و گریه نکنه
اخه خیلی دلتنگ دختره میشد
داداشم همش میگفت بزار بهش زنگ بزنم ولی نمیذاشتم
بهش گفتم اگه واقعا دوست داشته باشه واسه یه موضوع ساده قهر نمیکنه و برمیگرده
تو این یه سال و نیم هم چند باری حرفشون شده بود و همش داداشم میرفت جلو و عذر خواهی میکرد و ...
در صورتی که تو بعضی از اون ها هم اصلا داداشم مقصر نبود
چند ماه پیش یکی واسه داداشم خبر اورد و دختره نامزد کرده
نه من باورم میشد نه داداشم
حاله داداشم انقدر بد شد
چند بار بردیمش بیمارستان و.......
اخه کی باورش میشد اونی که انقدر داداشم و دوس داشت بعد از 2 ماه ازدواج کنه اونم بی خبر
داداشم بعد از اون رفت با دختره حرف بزنه ولی دختره حتی حاضر نبود حرفای داداشم و گوش بده
داداشم اصلا قرص مصرف نمیکرد ولی تو این مدت انقدر از این قرص های ارام بخش گرفته
یه شب که نمینذاره حالش خیلی بد میشه و همش فکر و خیال میکنه و گریه میکنه
داداشم انقدر خوشگل بود تو این چند ماه انقدر قصه خورده انقدر ضعیف شده چهرش انقدر پیر شده
چند روزه داداشم فکر خودکشی افتاده
اول نمیدونستم بعد که تو کمدش قرص های زیادی پیدا کردم فهمیدم میخواد این کار و بکنه
قبلش تو کمدش نهایتا 2 ورق قرص بود ولی این بار حدود 10 تا ورق قرص بود
یکی از قرص هار و بردم داروخونه گفتن یه قرص خواب اور قوی هستش
از دکتره پرسیدم کسی از اینا بندازه امکانش هست بمیره
گفتش اگه چند تا شو با هم بندازه امکانش هست
بعدش رفتم همه قرص هارو ورداشتم و ریختم بیرون
نمیدونم دیگه چیکار کنم
این بار قرص هار و پیدا کردم و ورداشتم دفعه بعد چی
اگه بازم بره بگیره و دیر بفهمم چی
خیلی میترسم
چیکار کنم
تا اون جا که میتونم نمیذارم تنها باشه
سعی میکنم به یه بهانه ای ببرمش بیرون و نذارم تنها باشه و زیاد تو فکر و خیال بره
ولی خیلی میترسم بازم بره قرص بگیره
نمیدونم چیکار کنم
سلام....امیدوارم مشکل برادرتون با خودش اول از همه حل بشه...من خودم شرایط مشابه به ایشون تجربه کردم،نه اینکه دوستی با کسی داشته باشم،نه! ولی کسی و دوست داشتم و در نهایت که نتونستم به دستش بیارم کم کم تصمیم گرفتم خودکشی کنم ..
همین الانم فکر کردن به اون روزها برام سخته ،ولی فقط بهتون میگم قضیه رو شوخی نگیرین چون ادم توو برهه ای از زندگیش اینقدر ضربه میخوره که ممکن دست به هر حماقنی بزنه...
بهترین کار اینه که ایشون سریعا پیش یک روانپزشک نه مشاور ببرین تا با دارو فکر اسیب زدن به خودش از کلش بندازه و بعدش کنارش مشاور ببرینش..و خودتون سعی کنین تنهاش نزارین...سعی نکنین بهش بگین اتفاقی نیافته بهش بفهمونین که درکش میکنین .....
من روانپزشکی که میرم خیلی عالیه و از همه جا پیشش میان و الانم خیلی اوضاعم و بهتر کرده داروهاش...اگه خواستین شمارش بگین شمارش بزارم براتون...
در اخر فقط یک حرف برای خودتون دارم،امید داشته باشین...شاید این ماه ها روز روزش سخت بگذره ولی میگذره! و ماهی میاد که هم برادرتون به زندگی عادی برگشته و هم روحیش سر جا اومده....
موفق باشید:72:
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
سلام
در ابتدا سعی کنید، احساسات برادرتان بیشتر از این غالب نشود، و تابع احساسات نباشد، سعی کنید او را بفهمید، و همانطور که دوستان گفتند تنوع و ایجاد تحول برای او بسیار مفید خواهد بود
لینک های زیر را مطالعه کنید ،مفید هستند.
http://www.hamdardi.net/thread-7257.html
http://www.hamdardi.net/thread-8577.html
http://www.hamdardi.net/thread-6316.html
http://www.hamdardi.net/thread-6769.html
http://www.hamdardi.net/thread-6785.html
RE: داداشم میخواد خودکشی کنه چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط grey-sm
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sepideh.najm
سلام
نمیدونم باید اینجا پست بذارم یا جای دیگه
برادر چند وقت پیش با دختری دوست بود خیلی هم همدیگر و میخواستن
رابطه من و برادرم خیلی خوبه
واسه همین من و در جریان این دوستی گذاشت
ولی خانوادمون هیچی از این رابطه نمیدونستن
چند بارم 3 نفری بیرون رفتیم
برعکس برادرم من از اون دختره اصلا خوشم نیومد
یه دختر مغرور و ......
نمیدونم اخه داداشم عاشق چیه این دختر شده بود
نه اخلاق خوبی داشت همش برادرم و اذیت میکرد و...
همش به کنایه به داداشم میگفتم اخه دختر قهطی بود با این دوست شدی
همش در مورد بدی های دختره حرف میزدم تا داداشم کورکورانه عاشقش نشه و با عقلش انتخاب کنه نه با احساس
فقط خوبی های دختر رو نبینه
چند بار خواستم جدی با داداشم حرف بزنم بگم خوب فکرات و کردی واقعا این همون دختریه که دوسش داری
ولی اون همش بدون این که فکر کنه میگفت اره اره
منم بهش میگفتم ببین داداش بیا با هم دیگه منطقی فکر کنیم
خودتم میدونی اون دختر بد اخلاقی هستش هر چی که دلش میخواد میگه فردا میتونی با این اخلاقش کنار بیایی
اون دختره بر عکس داداشم که ادم احساسی و مهربونی بود اون خیلی مغرور و یه دنده بود
هر کاری که میگفت باید انجام میشد داداشمم چون خیلی دوسش داشت همش میگفت باشه
انقدر دلم واسه داداشم میسوخت این هر چه قدر که مهربونی میکرد اون برعکسه این
دختره انگار اصلا دل نداشت انقدر اذیتش میکرد
داداشتم چند ماه از اون دختره بزرگتر هستش
من همش تو دلم میگفتم کاش من جای اون دختره بودم کاش با یکی مثل داداشم دوست بودم مهربون خوش قلب
رابطه اینا حدود یک سال و نیم طول کشید
تا این که دختره سره یه موضوعی قهر کرد
حدود 2 ماه اصلا رابطه ای با هم دیگه نداشتن
تو این مدت همش با داداشم حرف میزدم نمیذاشتم تنها باشه تا یه موقع دلش نگیره و گریه نکنه
اخه خیلی دلتنگ دختره میشد
داداشم همش میگفت بزار بهش زنگ بزنم ولی نمیذاشتم
بهش گفتم اگه واقعا دوست داشته باشه واسه یه موضوع ساده قهر نمیکنه و برمیگرده
تو این یه سال و نیم هم چند باری حرفشون شده بود و همش داداشم میرفت جلو و عذر خواهی میکرد و ...
در صورتی که تو بعضی از اون ها هم اصلا داداشم مقصر نبود
چند ماه پیش یکی واسه داداشم خبر اورد و دختره نامزد کرده
نه من باورم میشد نه داداشم
حاله داداشم انقدر بد شد
چند بار بردیمش بیمارستان و.......
اخه کی باورش میشد اونی که انقدر داداشم و دوس داشت بعد از 2 ماه ازدواج کنه اونم بی خبر
داداشم بعد از اون رفت با دختره حرف بزنه ولی دختره حتی حاضر نبود حرفای داداشم و گوش بده
داداشم اصلا قرص مصرف نمیکرد ولی تو این مدت انقدر از این قرص های ارام بخش گرفته
یه شب که نمینذاره حالش خیلی بد میشه و همش فکر و خیال میکنه و گریه میکنه
داداشم انقدر خوشگل بود تو این چند ماه انقدر قصه خورده انقدر ضعیف شده چهرش انقدر پیر شده
چند روزه داداشم فکر خودکشی افتاده
اول نمیدونستم بعد که تو کمدش قرص های زیادی پیدا کردم فهمیدم میخواد این کار و بکنه
قبلش تو کمدش نهایتا 2 ورق قرص بود ولی این بار حدود 10 تا ورق قرص بود
یکی از قرص هار و بردم داروخونه گفتن یه قرص خواب اور قوی هستش
از دکتره پرسیدم کسی از اینا بندازه امکانش هست بمیره
گفتش اگه چند تا شو با هم بندازه امکانش هست
بعدش رفتم همه قرص هارو ورداشتم و ریختم بیرون
نمیدونم دیگه چیکار کنم
این بار قرص هار و پیدا کردم و ورداشتم دفعه بعد چی
اگه بازم بره بگیره و دیر بفهمم چی
خیلی میترسم
چیکار کنم
تا اون جا که میتونم نمیذارم تنها باشه
سعی میکنم به یه بهانه ای ببرمش بیرون و نذارم تنها باشه و زیاد تو فکر و خیال بره
ولی خیلی میترسم بازم بره قرص بگیره
نمیدونم چیکار کنم
سلام....امیدوارم مشکل برادرتون با خودش اول از همه حل بشه...من خودم شرایط مشابه به ایشون تجربه کردم،نه اینکه دوستی با کسی داشته باشم،نه! ولی کسی و دوست داشتم و در نهایت که نتونستم به دستش بیارم کم کم تصمیم گرفتم خودکشی کنم ..
همین الانم فکر کردن به اون روزها برام سخته ،ولی فقط بهتون میگم قضیه رو شوخی نگیرین چون ادم توو برهه ای از زندگیش اینقدر ضربه میخوره که ممکن دست به هر حماقنی بزنه...
بهترین کار اینه که ایشون سریعا پیش یک روانپزشک نه مشاور ببرین تا با دارو فکر اسیب زدن به خودش از کلش بندازه و بعدش کنارش مشاور ببرینش..و خودتون سعی کنین تنهاش نزارین...سعی نکنین بهش بگین اتفاقی نیافته بهش بفهمونین که درکش میکنین .....
من روانپزشکی که میرم خیلی عالیه و از همه جا پیشش میان و الانم خیلی اوضاعم و بهتر کرده داروهاش...اگه خواستین شمارش بگین شمارش بزارم براتون...
در اخر فقط یک حرف برای خودتون دارم،امید داشته باشین...شاید این ماه ها روز روزش سخت بگذره ولی میگذره! و ماهی میاد که هم برادرتون به زندگی عادی برگشته و هم روحیش سر جا اومده....
موفق باشید:72:
سلام
الان مشکل برادرم همینه دیگه
با خودش کنار نمیاد
بهش میگم داداش گلم اگه دختر خوبی بود اگه ادم وفاداری بود که نمیرفت
فکر کن این کار و وسط زندگیتون انجام میداد
چند سال با هم زندگی میکردید و کلی وابسطش میشدی و بعد وسطه زندگی با این همه تنهات میذاشت
این خوبه یا اون
تویی که انقدر مهربونی دلت مثل دله گنجشکه اینقدر خوبی چطوری میخواستی با یه دختر با اون شرایط که با تو زمین تا اسمون فرق داشت زندگی کنی
یه چیزی هم که هست اینه که الان دیده داداشم نسبت به همه دخترها کلا بد شده
فکر میکنه که همشون مثل این دختره هستن
حتی بعضی موقع ها میشینه باهام حرف میزنه میگه یه موقع تو مثل اون نشیا
تا از این بدتر نشده حتما باید پیش یه روانشناس بره
اگه ادرسی یا شماره تلفتی از روانشناسی که گفتید دارید لطف کنید بدید
فقط ما تهران هستیم روانشناسی که گفتید تو تهرانه ؟