RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
حمیده جان سلام.به همدردی خوش اومدی
تشکری که پای پستت زدم واسه این جمله ات بود
نقل قول:
به نظرم دیگه نباید رابطه رو ادامه بدم.
ببین عزیزم وقتی بین ما و پسر یا دختر طرف مقبل تعهدی رسمی وجود نداره..ابراز احساسات غلطه و اون شخص تعهدی نداره به ما محبت کنه..ضمن اینکه ای احساسات هم باعث میشه نتونیم اون شخص رو کاملا و درست بشناسیم
من میدونم اقتضای ما اینه که به سمت جنس مخالف جذب بشیم اما اگه یادمون بیاد زندگی و ایندمون مهمتره راحتتر میتونیم خودمونو کنترل کنیم.
این روابط با یه سری هیجانات و در گیری های ذهنی همراهه که واقعا ادمو اذیت میکنه.
به این نقل قول از مدیر همدردی توجه کن
نقل قول:
بهتر هست در زمين ديگران خانه نكني. تا وقتي مطمئن شوي سند زمين را به نامت زدند. بعد شروع به گسترش احساسات خود نسبت به او بكني.و اين حتما بايد بعد از خواستگاري، شناخت و عقد انجام گيرد.
پس نه تنها نباید ازش انتظار محبت داشته باشی خودت هم اینکارو نکن
تصمیمت مبنی بر قطع رابطه عالیه..اینکارو یه دفعه انجام بده..و راههای ارتباطی رو هم ازبین ببر..هر چند ممکنه خیلی ناراحت بشه و همچنین تو اما اینکار واقعا به صلاحتون هست...
ایشون بعدا که شرایط ازدواجش جور شد میتونه رسمی خواستگاری بیاد
موفق باشی
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
ممنون از راهنمایی ات. اما من دیگه به ازدواج با اون فکر نمی کنم. می دونم اگه بهش اجازه بدم همین الان حاضره بیاد واسه خواستگاریم. بارها اینو گفته.
مشکلی که الان دارم عذاب وجدان از اینه که چطوری دلش رو بشکنم و بهش بگم منو فراموش کنه. نمیدونم از چه کلماتی استفاده کنم. چی بهش بگم. خانواده اون هم در جریان دوستی ما بودن و باهاشون برخورد داشتم. خواهر و برادراش و دوستاش. این قضیه هم منو رو اذیت میکنه.
میشه راهنمایی ام کنید که چجوری این مسئله رو بهش بگم. چون تو این چند ماه بارها با این هدف رفتم دیدمش که بهش بگم. اما هر دفعه احساساتشو دیدم عذاب وجدان بهم اجازه مطرح کردن قضیه رو نداد.
هفته دیگه هم تولدشه. فکر نمیکنم تا قبل اون روز بتونم ببینمش و از طرفی هم دلم نمی خواد تو روز تولدش این ضربه عاطفی رو بهش بزنم.
نمیدونم چیکار کنم. می ترسم هدیه دادن بهش برای روز تولدش کار رو خراب تر کنه و علاقه اون رو بیشتر. از طرفی اگه روز تولدش بخوام بهش هدیه بدم قطعا باید بهش ابراز علاقه هم بکنم و این کار تو این شرایط برام سخته.
نمیدونم چیکار کنم. فکر میکنم شاید بذارم 1-2 هفته دیگه هم بگذره و بعد این موضوع رو باهاش مطرح کنم که اقلا روز تولدش هم براش دردآور نشه.
کمکم کنید
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
hamideh123 عزیز
گاهی اوقات وقتی چیزی خراب میشه دیگه نمیشه اون رو ساخت و بنظر میاد برای شما همچین اتفاقی افتاده .من پیشنهاد میکنم یک مدتی از هم دور باشید تا بتونید در نبود هم بیشتر به هم فکر کنید به خصوص اینکه ظاهرا ایشون در حال حاظر توی این رابطه جدی بنظر میان.
اگر واقعا به شما علاقه داشته باشه میتونه سردیه گذشتش رو جبران کنه.
اگر هم مطمئن هستین در ترک این رابطه،دلش رو الان بشکنید بهتر از اینه که چند هفته ی بعد این کار و بکنید!
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
ممنون Tamas عزیز
اون الان چند ماهی هست که داره رفتار گذشته اش رو جبران میکنه. اما این منم که دیگه نمیتونم حس سابق رو بهش داشته باشم و روز به روز ازش دورتر می شم. شاید هر کسی رفتار اون رو با من ببینه من رو احمق خطاب کنه که می خوام رابطه مو با کسی که اینقدر عاشقانه دوستم داره و من رو نه برای خوشی یکی دو روزه بلکه برای اینده می خواد، به هم بزنم. اما دست خودم نیست. روز به روز دارم ازش دورتر میشم و احساساتم کمتر. دیگه اشتیاقی به دیدنش ندارم. دلم براش تنگ نمیشه. وقتی با اون هستم مثل گذشته ها احساس خوشحالی نمی کنم. همش سعی می کنم وقت رو به تعریف کردن ماجراهای اطرافیان بگذرونم که بحث به خودمون کشیده نشه و نخواد بهم ابراز علاقه کنه. اون هم از این موضوع ناراحته. میگه همش از این و اون حرف میزنی و اصلا در مورد خودمون صحبت نمیکنی.
کاش بتونه با این قضیه کنار بیاد. دلم می سوزه براش. من اولین رابطه اش بودم. خیلی روی من حساب کرده بود.
خواهش می کنم کمکم کنید که بحث جدایی رو چه جوری مطرح کنم. واقعاً نمیدونم چی باید بهش بگم. دلم می خواد یه جور مطرح شه که کمتر ضربه بخوره. خیلی پسر پاکی اه.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
حمیده
دلایلت چیه برای تموم کردن رابطه؟؟؟
فقط دلسرد شدی؟
کس دیگه ای نیست که بت علاقه داشته باشه؟ یا توجهتو جلب کرده باشه؟
اگه این دوستت واقعا میاد خواستگاری و دوست داره و شرایطش مناسبه چرا که نه؟؟؟ انقدر میشناسیش که بدونی مناسب تو هست یا نه و میارزه بش فرصت بدی یا نه؟
هر چند با ادامه رابطه به صورت دوستی کاملا مخالفم
میتونی بهانه کنی که تصمیم داری ازدواج کنی و میخوای فکرت آزاد باشه تا بتونی به خواستگارات با ذهن باز فکر کنی
اون اگه بخواد پیشنهاد میده که جز خواستگارات باشه
وبعد تو یه رابطه درست بسنجش
به هر حال کسیه که باش یه مدتی بودی و باش رابطه به قول خودت عاشقانه داشتی
میارزه که اگه خوبه و شرایطتتون به هم میاد بش فرصت بدی .بیچاره که داره جبرانم میکنه
هر چه زودتر رابطه رو تموم کن ... هر چه زودتر بهتر! مطمئن باش برای اونم خیلی بهتره ...
تازه وقتی انقدر منطقی بخوای رابطرو قطع کنی عکس العمل اون میتونه یه محک باشه برای شناخت بیشترش
میتونی ببینی مردی هست که بشه تو مشکلات زندگی بش تکیه کرد یا زود میشکنه و قابل اعتماد نیست؟
و ازش بخواه اگه تور و میخواد از کانال خانواده ها وارد شه و قضیه رسمی ادامه پیدا کنه اونم به صورت خواستگاری که تو میتونی بش جواب مثبت یا منفی بدی
موفق باشی:72:
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
دلیلم اینه که دیگه بهش اشتیاقی تدارم.
من هم الان قصد ازدواج ندارم. اصلا یه جورایی بعد از دوستی با اون و دلسرد شدن احساساتم تو ماه های اخیر از ازدواج فراری شدم. پیش خودم میگم چه تضمینی هست که من با یه نفر ازدواج کنم و بعد 1-2 سال یهو حس نکنم که دیگه دوستش ندارم و نمی خوام باهاش باشم. واسه همین موقعیت های ازدواجی که برام پیش میاد رو چشم بسته رد می کنم. البته من از قدیم با ازدواج مشکل داشتم ولی الان این بدبینی ام به ازدواج شدید تر هم شده. لازم به ذکره که 27 سالمه و خیلی هم بچه نیستم.
یکی دیگه از دلایلی که می خوام رابطه رو تموم کنم اینه که قصد مهاجرت دارم و می خوام برای ادامه تحصیل و زندگی از ایران برم. البته دوستم هم در جریانه و طفلی اونم داره شرایطشو جور میکنه که بعد از من بیاد. اما الان فکر می کنم دیگه اون تعهد سابق رو بهش ندارم و اگه کس دیگه ای تو زندگیم وارد بشه و منو علاقه مند کنه، حاضرم از دوستم جدا بشم و با اون باشم. (حتی چند ماه قبل که به خاطر بی توجهی هاش دلگیر بودم و موجی از افکار منفی ذهنمو پر کرده بود، کم کم به شخص دیگه ای علاقه مند شدم. البته یه علاقه کاملا سطحی و بی آینده. یعنی به خاطر بعضی مسائل حتی 1 درصد هم احتمال نداره من و اون شخص رابطمون جدی تر بشه. اما من با وجودی که میدونم اشتباه و بی سرانجامه، ته دلم بهش علاقه پیدا دارم. نمیدونم شاید این علاقه ای که به اون شخص پیدا کردم باعث شد سرد شدنم نسبت به دوستم روز به روز سریعتر بشه تا جایی که الان تصمیم به جدایی بگیرم)
از نظر شرایطش باید بگم که یک سری از شرایطش واقعا با من سازگاره ولی یک سری نه. مثلا از نظر اعتقادی خودش و خونواده اش خیلی به ما شبیه ان. آدمهای سالمی هستن. دوستم شخصیت خیلی خانواده دوستی داره و خیلی وفاداره. یه جوری که اصلا فکر نمیکردم هنوز یه همچین پسرایی وجود داشته باشن. اما خب بعضی مشکلاتم هست. مثلا از نظر وضع مالی از ما پایین ترن. یکی دیگه این که من حس نمی کنم مردی باشه که من بتونم بهش تکیه کنم. بیشتر حس می کنم اون به من تکیه خواهد کرد تا من به اون. من شخصیت خیلی مستقلی دارم و از اون دخترایی هستم که تو هر شرایط سختی خودمو نمی بازم و گلیممو از آب می کشم بیرون. اما اون یه کم ناز نازیه و حس میکنم تکیه گاه نیست. بیشتر تابع تصمیمات منه. محکم نیست. شاید به خاطر ته طاقاری بودنشه که دوس داره بیشتر تابع باشه تا تصمیم گیرنده.
من شخصیت شوخ و شیطونی دارم و ترجیح می دم بیشتر بگم و بخندم تا حرفای رمانتیک بزنم. اما اون بیشتر دوس داره حرفای عاشقانه بزنه و خیلی اهل شوخی و خنده نیست. حتی اوایل از شوخی های من ناراحت می شد. اما کم کم به اخلاقم عادت کرد. اما من واقعا از این که دائم بهم ابراز علاقه میکنه خسته میشم.
برای تموم کردن رابطه نمیتونم بهونه خواستگار و ازدواج رو بیارم. چون میدونه که من الان تصمیمم برای آینده چیه و بهش گفتم تا وقتی از ایران نرم با کسی ازدواج نمی کنم. حتی یه بار 1-2 ماه پیش خواستم کم کم برای جدایی آماده اش کنم و بهش گفتم خیلی رو ازدواج با من حساب نکن. چون من برای رفتن تصمیمم جدیه و معلوم نیست که تو هم بتونی بیای همون جایی که من هستم. این جوری سرنوشتمون از هم جدا میشه. با این که خیلی ناراحت شد اما گفت اگه بتونم بیام پیشت و یه جا باشیم چی. گفتم اینا همش خیالاته. تا به عمل نرسیده نمیشه روی هیچ کدومش حساب کرد. بعد گفت پس دوستیمون چی؟ اون رو ادامه میدی؟ منم گفتم باشه اگه تعهدی توش نباشه با هم دوستیم. اما الان پشیمون شدم. چون اون از من رابطه عاشقانه می خواد و من نمیتونم به کسی که نسبت بهش تعهد ندارم عاشقانه محبت کنم. دارم با بی توجهی هام عذابش میدم. با بی پاسخ گذاشتن عشقش دارم عذابش میدم. خیلی برام سخته این شرایط. از طرفی نمیتونم تظاهر کنم که مثل قبل دوستش دارم و از طرف دیگه شکستن دلش وقتی بهم محبت میکنه و من خودمو به اون راه میزنم و بحثو منحرف می کنم، عذاب آوره.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
سلام
آدم صادق و رک گو کلام خود را لفافه پیچی و کادو پیچ نمی کند .
بعضی از صداقت ها دردناک است اما شیرینی خاصی هم دارد که مزه ی آن را با مرور زمان می توان درک کرد .
از اینکه ناراحتش کنی هراس نداشته باش چرا که تو همین الان هم مشغول ناراحت کردنش هستی .
پس از روش مرگ یکبار و شیون یکبار استفاده کن نه از روش زجر کش کردن !
بهش بگو عمر رابطه تمام شده و جایی برای خواست و تفکر دوباره نداری . چون وقتی جانداری که جان می دهد امکان احیا وجود ندارد .
تو این رابطه را نمی خواهی حالا هر چقدر این رابطه را کش بدهی به این دوست آسیب بیشتری می زنی . تو حرفت را روشن و واضح بزن مسئولیت ناراحت شدن یا نشدن را به عهده ی خودش بگذار به هر حال او هم باید بهای انتخاب و تجربه اش را پس بدهد .
و در مرحله ی بعدی تمام خطوط ارتباطی را به کل قطع کن .
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
سلام
حمیده عزیز مطمئنی نمی خوایش!!!!! رفتارت باهاش اشتباهه اگه نمی خوای باهاش ادامه بدی و دوسش نداری (البته من فکر میکنم دچار دوگانگی شدی بخاطر حضور شخص سومی که گفتی). بهتره با خودت منطقی فکر کنی و همه نقاط مثبت و منفی دوستت رو در نظر بگیر و احساس خودت رو هم و تصمیم نهایت رو بگیر و قاطعانه مطرح کن و پاش وایستا. موفق باشی
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
نه مطمئن نیستم که نمی خوامش اما الان چند ماهه که به خودم فرصت دادم که شاید بتونم دوباره مثل قبل دوستش داشته باشم اما نشد که نشد. حتی روز به روز علاقه و احساسم بهش کمتر میشه. و می دونم که حضور اون شخص سوم هم بی تأثیر نیست. اما نه می تونم فکر نفر سوم رو از ذهنم پاک کنم، نه میتونم احساسم رو نسبت به دوستم زنده کنم و نه میتونم تصمیم بگیرم چه کاری درسته و چه کاری درست نیست. نمیتونم تصمیم بگیرم اشتراک هایی که با هم داریم اهمیتشون بیشتره و یا اختلاف هامون پر رنگ تره. و کدوم کفه ترازو سنگین تره. این بلا تکلیفی ام باعث شده تصمیم رو بذارم به عهده احساسم و حالا که نسبت بهش سرد شدم تصمیم به جدایی بگیرم