مشکل یک مترسک (شکست در عشق، عدم امید به آینده)
با سلام
از اینکه تو سایت همدردی عضو شدم خوشحالم
راستش برام یه مشکلی پیش اومده که اگه میتونید راهنماییم کنید
من الان 25 سالمه و حدود 8 سال پیش در منطقه خودمون عاشق یک دختر 5 دبستانی شدم
اون موقع نمیدونستم دارم چه اشتباه بزرگی میکنم من عاشق شدم و بدون اینکه بفهمم این عشق تو وجود من بزرگتر و بزرگتر میشد حدود 5 سال هر روز به دیدنش میرفتم و هر روز میدیدمش اما چیزی بهش نمیگفتم هر سال ماه رمضان تو شبهای قدر دعا میکرد که به دختر مورد علاقه ام برسم.دعا بهم امید میداد که روزی بهش میرسم و هر روز این عشق بیشتر میشد تا اینکه بعد 5 سال بهش گفتم دوستش دارم اما واکنش بسیار سردی بهم نشون داد.منم برگشتم و دو سال برای دیدنش نرفتم تا اینکه شنیدم پسری به خواستگاریش رفته و اونها هم جواب بله رو بهش دادند منم داغون داغونم فقط چند تا سوال داشتم اونم اینه که خدا چه جور موجودی هستش چرا درکم نکرد اون همه دعایی که کردم و ازش خواستم چی شد.میخوام بدونم خالق ما چرا این همه سختی و بلندی رو سر راه ما گذاشته
شکست در عشق عدم امید به اینده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط advent
سلام
من نه به عنوان اعتراض بلکه به عنوان درد دل میخوام یه مطلبی رو بهت بگم
نعمت های بی شمار و محبت های زیادی رو که خدا بهمون داده و اینقدر بی منت این کار رو کرده که حتی به چشممون هم نمیاد رو کاری ندارم
ولی یه سر به دور و برت بزن
وقتی یه چیز رو میخوای میریم در خونه خدا و زاری و التماس میکنیم
خب وقتی خدا دعا رو مستجاب میکنه :
خدا وقتی به ما ثروت میده اول انکارش میکنیم بعد همون چیزی رو که به ما داده در راه گناهش صرف میکنیم
خدا وقتی به ما قدرت میده حتی حوس میکنیم با خود خدا هم در بیفتیم و از هیچ ظلمی کوتاهی نمیکنیم
خدا وقتی به ما نعمت میده انگار نه انگار که خدایی هم هست و اون رو به نام خودمون ثبتش میکنیم و میگیم حاصل دسترنج خودمون بوده
وقتی هم دعا رو مستجاب نمیکنه :
به همون خدایی که تا دو روز پیش نازش رو میکشیدیم و التماس میکردیم ، بدو بیراه میگیم ،
انکارش میکنیم
همه مشکلات رو گردن خودش میندازیم
دوست عزیز فرض کن پدری بودی که یک فرزند داره مثل شما و علاقه مند به یک چیزی میشد ( اسباب بازی ، ماشین ، یا دختر ) ، آیا شما به صرف اینکه التماس کرد میومدید اونو بهش میدادید ؟
شما میگید که چرا خدا من رو منصرف نکرد
این سوال رو از خودتون بپرسید
خداوند این همه پیامبر فرستاده ، عزیز ترین کسانش رو از آسمان به زمین فرستاد و در سخت ترین شرایط مامورشون کرد که راه و چاه رو به من و شما نشون بدن
وقتی خداوند میفرماید که از قلعه و ساختمان محافظی که من برای شما ساختم خارج نشید تا شیطان و نفس و دشمنان زیادی که میبینیم و نمیبینیم به شما آسیب نزنن ،
آیا ما گوش میدیم
خدا وند وقتی میفرماید کسی که تقوی پیشه کنه من 5000 ملک رو مامور حفاظت از اون میکنم
آیا ما تقوی داریم ؟
وقتی خدا میفرماید کسی که تقوی داشته باشه در هر شرایطی نجاتش میدم
آیا ما تقوی داریم؟
یا اینکه فقط از خدا انتظار داریم هر وقت دلمون هوس چیزی رو کرد برامون فراهم کنه
وقتی خداوند امر میکنه که به نامحرم نگاه نکیند مثل این هست که دکتر میگه فلان ماده سمی رو نخورید
آیا اگر بعد از اینکه دکتر به شما اخطار داد و شما این کار رو کردید دکتر تقصیری داره ؟
خداوند هم اگر امر و نهیی میکنه بخاطر دل خودش نیست بلکه بخاطر اثرات مخرب بعضی از امور هستن که روی ما میذارن
بنا بر این فکر کنم یکم در مورد خدا منصفانه تر قضاوت کنیم بهتره
خدا خیلی مهربونه
اگر از همین لحظه تصمیم بگیریم قدم درست رو برداریم و رفتار درست رو انجام بدیم خداوند چنان جبران گذشته ای رو که خرابش کردیم رو میکنه که از این حرفامون حسابی شرمنده میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط UUUU
فکر نکنم شاد کردن دل ما ادمها انقدر برای خدا کار سختی باشه که خدا نتونه دل ما رو شاد کنه.وقتی داریم از خدا حرف میزنیم بهتره بدونیم خدا قدرت مطلق تمام هستیست و هرچی که بده چیزی ازش کم نمیشه هر کاری که بکنه خسته نمیشه من جنایت نکردم فساد نکردم به خلق خدا ظلم نکردم من فقط ناخواسته عاشق شدم.و چون بلد نبودم تو حادثه های زندگی چیکار کنم درد کشیدم و از خدا خواستم کمکم کنه.خدا نتونست کمکم کنه چون نمی تونه قوانینش رو زیر پا بذاره.زندگی برای ادمهایی مثل من گران تموم میشه چون با قوانین خدا اشنایی نداریم
خدای من مهربون هست
مادر من مهربون هست
مادرم در اغوشم میگره و نهایت محبتش رو بهم هدیه میکنه و ارومم میکنه
پس مادرم مهربانتر از خداست
پس زنده باد مادرم
ترجیح میدم تو اینجور تاپیک ها نظری نذارم
در ضمن اینکه عنوانتم مبهمه
میدونی فقط میشه به حرفهات لبخند زد
مثل بچه کوچولوی یکه مامانش بش دارو تلخ میده بعد موهای مامانشو میکشه مامانشو میزنه به مامانش میگه دیگه دوست ندارم و میره بغل باباش!!!
کاملا حق باتوهه شاد کردن دل بنده ها برای خدا آسونه همون طور که با آغوش و محبت مادرت تو رو شاد کرد
تو جنایت نکردی ظلم نکردی وفقط ناخواسته عاشق شدی
دل حرم خداست!!! پس اولین خیانت و به خدا کردی که توی حرمش کس دیگه ای و جا دادی
خدا خیلی مهربونه که داری هنوز نفس میکشی خدا خیلی دوست داره که مادرتو برات حفظ کرده خدا خیلی خیلی دوست داره که طعم عاشق بودنو چشیدی برای اینکه یک هزارم درصد از احساسی که خدا به ما بنده هاش داره رو چشیدی فقط یک هزارم درصد
یه سوال چرا فکر میکنی مترسکی؟؟؟
من مترسک مزرعه سوخته ام
برای هیچ در این مزرعه ایستاده ام.مزرعه ای که هیچ محصولی ندارد.
نمی دونم چرا هر وقت در مزرعه ای مترسکی میبینم احساس میکنم مترسکه منم.من تو 15 سالگی عاشق شدم اونوقتها نمی دونستم به قول شما دل حرم خداست.نفس کشیدن من هیچ ربطی به مهربانی خدا ندارد.خدا قوانینی دارد که از روی ان دنیا را میچرخاند یکی از قوانین خداوند همین اجازه زندگی و دادن وقت معین برای انسان است پس ربطی به مهربانی ندارد.فقط برای من نداده برای همه داده. نفرین به احساس عشق که هیچ سودی ندارد.برای چه چیز باید شکر گزار خدا باشیم به خاطر اینکه عزیزانمان را میکشد و به سختی روزی میدهد و به سختی تنبیه میکند و به سختی میمیراند.
RE: مشکل یک مترسک (شکست در عشق، عدم امید به آینده)
ای بابا!!!!چه خبر پسر جان!!چقد شلوغش کردی.
مترسکا تا اونجایی که من دیدم خیلی هم ارومن و اهل شلوغ کاری نیستن...با این حساب اسم مترسک که اصلا بهت نمیاد...من اسمتو میذارم اقای 4u..نه چرا برای تو؟اسمتو میذارم برای زندگی..خوبه؟
البته مجبوری بگی خوبه..اره زوره:)
حالا بگو ببینم چی از جون خدای ما میخوای که انقد غر میزنی؟:)
ناراحتی که چرا اون دخترو بهت نداد؟
من چند نمونه برات مثال بیارم تا بفهمی حکمت خدا چیزی ماورای این نوک دماغی هست که ما میبینیم...
نقل قول:
چرا تو همون سال اول همون موقعی که با التماس دعا میکردم بهم نگفت که صلاح من این دختره نیست.خدا هیچ وقت شنونده خوبی برام نبوده چرا اخر همه چیز به مصلحت و حکمت های غیر قابل درک ارتباط پیدا میکنه اگه این حادثه مصلحت من نبئده و اگه خدا من رو دوست داشت باید زودتر از اینها کار رو تموم میکرد نه بعد 8 سال
مطمئنی نگفت؟
تو گذاشتی خدا بهت بگه؟
وقتی بهت گفت شنیدی؟
یا فقط داشتی حرف خودتو میزدی؟
نقل قول:
هر سال ماه رمضان تو شبهای قدر دعا میکرد که به دختر مورد علاقه ام برسم.دعا بهم امید میداد که روزی بهش میرسم
شده قضیه اش نذری...هی هم میزنیم که ای خدا پسر همسایمون فلان..دختر همسایمون بهمان...
بهم بگو دعا چطوری بهت امید رسیدن به اون دختر رو میداد؟
یعنی تو اون شب قدری چی شد که شما خیال کردی به اون دختر قراره برسی؟
دوست عزیز قرار نیست از دل ما هرچی رد شد به خدا و دعا نسبتش بدیم..اگه قراره خدا صلاح کارمونو بهمون نشون بده باید صبر کنیم ساکت بشینیم و گوش کنیم.
تو رابطه تو و خدا باید گفت استثنائا بیینده گرامی قطع ارتباط از طرف گیرنده هاست..لطفا به گیرنده های خود دست بزنید...
این ماهواره یا انتن ذهنت رو تنظیم کن تابشنوی دنیا و کائنات داره بهت چی میگه؟
حالا اگه دست از سر خدا برداشتی یه کم به خودت زمان بده..فرصت بده تا خودتو بشناسی..امادگیهای ازدواج و بلوغ لازم رو بدست بیاری...
قراره تو با هر دختری که عروسی کردی موفق و خوشبخت بشی نه اینکه هدفت بشه فقط رسیدن به اون دختر..
با این چیزایی که من میبینم از نوشته هات هنوز با امادگی ازدواج فاصله داری...نمیشه دبستان و دبیرستان رو نخونده بگی من دیپلم میخوام..چرا گریه کردم و دعا خوندم خدا بهم دیپلم نداد؟هر چیزی یه سری شرایط و نیازهایی داره که باید اول اونا رو بدست بیاری
موفق باشی
RE: مشکل یک مترسک (شکست در عشق، عدم امید به آینده)
از دلم رد نشد با زبون ادمیزاد از ش خواستم
به امام رضا نامه نوشتم به مسجد جمکران هم نامه نوشتم خلاصه برای حل مشکلم هر کاری کردم
نذر کردم.به امام زمان رو انداختم.از حضرت فاطمه خواستم از حضرت زینب خواستم از امام حسین خواستم از امام حسن خواستم از همه مقدسات و بچه های بالا خواستم اما هیچی نشد
همه این خواسته ها به خاطر مشکلی بود که توش گیر کرده بودم.به امام زمان گفتم هرکی دم در خانه حضرت علی میرفت دست خالی بر نمی گشت تو هم بیا و برای من امامی کن برای من علی باش دستم رو بگیر کمکم کن اما امام زمان ما هیچ کاری نکرد.من موندم و تنهایی من موندم غصه
ولی امروز به این نتیجه رسیدم که تو بعضی از حوادث خدا هم نمیتونه کمکی کنه.تقصیر خدا نیست.خدا اینطوری هستش دیگه کاریش نمیشه کرد نه میشه از دستش فرار کرد نه میشه با حکمتهای خدا کنار امد باید همه چی رو به زمان بسپارم.خدا اخلاق خاصی داره منم کاریش نمی تونم بکنم.ولی یه تجربه شد برام که دیگه تو هیچ حادثه ای سراغ در هیچ کدوم از اینا نرم.حالا فهمیدم چرا اروپاییها اینقدر پیشرفت میکنند.هیچ کسی با دعا صاحب هیچی نشده
من احمق بودم تقصیر خدا نیست به هر حال ممنونم.اوقات خوبی رو تو سایت همدردی تجربه کردم
RE: مشکل یک مترسک (شکست در عشق، عدم امید به آینده)
عجب!
تو بدون اینکه گفته ها رو بخونی فقط حرف خودتو میزنی ....
تو این 5 سال نمازت قضا شده؟؟؟
دل مامان باباتو شکستی؟؟؟
با خواهر برادرت دعوات شده ؟؟؟
شده کسی نفرینت کنه؟؟؟
برای رسیدن به عشقت چی کار کردی؟؟؟
رفتی بش گفتی میخوایش؟؟؟
رفتی خواستگاریش؟؟
تو هرچ کاری نکردی .فقط دعا کردی؟؟؟
من (به عنوان یه آدمی که هیچی نداره)الان میخوام بشینم دعا کنم و خدا رو به همه مقدسات قسم بدم که همه پول و ثروت و سلامتی و خانواده تو رو خدا بگیره بده به من به نظرت خدا این کارو کنه درسته انجام بده یا نکنه؟؟؟ کدومش حقه؟؟؟
به نظرت اگه خدا به من نده خداییش و قداستش میره زیر سوال؟؟؟ به هر حال خدا تواناست دیگه
پس چرا نمیده؟؟؟ :163:
موفق باشی:72: