با نفرینها و ایمیلها و ناله های او چه کنم؟(حالا که همسر دارم پیداش ش
سلام دوستان گلم
یکی هم به داد من برسه
من خانومی29 ساله هستم 3 سال پیش با پسری آشنا شدم.اون اهل یه شهر دیگه بود. .من که ندیده بودمش اما طبع شاعری خیلی خوبی داشت .ازش خوشم اومد شماره هامونو بهم دادیم ورابطه شروع شد.تو پیامهاش فهمیدم اصلا وضع مای خوبی نداره ویه شکست عشقی خورده وبدجوری دلش شکسته همدردش شدم وسنگ صبورش وولش نکردم بهش وابسته شده بودم برام شعر میگفت واسم منو توشعراش میاورد منم تنها بودم کلا ادم غمگینی بود ومنفی باف و.ولی تا مدتی نتونستم تو دلش جایی داشته باشم همش از عشقش اولش میگفت و...تا اینکه اومد از نزدیک همدیگرو دیدیم گفت بیا خداحافطی کنیم چون نتونسته بود عاشقم بشه وفهمیده بود من قصدم دوستی نیست وازدواجه وبا حرفهاش منو از خودش مغرورانه میروند وبا اعتماد به نفس کامل میگفت من همینجا میتونم راحت با همشهریهام ازدواج کنم و...هنوز عاشق تونیستم و از این حرفها.من که سنگ صبورش بودم
البته راست میگفت ازدواج از یه شهر دیگه خیلی سخته.خلاصه من نتوستم قطع ارتباط کنم وتااینکه بنا به دلایلی نزدیکه چند ماه بهم نزدیکتر شدیم .اونم چون دید جداشدن برام سخته باهام موند.اما بارها بهم گفت که اگه خاستگار داشتی برو ومیگفت من هنوز عاشق اون دختره هستم .بهم میگفت تو کاری نمیکنی که عاشقت بشم.من هم همه اینها رو تودلم نگهداشتم ودیگه هیجوقت عاشقش نشدم اما بهم خیلی عادت کرده بودیم. شرایط خانوادگی وسنم ایجاب میکرد که هر جه زودتر ازدواج کنم وبا حرفهایی که زده بود مشکلی برای ازدواجم با کس دیگه نمیدیدم. آخرین بار بهم گفت از خدا خاستم مهرتو به دلم بندازه یعنی هنوز منو دوست نداشت ومردد بود که با من که همشهریش هم نیستم ازدواج کنه میگفت اینجا اگه وضع مالیم خوب شه باهم ازدواج میکنیم البته خیلی از آینده وازدواج با من نمیگفت هنوز شک داشت شایدم کم کم داشت عاشقم میشد ولی بار اخر بازم بهم گفت هنوز عاشق نشدم .خلاصه من زجر میکشیدم واز خدا خواستم نجاتم بده .ونجاتم داد وازدواج کردم.
بعد از من چون عادت کرده بود باکسی درد دل کنه ودوست باشه با خیایها دوست شد ولی توهمش شکست خورد البته طولانی نبودن. بعد از سه سال برگشته میگه ازدواج کردم واز زنم لذت نمیبرم باهام حرف بزن بهم ایمیل بده و..منم درست نمیدیدم هم بخازطرخودم وهم بخاطر زن اون
بهش اصلا جواب ندادم باهاش بد حرف زدم تا اینکه ازم متنفر بشه وبره دنبال زندگیش
با ایمیلهای گاه وبیگاهش امونمو برید وبهم گفت تو نخاستی رابزمونو قطع کنیم بعد از اینکه عاشقت شدم وخودمو وابسته کردی گذاشتی رفتی وحلالت نمیکنم و نفرینهای شدید که زندگیمو تلخ کرده بهم میگه تو این 3 سال درد کشیدم ومریض شدمو ..
اون میخاست وضع مالیش خوب شه تا شاید اگه عاشقم شد بیاد خاستگاری جالبه الانم وضع مالیش درست نشده
به نظرتون من مقصر بودم ولی اون اگر هم قطع رابطه میکردم بازم برای درد دل میومد سراغم
شما جای من بودید چیکار میکردید
RE: میگه منو نفرین کرده !!
سلاله جان سلام.به همدردی خوش اومدی
این که کاملا واضحه..شما نه تنها جواب نده..بلکه یه کاری کن دیگه ازش هیچ پیامی دریافت نکنی..
این اقای مغرور و هوسباز میخواد با تحریک حس دلسوزی شما (چون تو مدت رابطتون فهمیده این حس شما زیاد از حد قویه چون تو این مدت مثلا سنگ صبورش بودی) میخواد شما رو دوباره به طرف خودش بکشونه و وارد بازی کنه.
اصلا نگران نفرین نباش..مگه خدا نشسته هر کی هر چی گفت انجام بده؟نفرین تولید انرژی منفیه و اگه بی دلیل باشه اون انرژی منفی به خود شخص برمیگرده.
شما به فکر زندگیت و همسرت باش . به جای اینکه ذهنت رو با اون اقا مشغول کنی به فکر همسر و همسفر زندگیت باش.
البته با توضیحاتی که دادی به نظر میاد بهتره کمی روی شخصیت خودت کار کنی..زود وابسته میشی و کنترل احساست رو نداری که میتونه برات مشکل ساز بشه.
موفق باشی
RE: من مقصر بودم یا اون؟!!شمابگید
سلام سلاله جان
چرا دو تا تاپیک ایجاد کردی؟
من فکر میکنم عنوان تاپیکت مبهمه.در ارسال بعدیت همینجا یه عنوان بهتر بگو تا برات عوض کنن.مثلا بگو پیدا شدن سر و کله دوستم بعد از ازدواجم و نفرین کردنش.
RE: میگه منو نفرین کرده !!
خداروشکر که در یک شهر زندگی نمیکنید وگرنه برات دردسر زیادی ایجاد میکرد، اینطور که پیداست این آقا اصلا از اولش هم مشکل روحی داشته تا الان.
بهار جان راست میگه اصلا وارد بازی هاش نشو و به هیچ عنوان جواب ایملشو نده و حتی دیلیت کن و اصلا بهش فکر نکن.
عزیزم اگه با نفرین هرکسی هر اتفاقی که دلش میخواست می افتاد، الان دنیا زیرو رو شده بود.
بفکر زندگی خودت باش، اون همه قبلا عذابت داده الان هم دوباره اومده عذابت بده.
پیدا شدن سر و کله دوستم بعد از ازدواجم و نفرین کردنش
ممنونم مریم جان:46:
من تازه واردم وخیلی برام نظر دوستان مهمه واسه همین اصلا حواسم نیست چیکا رمیکنم:302:
راستی کاش نظرتو میدادی
RE: میگه منو نفرین کرده !!
:72:ساناز وبها رعزیز خیلی ازتون ممنونم که وقت گداشتین وخوندید و نظرتونو دادین :46:
RE: میگه منو نفرین کرده !!
سلاله جان سلام
در اون تاپیکت نظر ندادم چون تاپیکایی که عنوان مبهم دارن نباید در اونها نظر بدیم(جز قوانین تالاره)
سلاله جان اولین چیزی که به ذهنم میرسه و خطرناک هم هست این ایملاست که ازش دریافت میکنی
همین امروز ایمیلتو عوض کن.چرا که با ایمیل شروع میشه ...بعد تلفن....کم کم....
کارت خیلی اشتباه بوده که جواب دادی و این جواب دادن هرچند بد تا به قول خودت متنفر بشه کار غلطی بوده و امیدوارش کردی
یادت باید روزایی که شما بهش علاقه مند بودی و اون مثل بچه ها میگفت:عاشق نشدم هنوز...ای بابا..امروزم گذشت و من عاشقت نشدم !
مگه زندگی مسخره بازیه؟!
مگه عاشقی اینجوریه؟
دیگه به هیچ عنوان حتی به ایمیلت سر هم نزن
دو دستی بچسب به زندگیت چون ممکنه زندگیتو نابود کنه
همون قدر که زندگیتو دوست داری ازش فاصله بگیر
RE: میگه منو نفرین کرده !!
سلانه عزیز سلام
نظر منم اینه اصلا به نفریناش هیچ اهمیتی نده
وقتی پستت رو میخوندم آخرش که گفتی ازدواج کردم خیلی زیاد خوشحال شدم شما راه درستی رو انتخاب کردی
خدا خیلی دوستت داشته که از راه اشتباه برت گردونده
در حال حاضر همه توجه و انرژیت رو متمرکز به زندگی و همسرت کن و سنگ صبور همسرت باش
برات بهترین ها رو آرزومندم عزیزم
RE: میگه منو نفرین کرده !!
دوستان واقعا ممنونم
من توادامه رابطه اشتباه زیادی داشتم شاید چون فکر میکردم خیلی مومن ومعتقده میتونه همسر خوبی برام باشه ومیخاستم از دستش ندم دوسش داشتم اما عاشقش نبودم متاسفانه من ادم احساسی هستم دلم براش سوخت وروز سوم آشنایی فهمیدم که اوضاع خونشون داغونه پس ترحم کردم وباهاش موندم وگفتم درستش میکنم واقعا مسخ شده بودم غرورمو زیر پا میذاشتم ومدام باهاش ارتباطمو بعد از قطع کردن شروع میکردم .حتی به سرم زد برم شهرشون ببینمش اخه خیلی تو خونه در شرایط بدی بودم وبهش عادت کرده بودم میخاستم تکیه گاهم باشه (اینم بگم از لجش به خاستگارام اساسی فکر میکردم و دوست نداشتم خودمو به پاش حروم کنم ته دلم میدونستم لیاقت منو خانوادمو نداره).
این اواخر از وقتی حرف از دواجو زد وگفت وضعم داره خوب میشه من غافل از توجه به روحیه اون -ووضع خونوادش -وضع خونواده خودم که دوری منو نمیتونستن تحمل کنن-شکی که به ازدواج با یه غیر همشهری داشت -عشق دختری که از قبل داشت ومشکلات دیگری که ممکن بود این ازدواج داشته باشه پیش میرفتم وواقعا تصمیم گرفته بودم باهاش ازدواج کنم با توجه به اینکه اواخر میگفت تو یه جایی کار پیدا کرده ومیگفت وضعم بهتر میشه وباهم ازدواج میکنیم انگا رکمی امیدوار شده بود به زندگی اما خیلی امید جزیی ومبهمی به این قضیه داشت ومنم همینطور .این اخرا رابطمون باهم نزدیکتر شده بود شاید هم واقعا تصمیم گرفته بود باهام ازدواج کنه بهش گفتم بیا خاستگاری یه حلقه که اونقدرگرون نیست گفت من پول یه حلقه رو هم ندارم.اما من با خودم میگم اگه واقعا میخاست میومد شاید هم به خاطر خودم نیومد وخاست من خوشبخت بشم؟یا اینکه فکر میکرد واقعا شوهر نیسن ومن همینطموری باهاش هستم بو هش خوش میگذره؟!! همیشه این سوالا تو ذهنمه؟ا
تل ینکه واقعا خدا بهم کمک کرد ویه مورد پیداشد که به هیچ بهانه ای نمیتونستم ردش کنم تمام معیارهامو داشت وضع مالیش هم خیلی معمولی بود.بعضی وقتا فکر میکنم خدا خیلی منو دوست داشت
RE: میگه منو نفرین کرده !!
سلاله جان
من نمیفهمم الان به چه علت داری در ذهنت اینا رو مرور میکنی؟نکنه از ارامشی که الان در زندگیت داری سیر شدی؟
این رابطه مال 3 سال پیش بود ه و الان تموم شده
بریزشون دور برن.