RE: لطفا منو راهنمایی کنید
در ضمن اینم اضافه کنم که قبل از عقدمون پیش مشاور رفتیم که ببینیم به درد هم می خوریم یا نه. مشاور هم از همه لحاظ تأئید کرد فقط گفت چون دوتاییمون بچه آخر خانواده هستیم ممکنه یه کم مشکل برامون ایجاد بشه. اون زمان که پیش مشاور می رفتیم خیلی رابطمون خوب بود. اما الان که بهش می گم بیا بریم پیش مشاور می گه من به مشاور احتیاجی ندارم. می گم خوب من میرم می گه تو بی اجازه من هیچ جا نمی ری...
مشاور بهمون گفته بود که جلوی خانواده هامون هوای همدیگه رو داشته باشیم یعنی من هوای اونو جلوی خونواده ام داشته باشم و اون هوای منو. من واقعا این کار رو کردم همیشه ازش دفاع کردم و پشتش بودم اما اون می گه از من این انتظار و نداشته باش تو باید خودت از خودت دفاع کنی... البته این حرفو قبلا از پدرش شنیده بودم...
در ظاهر مستقله اما باطنا وابسته به پدر و مادرشه. بالاخره امروز نه چند روز بعد حرفشون روش تأثیر میذاره. حرف دیگران هم خیلی روش تأثیر می ذاره در صورتی که من در این مورد خیلی مقاومم. یعنی خودم تأثیرگذارم تا تأثیرپذیر. به خاطر این اخلاقی که داره هرچی من می گم می گه مامانت یادت داده؟ در صورتی که پدر و مادر من برعکس پدرو مادر اون هیچ اطلاعی از بحثامون ندارن.
هر وقت که داریم بحث می کنیم و یا هر حرف خصوصی می زنیم هر کی وارد اتاق بشه حرفشو قطع نمی کنه و خیلی خیلی باز زندگی می کنه من دوست ندارم حریم خصوصی نداشته باشیم. هر حرفی که بهش می زنم و بازگو می کنه اصلا نمی تونه راز نگه دار باشه.
خیلی راحت داد میزنه براش مهم نیست کجاست و کی پیشمونه.. متاسفانه حرمتهای بینمون شکسته شده. خیلی راحت بهم توهین می کنه یا حتی یه بار می خواست دست روم بلند کنه که بهش گفتم اگه اینکارو بکنه دیگه منو نمی بینه...
تا کم میاره تهدید می کنه. عیبهای خونواده منو چند برابر بزرگ می کنه اما روی عیبای خونواده خودش سرپوش می ذاره یا تقصیر من می اندازه...
ما تازه 3 ماهه که باهم عقد کردیم. من 25 سالمه و اون 27 سالشه. قبلا توی یه مرکز فرهنگی با هم آشنا شدیم حدودا 4 سال پیش اما از زمستون سال 85 قضیه بینمون جدی شد.
برادرش انگلیسه و یه دختری رو برای خودش در نظر داره که دختره ایرانه اما از لحاظ اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی اصلا به خونواده اونها نمی خوره (یعنی خیلی بالاتره) و خونواده دختره مخالفن اما دختره باهاشون رفت و آمد داره. جالبه که اون دختره رو بیشتر از من که عروسشون هستم تحویل می گیرن فقط به خاطر اینکه وضع مالیشون خیلی بهتر از وضع مالی ماست... این قضیه رو هم همسرم می گه تقصیر منه، می گه من یه اشتباهی کردم که اونو بیشتر از من تحویل می گیرن...
جالب اینجاست که هم پدرش هم مادرش وقتی همسرم نیست از اخلاقش بد می گن ولی من اصلا به همسرم نگفتم چون نمی خوام احساس بدی نسبت به پدر و مادرش پیدا کنه...
در مورد خرید جهیزیه و این جور چیزها هم می گه که همشو باید پدرم بخره و ما هیچ کمکی نباید بهشون بکنیم اما خرج عروسی رو می گه وام بگیرم چون وظیفه پدر من نیست که خرج عروسی رو بده.
خلاصه اینم وضعیت ماست. امیدوارم از راهنمایی هاتون بتونم استفاده کنم:203:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام خانمي
كاملا دركت مي كنم و بهت حق مي دم ناراحت باشي
چيز زيادي نمي تونم بگم آخه اين موردهر يه خرده پيچيده هست با اين كه از بعضي جهات بهم شبيه هستيم ولي نمي تونم با قاطعيت بگم اين كار رو بكن حل مي شه
ولي تا جايي كه بتونم كمكت مي كنم
اولا عزيزم يه مدت كمتر باهم رفت و آمد داشته باشين به نحوي كه متوجه بشه ناراحتي
نيازي نيست مستقيم بهش بگي و زياد باهاش در گير بشي ولي مثلا زياد باهاش گرم نگير كه نتونه بهت توهين كنه
نمي دونم الان چقدر همديگه رو مي بينين ولي به نظرم اگه نهايت هفته اي يك يا دو بار بشه كافيهدر مورد مشاور هم در اين مورد خاص نيازي نيست حتما اون در جريان باشه چون به خاطر حفظ زندگيت مي خواي بري پيش مشاور به نظر من مانعي نداره
آخه به صورت حضوري خيلي بهتر مي توني راهنمايي بگيري به علاوه تو بايد فنون زندگي و رابطه با همسر رو هر چه زودتر ياد بگيري كاري كه من انجام ندادم و خيلي از اين بابت لطمه خوردم و بعد هم با تلاش خودم به نتايجي رسيدم
وقتي يه حرف نامربوط مي زنه كاري نكن كه بتونه ادامه بده مثلا بهش نگاه كن و ساكت باش
اگه به خونواده ات توهين مي كنه بعد از مدتي كه آروم شد بهش بگو همون جور كه من تو بحثامون به خونواده تو كاري ندارم دلم نمي خواد كسي هم با خونواده من كار داشته باشه من مي خوام هر مشكلي داريم بين خودمون و با كمك هم حل بشه آخه من و تو بجز هم به كي مي تونيم تكيه كنيم و...
الان چون خيلي با خونواده اش رابطه داره و قاعدتا اونا هم گاهي يه حرفي مي زنن بيشتر تحت تاثير اونهاست بعد از چند سال اين اتفاقها كمتر مي شه بايد صبر داشته باشي
يه چيز ديگه اصلا اجازه نده روت دست بلند كنه اگه يه بار هم اين كار رو كرد حتما شديدا باهاش برخورد كن تا براش عادت نشه
بعد از يه مدت كه كمتر همديگه رو ديدين شايئ يكي دو هفته اگه رفتارش تغيير كرد اونوقت در حالتهايي كه با هم خوبين حسابي بهش محبت كن توي حرفا و كارات بهش بفهمون كه همه چيز زندگيت همسرته
اگه يه كاري ازت مي خواد كه شايد يه خرده برات سخته بگو برام سخته ولي چون تو مي خواي باشه
از پدر و مادرت بخواه مواقعي كه او خونه شماست بهش احترام بذارن در حد معمول و با تو مثل يه خانم كامل رفتار كنن يه جوري كه بفهمه حرفا و كارات به اختيار خودته نه تحت تاثير خونواده ات
در مورد جهيزيه و ...خيلي باهاش در گير نشو يا مثلا اگه اون بحث رو پيش كشيد بگو كاري كه بايد بشه مي شه يا نمي دونم مثلا بگو ما بايد باهم زندگي كنيم و مي كنيم هر جور شده و با هر وسيله اي
خاني من نمي دونم رسم و رسوم شهر شما چطوريه ولي در كل در مورد مسائل جشن و...هم سعي كن يه جوري درگيري رو اضافه نكني
مي دونم شرايط سختيه واقعا هم استخوون مي تركونه!
ولي تقريبا اكثر مردها از اول اين بال و پرها رو مي زنن ولي بعد از چند سال آروم مي گيرن فقط بايد تو اون چند سال صبر كني و راههاي حل مشكل رو پيدا كني
تا هنوز اول راهي مي توني خيلي كارها انجام بدي
در مورد رفتن پيش مشاور حتما اقدام كن
خودت هم كه بري خيلي بهت كمك مي كنه
راستش رو بگم خيلي ناراحت شدم به همين خاطر حرفام اينقدر پراكنده و بدون نظم شد آخه يه همزاد پنداري قوي باهات دارم دقيقا اين اتفاقهايي كه توي چند سال برام افتاده جلو چشمام اومد
قيافه ام رو هر كي ببينه چند سال بيشتر نشون مي ده
حالا فهميدم خيلي اشتباهات انجام دادم كه نبايد تو هم سعي كن اشتباه نكني خانمي وقتي هي ذره آرومتر شدم اگه شد بازهم ميام و باهات صحبت مي كنم
اگه مي خواي بيشتر باهم صحبت كنيم يه پيام خصوصي برام بفرست و اگه موضوع ديگه اي هم بود بگو تا اگه تونستم بهت كمك كنم و از تجربه هاي خودم هم بهت بگم شايد بتوني استفاده كني
خوشبخت باشي
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام دوست عزیزم
به نظر من بهتره شما اول به خودت بها بدی تا دیگران هم به شما بها دهند
من فکر نمی کنم دلیلی باشد که شما همه چیز را بی چون و چرا قبول کنید بع شوهرتان توضیح دهید که اینچنین بزرگ نشده اید
شاید کمی ایستادگی در مقابل حرفهای ایشان بهتر باشد
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام گلپر عزیزم:72:
از راهنماییت خیلی ممنونم. سعی می کنم حتما پیش مشاور برم ولی ما خیلی با هم در ارتباط هستیم اونقدر که نمی تونم یه ساعتی از روز رو بدون اینکه اون بفهمه کاری انجام بدم . البته بیشتر ترجیح می دم به این کار رضایت بده.
خونواده من خیلی بهش احترام میذارن و چه جلوی اون و چه بدون اون با من خیلی خوب رفتار می کنن چون به قول معروف من دختر کوچیکه هستم و هوامو دارن.
راستش امروز صبح بهم زنگ زد و بیدارم کرد نتونستم بهش بی توجه باشم وقتی دیدم خیلی گرم سلام می کنه منم همونطور جوابشو دادم ولی خیلی خسته بودم چون دیشب تا 6 صبح بیدار بودم اون دوباره بحث دیشبو پیش کشید و بازم دلخوری ایجاد شد ولی عصر اومد خونمون باهم خوب بودیم. اونقدر سریع تغییر رفتار می ده که نمی دونم چطوری باهاش برخورد کنم. در واقع واقعا همونطور که خودش صلاح بدونه عمل می کنه.
یه سری مطلب که آقای لرد حامد در مورد باید ها و نباید ها و زندگی بیست نوشته بودن رو پرینت گرفتم و دادم بهش گفتم شاید اینا رو بخونه یه کم بهتر بشه. چون این حرفا رو از من می شنوه قبول نمی کنه. البته امیدوارم اگه اثر می کنه مقطعی نباشه.
اون فقط یه بله قربان گو می خواد اونوقت همه چی بر وفق مرادش می شه و آروم میشه. دیشب به زور به من می گفت بگو چشم ولی من نمی دونستم به چی باید بگم چشم. مثل یه نامه ای که ننوشته باشنش و بگن امضاش کن. خیلی ناراحت شدم هر چی بهش گفتم بگو به چی باید بگم چشم نگفت تا آخر سر کوتاه اومدم و آخرش گفت به این گفتی چشم که با پدر و مادرم رابطه ای که من دوست دارم رو داشته باشی و اگه خلاف این کار رو بکنی یعنی زیر قولت زدی!
حالا بازم هست ...
ممنونم که کمکم می کنی .
امشب زیاد از دستش ناراحت نیستم نمی تونم از دستش ناراحت بمونم چون واقعا دوستش دارم. کمتر دیدنش هم فعلا مقدور نیست چون توی این هفته قراره با هم خیلی جاها بریم که از قبل برنامه ریزی شده.
امیدورام بازم بتونم از راهنماییت استفاده کنم
:72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام الینا جان
ممنونم عزیزم. اما من به خودم بها می دم اصلا از اون آدمهایی نیستم که خودمو دست کم بگیرم ولی قبول دارم که خیلی جاها به خاطر علاقه ای که بهش داشتم کوتاه اومدم که الان خیلی راحت بهم می گه احترام هر کس دست خودشه منم اینو قبول دارم اما روی همسرم به عنوان همدل و همراه یه حساب دیگه می کردم.
در مورد بی چون و چرا قبول کردن هم متاسفانه اینطور نیستم برای همینه که همسرم به من می گه مغروری چون هر چیزی که من ازت می خوام به جای اینکه عمل کنی دلیلشو می پرسی.
اون خودش می دونه که من زیر بار هر حرفی نمی رم و همین اذیتش می کنه.
بازم ممنونم :72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزيزم
من مي خوام تمام سعيم رو بكنم تا تو اشتباهاتي كه من كردم تكرار نكني
راستش شوهر من خيلي شبيه به شوهر تو هست
خانمي الان حالم مساعد نيست وقت هم ندارم سر فرصت باهات صحبت مي كنم
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام:72::72:
منم با نظر دوستان موافقم كه پيش يك مشاور بري.
با اجازه يك تحليلي از همسرتون ميخواستم داشته باشم:
به نظر من ايشون به خاطر نفوذ پدرشون در خونواده، (اصطلاحا ديكتاتور بودن پدر) در عين فرمانبردار بودن از پدر و وابستگي شديدشون به خونواده، با ازدواج با شما اين موقعيت را پيدا كردند، كه به نوعي خودي نشان دهند و كسي را تحت سلطه خودشون قرار بدن. همين تقاضاي چشم گفتنهاي بي دليل اين امر رو نشون ميده.
من فكر ميكنم كه اعتماد به نفسشون برخلاف چيزي كه در رفتارشون ديده ميشه، خيلي پايينه.
پيشنهاد من اينه كه شما تقاضاهاي معقولي كه ازتون ميشه (نميشه گفت همش نامعقوله، اگر اينطور بود باهاش ازدواج نميكرديد) رو به جاي يه دونه چشم، 10 تا چشم بگيد. حتي اگر ازتون تقاضاي گفتن چشم نشه. و همسرتونو به خاطر خصوصيات اخلاقي خوبي كه داره بارها و بارها تمجيد كنيد. در آغوش گرفتن و بوسيدن هاي بي دليل هم (در طول روز) ميتونه كمك بسزايي در خوش خلق شدن همسرتون كنه.
كتاب "رازهايي درباره مردان"، نوشته: باربارا دي آنجليس، ترجمه: هادي ابرهيمي هم ميتونه كمك بزرگي در روابط با همسرتون كنه.
و اما پدرشوهرتون
من فكر ميكنم اگر اول قضيه همسرتونو حل كنيد، احتمال حل شدن اتوماتيك رابطتون با پدرشوهر هم بالا ميره. بعيد نيست كه شوهرتون به خاطر روابط حسنه اي كه با شما داره، رابطتون رو با پدرش حل كنه.
شايد بعضي مسائل رو اينجا ذكر نكرده باشيد، (دقيقا خاطرم نيست) ولي من نظراتم رو براساس هر سه موضوع "دزدیدن پسر!"، "مرد سالاری" و "لطفا منو راهنمایی کنید" ارائه دادم.
به اميد روزهاي شاد و به دور از هر نوع اختلاف براي شما
:72::72::72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام شما باید یک تحلیل حسابی و درست از روحیه پدر شوهرتان بدست بیاورید ببخشید خلاصه حرف میزنم از تمام صحبتهای شما معلوم شد که پدر شوهرتان به غروری مبتلاست که میخواهد فرزندش در اختیارش باشد ولی من فکر میکنم اگر واقعی باشید و فریبکار نباشید بزودی دست شما را هم خواهد بوسید . او شما را رقیب خودش میداند او فکر میکند شما حیله گر ماهری هستید که دل پسرش را بقدری ماهرانه ربوده اید که جایی برای حرف شنوی از پدرش نگذاشته اید. تا هرجا میتوانید دلش را بدست آورید چه میدانید شاید او روزی از پدر تنیتان هم بهتر از آب در آمد .
بهرحال پدر است دیگر دعای خیر او نصیب شما و زندگی شما هم خواهد شد.سعی کنید همیشه خودتان را جای او بگذارید شاید او را بهتر درک کنید .
موفق باشید این هم سفارش آقای فرشید خان بود که جواب شمارا اورژانسی بدهیم :D
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
من الان اعصابم خط خطیه
هیچی نمیتونم بگم
آی دلم میخواد این آقا رو بزنم له کن http://kiki-net.de/smilies/boese/budo.gif
آی مامان :54: آخه چقدر بی انصافی :54: :203: