دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
سلام دوستان عزیز،
خواهش میکنم به من کمک کنید و قضاوت نکنید درباره ی من.
قبلا هم گفته بودم که شش سال هست با آقایی دوست هستم. همسن هستیم. صادقانه میگم اولش که باهاش دوست بودم هدفم ازدواج نبود ولی اون میگه که از اول هدفش ازدواج بوده و چون من خواهر دوستش هستم اگر هدفی غیر از ازدواج داشت هیچ وقت باهام دوست نمیشد. برادرم هم در جریانه. مادرم هم الان میدونه. سال اول دوستی وقتی بهم پیشنهاد ازدواج داد با خودم گفتم نه نباید باهاش ازدواج کنم. بیشتر هم به خاطر مادرش که در تاپیک دیگه در موردش توضیح دادم. میدونم خیلی بچه بودم و واقعا بچگانه فکر و عمی میکردم. فکر میکردم نباید باهاش ازدواج کنم ولی به دوستی بهش ادامه دادم چون نمی خواستم محبتش رو از دست بدم. از اینکه بیش از حد بهم محبت میکرد خوشم می اومد. هیچ وقت به طور جدی به ازدواج فکر نکردم، فقط به محبتش فکر میکردم. از علاقه ی اون به خودم کاملا مطمئنم. شرایطش برای ازدواج ایده آله. من رو خیلی دوست دارهو بارها و بارها بهم ثابت کرده. ولی من بهش ثابت نکردم. خودم هم از علاقه م به اون اطمینان ندارم. الان از همون محبتی که قبلا میخواستم، کاملا سیراب شدم. من تمام گذشته م رو براش تعریف کردم و اون از همشون گذشت فقط به این خاطر که دوستم دار. حتی بهش گفتم نمیدونم دوستت دارم یا نه، اون هم گفت اشکالی نداره شاید یه روز دوسم داشته باشی. من الان باید چیکار کنم ؟ نمیدونم دوسش دارم یا نه. نمیخوام با زندگی یک نفر شش سال زندگی کرده باشم. اینقدر افکارم مشوش و به هم ریخته است و اینقدر پررو شدم که بهش گفتم احساس میکنم به پسر عموم حس دارم. وای خدایا. خواهش میکنم کمکم کنید. اون هم تو خودش شکست ولی دم نزد. فقط گفت بزار ببین اصلا پسر عموت میاد خواستگاریت یا نه بعد اگه اومد من از زندگیت میرم کنار. خواهش میکنم به من کمک کنید. چرا احساسم رو گم کردم؟ چرا دوست داشتنم نسبت به اونو حس نمیکنم ؟ این همه سال وقتمو گذروندم. نمیخوام اشتباه کنم. خواهش میکنم کمکم کنید، بگید من چطوری باید بفهمم دوسش دارم یانه ؟ چرا همش اونو با پسرعموم و یا پسرای دیگه مقایسه میکنم ؟
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
نیلوفر جان لطفا خلاصه ای از مشکلاتت رو بگو.چون معمولا اعضا و کارشناسا نمیرن تاپیک قبلی شما رو بخونن
موفق باشی
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
دوسش داری
وگرنه شش سال باش نمیموندی
یا حداقل تو این شش سال با چند نفر دیگه هم دوس میشدی
نظر شخصیم بود
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
سلام. نیلوفر جان شما تا حالا راجع به معیارهات برای ازدواج فکر کردی؟ فکر کردی که این اقا چقدر از معیارهایی که مد نظرت هست رو داره؟
فکر کردی چی باعث شده(چه ویژگی ندارن)که این اقا رو با پسر عموت یا افراد دیگه مقایسه کنی؟حالا چه از نظر ظاهری چه از نظر اخلاقی
به خاطر اینکه رابطت رو احساسی کردی به جای یه رابطه ی شناختی قدرت تصمیم گیری درست رو ازت گرفته (همین باعث شده احساست رو گم کنی!)
اونم بعد از 6 سال !
اگر همین طوری ادامه بدی نمی تونی منطقی فکر کنی اما وقتی روابط عاطفیتو با این اقا قطع کنی باعث میشه عاقلانه و منطقی تصمیم بگیری.... راجع به نقاط ضعف و قوتش خوب فکر کنی و یه تصمیم درست بگیری
(وقتی رابطتت رو شناختی کنی و عواطف رو بذاری کنار خیلی از مسائلی که ندید گرفته بودی و برات مهم بود
دوباره یادت میاد )
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط d r e a m
سلام. نیلوفر جان شما تا حالا راجع به معیارهات برای ازدواج فکر کردی؟ فکر کردی که این اقا چقدر از معیارهایی که مد نظرت هست رو داره؟
فکر کردی چی باعث شده(چه ویژگی ندارن)که این اقا رو با پسر عموت یا افراد دیگه مقایسه کنی؟حالا چه از نظر ظاهری چه از نظر اخلاقی
به خاطر اینکه رابطت رو احساسی کردی به جای یه رابطه ی شناختی قدرت تصمیم گیری درست رو ازت گرفته (همین باعث شده احساست رو گم کنی!)
اونم بعد از 6 سال !
اگر همین طوری ادامه بدی نمی تونی منطقی فکر کنی اما وقتی روابط عاطفیتو با این اقا قطع کنی باعث میشه عاقلانه و منطقی تصمیم بگیری.... راجع به نقاط ضعف و قوتش خوب فکر کنی و یه تصمیم درست بگیری
(وقتی رابطتت رو شناختی کنی و عواطف رو بذاری کنار خیلی از مسائلی که ندید گرفته بودی و برات مهم بود
دوباره یادت میاد )
[color=#4B0082] سلام دوست عزیز،
ممنونم از راهنماییت. من الان اصلا مسایل عاطفی رو به کار نمی گیرم. همه رو گذاشتم کنار. اتفاقا وقتی منطقی نگاه می کنم می بینم این آقا واقعا برای ازدواج خیلی خوبه. شدیدا مسئولیت پذیره بر خلاف پسر عموم. درسش رو خیلی خوب میخونه و شاگرد اول کلاس هست برخلاف پسرعموم که کاردانی چهار ترمه رو 9 ترمه تموم کرد، اونم فقط به خاطر اینکه به قول خودش خوش گذرونی میکرده. دوست خودم خیلی به خانواده و زندگی اهمیت میده ولی پسر عموم فقط اهل دوست دختر و کارهای خیلی بده که برادرم بهم گفته. نمیدونم چم شده. وقتی منطقی فکر می کنم میبینم این آقا از نظر شخصیتی خیلییی بهتر از اونه. ولی دلیل مقایسه کردنو نمی فهمم. شاید ویژگیهای ظاهری باشه فقط که فکر کنم پسر عموم بهتره. اونم ظاهری صورت نه. فقط قدش بلندتره. اینارو که مینویسم هم خندم میگیره هم ناراحت میشم.ولی من فقط میخوام احساسمو پیدا کنم.
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
نيلوفر جان مشكل اينجاست كه شما خودتو و احساستو به روابط بدون قيد و شرط و مسئوليت و تعهد عادت دادي...6 سال به خودت و احساست قبولوندي فقط محبت طرف رو بدست بيارم كافيه...خوب حالا احساست طبق دستوري كه بهش دادي عمل كرده و چون محبتي كه ميخواستي رو بدست اورده اشباع شده و دلش ميخواد محبت يه نفر ديگه رو هم كسب كنه.
من اصلاتوصيه اي مبني بر اينكه با اون اقا ازدواج كني ندارم بلكه بيشتر فكر ميكنم تو اصلا اماده ازدواج نيستي و انقد به احساست بدون تعهد و مسئوليت ميدون دادي كه حالا افسارش از دستت در رفته و اينجوري عملا نه با اين اقا نه با پسر عموت و نه هيچ مرد ديگه اي نميتوني زندگي كني..
رابطه بدون معنا و مفهومت رو با اون اقا تموم كن و يه تجديد نظر جدي روي روح و روانت انجام بده...بطور كامل سعي كن خودتو بشناسي و هدفت از هر چيزي رو مشخص كني.وقتي به حد كافي بالغ شدي تصميم به ازدواج بگير و قبل از اون دست از اين روابط بردار.
موفق باشي
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
نيلوفر جان مشكل اينجاست كه شما خودتو و احساستو به روابط بدون قيد و شرط و مسئوليت و تعهد عادت دادي...6 سال به خودت و احساست قبولوندي فقط محبت طرف رو بدست بيارم كافيه...خوب حالا احساست طبق دستوري كه بهش دادي عمل كرده و چون محبتي كه ميخواستي رو بدست اورده اشباع شده و دلش ميخواد محبت يه نفر ديگه رو هم كسب كنه.
واقعا فکر میکنم همینطوره. ولی این مساله یعنی به خاطر اینه که من دوسش ندارم؟ پس چرا اون اینطوری نیست؟ من میترسم ا اینکه دوسش نداشته باشم. میترسم از اینکه به کس دیگه ی حس داشته باشم. من اصلا احساساتمو نمیشناسم الان. خواهش میکنم کمکم کنید بشناسم.
من اصلاتوصيه اي مبني بر اينكه با اون اقا ازدواج كني ندارم بلكه بيشتر فكر ميكنم تو اصلا اماده ازدواج نيستي و انقد به احساست بدون تعهد و مسئوليت ميدون دادي كه حالا افسارش از دستت در رفته و اينجوري عملا نه با اين اقا نه با پسر عموت و نه هيچ مرد ديگه اي نميتوني زندگي كني..
بله واقعا بی تعهد بوده. به ازدواج جدی فکر نمیکردم. پس چرا همش میگم پسرعموم بهتره ؟ چرا فکر میکنم زندگی با اون قشنگتره در صورتیکه در واقعیت میدونم نیست؟ من همه این حرفارو به خود دوستم هم زدم. پس خیانت نمیکنم بهش. فکر کنید اون بیچاره چطوری این حرفای منو تحمل میکنه.
رابطه بدون معنا و مفهومت رو با اون اقا تموم كن و يه تجديد نظر جدي روي روح و روانت انجام بده... منم همینو میگم که چطوری میتونم تجدید نظر جدی کنم ؟ راهش چیه ؟
بطور كامل سعي كن خودتو بشناسي و هدفت از هر چيزي رو مشخص كني.وقتي به حد كافي بالغ شدي تصميم به ازدواج بگير و قبل از اون دست از اين روابط بردار.
الان که خونواده م از ماچرای ما خبر دارن چطوری میونم از این رابطه دست بکشم؟ توروخدا فقط به من کمک کنید احساسمو،روحمو بشناسم.
موفق باشي
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
اول از همه ترس از فامیل و غیره را بریز دور
یکبار تصمیم بگیر مسئول باشی آن هم نسبت به آینده ی یک انسان دیگه .
افتخار نیست که این حرفها را به این آقا زدی با این مرد بازی می کنی .
افتخار زمانی مال تو می شد که وقتی این حرفها را می زدی میرفتی دنبال کار خودت .
پس اگر نرفتی و مانده ای برای این است که بازی در بیاوری و هدف پنهان نوازش گیری و برد و باخت رو پیش ببری .
باید روی خودخواهی خودت کار کنی و باور کنی که دیگران هم آدم هستند . ( این اولین قدم برای توست )
دومین قدم تمرین عشق بی چشمداشت است . یعنی اینقدر در فضای گیرنده خودت را قرار ندهی تا بقیه بهت عشق بدهند و تو هم نم پس ندهی و گیرنده ی صد باشی + باز ی روانی .
این نمی دونم هایی که می گی همش برای فرار از قبول مسئولیت و تعهد است ضمن اینکه آقای پسر عمو فقط وارد بازی شده که تو به نوازش پنهان دست پیدا کنی .
تاپیک بازی های اریک برن را در تالار بخش جستجو سرچ کن و بخوان .
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
اول از همه ترس از فامیل و غیره را بریز دور
بله میدونم باید بریزم دور ولی میشه راهش رو هم بگید لطفا؟
یکبار تصمیم بگیر مسئول باشی آن هم نسبت به آینده ی یک انسان دیگه .
[color=#4B0082] من خوشحالم که بالاخره یک نفر پیدا شد تا منو متهم کنه. میخوام که مسئول باشم باور کنید
افتخار نیست که این حرفها را به این آقا زدی با این مرد بازی می کنی .
من اصلا افتخار نکردم به اینکه بهش گفتم . به خدااااا نکردم. اصلا نمیخوام هم باهاش بازی کنم.افتخار زمانی مال تو می شد که وقتی این حرفها را می زدی میرفتی دنبال کار خودت .
میرفتم دنبال کار خودم ؟ من از چیزی مطمئن نیستم که بخوام برم کنار. اون هم نمیخواد که برم کنار. ولی وقتی اتفاقات زندگیمو براش تعریف کردم هدفم همین بود که اون بتونه واسه زندگیش تصمیم بگیره. که اگه خواست من برم کنار. من هیچوقت نخواستم با خودخواهی کنارش بمونم.پس اگر نرفتی و مانده ای برای این است که بازی در بیاوری و هدف پنهان نوازش گیری و برد و باخت رو پیش ببری .
من اصلا قصد این کارهارو نداشتم. شاید ناخودآگاه اینطور بوده باشه ولی اصلا و ابدا هدف نبوده.
باید روی خودخواهی خودت کار کنی و باور کنی که دیگران هم آدم هستند . ( این اولین قدم برای توست ) بله باید کار کنم. میشه به من راهکار بدید ؟
دومین قدم تمرین عشق بی چشمداشت است . یعنی اینقدر در فضای گیرنده خودت را قرار ندهی تا بقیه بهت عشق بدهند و تو هم نم پس ندهی و گیرنده ی صد باشی + باز ی روانی .
این نمی دونم هایی که می گی همش برای فرار از قبول مسئولیت و تعهد است ضمن اینکه آقای پسر عمو فقط وارد بازی شده که تو به نوازش پنهان دست پیدا کنی .
نه نه اینکه میگم نمیدونم دوسش دارم یا نه اصلا به خاطر فرار از مسئولیت و تعهد نیست. گفتم نمیدونم چون واقعا نمیدونم. نمیدونم احساسم مثل اون واقعی هست یا نه. باور کنید نمیدونم
تاپیک بازی های اریک برن را در تالار بخش جستجو سرچ کن و بخوان . [/color]
چند تا تاپیک رو خوندم
RE: دوسش دارم یا نه ؟ چرا زندگیمو الکی دارم تباه می کنم؟ احساسم رو گم کردم
سلام خواهرم،
سن شما چقدر است؟
ازدواج، امر بسیار مهمی است و با احساسات صرف و اتشین نسبت به یک نفر یا خیال پردازی و اسطوره سازی فقط به بیراهه ای ختم می شه که بعدها جمع کردنش سخته... اینکه ایشون به شما محبت می کنه موجب شده احساست شما درگیر بشه... و چون فردی سنتیمنتال هستید درگیر این رابطه شده اید.. طول این رابطه مهم نیست! شاید ده سال هم طول می کشید... شما تعهدی ندارید، به شما کمک می کنیم تا احساسات واقعی خودتون رو بشناسید
این سردرگمی شما طبیعیه... چون اطلاعات شما نسبت به ایشون کافی نیست! شما بر خلاف طول ارتباطی که داشته اید، ایشون رو نمی شناسید! و عملا دوستی به منظور شناخت رو تجربه نکرده اید.. باید بگم متاسفانه شما پسر عموتون رو هم کامل نمی شناسید... این به روحیه حساس شما اسیب خواهد زد ...
موضوع ازدواج خیلی ظریف، مهم و دقیقه و بحث یک عمر زندگیه
من به شما پیشنهاد می کنم مدتی ( حداقل سه هفته یا یک ماه) از این اقای محترم و پسر عمو دور باشید و بنویسید:
۱. ایا شما می خواهید ازدواج کنید؟ چرا؟
۲. چرا فکر می کنید اماده ازدواج هستید؟
۳. از چه نوع محبتی خوشحال می شوید؟ از جانب چه کس یا کسانی؟
۴. چرا فکر می کنید که این فرد برای فکر کردن به موضوع ازدواج برای شما مناسب است؟
۵. پسر عموی شما چه ویژگیهایی دارد؟
۶. بی پروا، بدون ترس، پسر عموتون رو با این فرد در خصوصیات مثبت و منفی مقایسه کنید
۷. معیارهای شما برای ازدواج چیست؟ کاری به این دو نفر نداریم..
۸. دوست دارید اینده چگونه باشد؟ اگر بخواهید سفارش بدید تا اینده شما انگونه باشد؟
۹. می تونید یک شوهر خوب برای خودتون سفارش بدید بسازیم؟ ویژگیهاش رو بنویسید
من توصیه می کنم بعد از این جلسات مشاوره مجازی که بسیار برای شما کاربردی خواهد بود، به اتفاق کاندیدای خودتون به مشاور حضوری بروید