RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
سلام هستی جان
خوش اومدی به همدردی
از کجا میدونی مادر شوهرت به شوهرت این حرفا رو میزنه؟چون خودتم خیلی مطمئن در این مورد صحبت نمیکنی..
صرفا غر زدن مادر شوهر شما به شوهرت نمیتونه باعث کم محلی همسرت به شما بشه.چرا که همسرت پشت تلفن هم به شما کم محلی میکنه
پس به نظر میاد مشکل از جایی دیگه است...
خوب اول از همه باید یاد بگیری در مقابل اخمهای مادر شوهرت چیکار کنی
میتونی ابتدا از راه دوستی و مهربونی وارد بشی
هربار میری یه چیز کوچولو براش بخری.حتی شده یه شاخه گل
بهش محبت کنی و نکته جالبی که من در این 4 سال زندگی فهمیدم بهترین کار برای بدست آوردن دل مادر شوهر پرسیدن دستور برخی غذاهاست
البته دقت کن یهو نگی قورمه سبزی چطور درست میکنن.اونوقت میگه دختره یه قورمه سبزی هم بلد نیست.
ببین مثلا چی دوست داره.خیاطی..آشپزی...نگهداری از گل....در مورد موارد مورد علاقه اش باهاش صحبت کن و ازش راهنمایی بخواه
این دو تا مورد خیلی خیلی روی مادر شوهرت تاثیر مثبت میذاره
شما سیاست داشته باش
چرا با همسرت دعوا میکنی؟دعوای شما فقط باعث به کرسی نشستن حرفای مادر شوهرت میشه
اگر به زنگای شما جواب نمیده شما هم نباید 200000 بار زنگ بزنی که
یکی دوبار زنگ بزن.جواب داد که داد.ندادم شما یه اس ام اس بفرست مثلا عزیزم نگران حالت بودم.دوستت دارم
همین.
نه اینکه چرا جواب ندادی...چرا دیر جواب دادی...اون بگه..شما بگی..اخرشم دعوا بشه
فعلا اینارو داشته باش
موفق باشی:72:
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
دو سال و نیم عقد خیلی طولانیه. دلیلش همینه. مادر شوهرتون هم که مستقیم گفتند، از این رفت و آمدها خسته شده اند.
به هر حال الان که دیگه گذشته و چند ماه دیگه عروسی است. سعی کن این چند ماه را هم بسازی و کمتر برو تا احترامت از بین نره و بحثی هم پیش نیاد.
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
سلام دوستان مرسی از همدردیتون.
بخدا تواین دوسال خیلی کاراکردم هدیه های مختلف.ابراز محبت.همیشه به مادرشوهرم میگم که مثل مادرمی.ولی اون دوست نداره این حرفارو بشنوه.همون اول عقدم گفت من باعروس صمیمی نمیشم.باجاریامم صمیمی نیست.بخدا من خیلی دوستش دارم دلم براش میسوزه ده ساله پدرش شوهرم فوت کرده تنهاس.باشوهر من زندگی میکنه.خیلی روما حساسه هروقت شوهرم به من ابراز علاقه میکنه عین دیونه هاعصبانی میشه شروع میکنه به جروبحث با شوهرم.شوهرمم بخاطرش هرچی میگه بهش میگه چشم.یه بار بهش گفته بود شب چراغ اتاقتون نذاشت تاصبح بخوابم از اون موقع شوهرم شبا بهم دستم نمیذنه زود چراغو خاموش میکنه به منم میگه بی سروصدا بخواب الان مادرن ناراحت میشه.خسته شدم بخدا.
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
هستی جان ایراد شما هم همینجاست
رگ خوابشو درست پیدا نکردی...اون به اینجور محبتها نیاز نداره
بگرد ببین نیازش چیه؟چی خوشحالش میکنه...
عزیزم حالا الان خیلی هم با همسرت روابط خاصی نداشته باشه بهتره
بذار بری سر خونه زندگیت بعد.
خوب درک کن موقیعت مادر شوهرتو
کسی که ده ساله همسرش فوت شده و به تنهایی بچه هاشو بزرگ کرده
بهترین کار پیدا کردن رگ خواب مادر شوهر و کم کردن رفت و امدت به اونجاست.
همسرت هم بی تجربه هستش
اصلا کار درستی نیست جلو مادرش به شما محبت میکنه
اینو شما بهش تذکر بده
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
مریم جان بخدا من به شوهرم میگم هیچ وقت پیش مادرت از این کارا نکن.من به خدا زیاد نمیرم.هرماه کلا پنج روز میرم اونم بخاطر شوهرم دلم واسش تنگ میشه.راهمون دوره هرروز نمیبینمش که.اونم بخاطر کارش ومادرش که ناراحت نشه زیاد نمیتونه بیادشهرستان پیش من.بخدامنم عصابم خرد میشه وقتی میرم خونه مادرشوهرم همیشه بعد برگشتن کلی گریه میکنم.الان تعطیلات عید اونجا بودم.الان آخراردیبهشت تهران کنکور دارم بخدا اگه مجبور نبودم نمیرفتم.روز آخرکه میخوام برگردم شهرستان مادرشوهرم ازاون اول صبحی اخمو شروع میکنه بی محلی میکنه به من.ازفرداشم شروع میکنه به شکایت از من پیش شوهرم.شوهرم خودش گفت هرسری بعدرفتن تومن مصیبتام شروع میشه.بخدامیترسم این حرفای مادرشوهرم روشوهرم تاثیر بزاره این آخره عقدم شوهرم بگه بیا ازهم جدابشیم.
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
آره هستی جان در ماه 5 روز کمه.اما فکرشو بکن 5 شب...5 تا صبحونه...10 تا شام و ناهار...کنار مادر شوهرتی...
5 شب پشت سر هم کنار مادر شوهر بودن این مشکلات رو هم ایجادد میکنه.
باور کن اگر 10 شب اما پراکنده میموندی بهتر از الان بود.
این 5 شب رو بهونه بیار و بکن 3 شب
اینجوری هم همسرت بیشتر تشنه میشه که زودتر ازدواج منید هم با مادرش مشکلاتت کمتر میشه
شما هرچی کمتر شبها پیش همسرت باشی اونو برای ازدواج خیلی تحریک میکنی
اصلا شاید یکی از دلایل انقدر عقب افتادن ازدواجتون همین شبها پیش همسرت موندن باشه
چرا که قسمت اعظمی از نیازهاش برطرف میشه
شما یک روز کنکور داری.
صبح بیا امتحان بده و فرداش برگرد.
دیگه نمیخواد دوباره 5 شب بمونی
اوضاع رو تا ازدواجت مدیریت کن.
چیزی هم نمونده
گفتی روز اخری که میخوای برگردی مادر شوهرت اخم میکنه.روزای دیگه نمیکنه؟
نکنه از برگشتن تو ناراحته؟!!
بابت چی شکایت میکنه؟اگر شما جایی برای شکایت نذاری که اونم شکایت نمیکنه.یکی دو تاشو بگو مثلا..؟
تو غذا درست کردن و جمع و پهن کردن سفره و شستن ظرفها کمکش میکنی؟
خریدی داره براش انجام میدی؟
RE: مشکل باشوهرومادرشوهرم
تصمیم دارم همینکارو بکنم.صبح برسم برم امتحان شبش باز برگردم.نه همیشه میرم اونجا سفره ایناروهن وجمع میکنم.زود غذاموتموم میکنم که من ظرفارو بشورم.همه کار میکنم.اینسری اخم کرد که چرا وقتی باهم تلوزیون تماشا میکنیم من وشوهرم پیش اون حرف نزدیم وقتی اون رفته دستشویی ماباهم حرف زدیم.بخدا اتفاقی بود درموردسریال باهم حرف میزدیم حرفمون موقعی تموم شد که مادرشوهرم از دستشویی اومدبیرون.بخدا میدونم اصلا این جای اخم نداره.اینا همش بهونس.من هرسری میرم خونش مادرم یکمی شیرینیو خشکبارمیده میگه زشته دستخالی نرو تهران .این سری به شوهرم گفته بهش بگو هیچی ازخونه ننش نیاره من نمیخوام مگه من ندارم.بخدامادرمن به خاطردارونداری نمیده که ازسراحترام.دیگه خسته شدم