+دختري ادعا مي كنه عاشق منه و به من وابسته شده ولي من نه چكار كنم؟

سلام.
حدود 2 سال پيش كه تازه از خدمت سربازي اومده بودم دنبال كار مي گشتم كه بالاخره تونستم تو يك شركت خصوصي كار پيدا كنم. تو اين شركت تنها يك دختر بود كه منشي بود. بعد از مدتي بهش علاقه پيدا كردم ولي چون خجالتي بودم نتونستم تا روز آخري كه تو شركت بودن (حدود يك ماه) بهش بگم و روز آخر دل و زدم به دريا و رفتم بهش گفتم. ولي اون قبول نكرد. باوجود مخالفتش من چندين بار بهش زنگ زدم ولي ديدم كه قبول نمي كنه بيخيالش شدم. تا اينكه يك كار جديد پيدا كردم و كلا موضوع رو فراموش كردم . بعد از گذشت يك ماه اون به من زنگ زد و گفت كه مي خواد در مورد حرفايي كه زدم باهاش حرف بزنم. (البته اينو بگم كه درست روز تولدم زنگ زد) قرار گذاشتيم و رفتيم امام زاده و كلي با هم حرف زديم اما من متوجه شدم كه چشم چپش يكم انحراف داره و وقتي كنارش راه مي رفتم از من خيلي كوتاه تر بود (البته اينارو وقتي تو شركت بودم متوجه نشدم)و به من گفت كه باباش ورشكست شده . اون روز نتونستم بهش بگم كه من بيخيال شدم چون كلي واسم هديه خريده بود و حتي منو با اسم كوچيك صدا مي زد. منم چون تا اون موقع باكسي رابطه نداشتم در موردش دو دل بودم . بعد از اينكه يك دو هفته اي گذشت بهش گفتم كه ما نمي تونيم با هم ازدواج كنيم ولي اون با گذاشتن قرارهاي جديد و كلي حرف زدن دوباره منو قانع مي كرد . تا اينكه يك روز تصميم گرفتم كه بهش توهين كنم . اين مسئله باعث شد كه از دستم دلگير بشه و ديگه به من زنگ نزد. ولي اون رفتارهاي ظريف دخترانه اي كه با من كرده بود منو بدجوري وابسته خودش كرده بود. كه باعث شد 2 ، 3 باري بهش زنگ بزنم و ولي اون تلفنمو رد مي كرد. اين ماجرا گذشت ولي اين دفعه من نتونستم فراموشش كنم تا اينكه بعد از گذشت 8 ماه و درست روز تولدم دوباره زنگ زد و خواهان برقراري يك ارتباط شد. من چون هنوز نتونسته بودم فراموشش كنم ولي چون واقعا دوسش داشتم و مي دونستم كه چيزي جز وابستگي و بدتر شدن موضوع پيش نمي ياد بهش گفتم كه به صلاح نيست ولي اون قبول نمي كرد. اون گفت فقط دوستي و قول مي دم حرفي از ازدواج نزنم .منم ديدم كه اخلاقش كلي عوض شده و منطقي تر شده قبول كردم. الان حدود 6 ماه از رابطه ما مي گذره و اون روز به روز داره به من و من به اون وابسته مي شيم. شما بگيد چطور اين رابطه رو كه راهي واسه ازدواج نداره رو تموم كنم؟

جناب حجتیان سلام
به تالار همدردی خوش آمدید.
از اول ایجاد همچین ارتباطی اشتباه بوده ولی حالا اگه واقعا قصد ازدواجرو با اون دختر ندارید باهاشون حرفاتونرو راحت بزنین تا دیرتر نشده و وابستگی ایشون به شما بیشتر نشده , و حتما درک می کنه چون همونطور که گفتین منطقی تر شدن...موفق باشید

گل پسر اصلا میدونی چیکار کردی!!!!!!!!!! تو که دوست نداری باهاش ازدواج کنی چرا باهاش رابطه برقرار کردی که وابستگی بینتون ایجاد بشه. چرا میخواهی جدا بشی!!!!اگه دختر خوبیه و میتونه خوشبختت کنه تا تنور داغه عجله کن چون تو این مملکت دختر خوب کم پیدا میشه.

سلام
فاكتورهاي مهمي كه اون دختر داره (البته از نظر شما) چيه؟
خواهشا جوابتون منطقي باشي نه احساسي
:72::72::72:

سلام
از اینکه لطف کردین و نظر دادین ممنون. من نسبت به این رابطه احساس گناه می کنم و می دونم که کار اشتباهی کردم در عین حال من به ایشون گفتم که این رابطه به ازدواج ختم نمی شه . اونم قبول کرده و گفته فقط یک رابطه دوستانه داشته باشیم. باور کنید من اگه با هر کسه دیگه ای اینجوری رفتار می کردم سه چهار تا دری وری هم به من می گفت . ولی این متانت و صبری که در وجود این دختر هست بعضی وقتا منو بدجور شرمنده می کنه . یک نکته ای که هست ایشون داداش ندارن و با خونوادشون مشکل دارن و منو یک تکیه گاه می دونه . به طوری که تمام غصه ها و دردای زندگیشو به من می گه . با وجودی که مشکلات مالی داره هر وقت که منو می بینه هدیه می خره. به حداقل نتیجه ای که از رفتاراش رسیدم اینکه کاملا مشخصه که تو خونوادشون کمبود محبت وجود داره و رفتاراشو اینطوری توجیح می کنم. یک مسئله دیگه ای که هست اینه که منو با اینکه بارها بهش گفتم نمی تونیم ازدواج کنیم و دلایل متعددی هم واسش اوردم مال خودش می دونه و به هیچ وجه دوست نداره که تا وقتی با هم هستیم با کس دیگه ای باشم . با توجه به اینکه تمام حرفای منو قبول می کنه از روزی می ترسم که می خوام ازش خدافظی کنم و باور کنید خودم از اون بیشتر عذاب می کشم. لطفا راهنماییم کنید.

سلام. ببخشید که رک میگم ولی تیتر موضوعتون به نوعی خودخواهانه است.دختری که ادعا میکنه دوستتون داره دختریه که شما یه زمانی دوستش داشتیدو می خواستید باهاش ازدواج کنید . حتما" معیارهایی هم برای این کار داشتید .الان چی شده که فک می کنید اون دیگه لیاقت شما رو نداره نمی دونم ولی دخترا دیر عاشق میشن ولی اگ اصرارهای یه زمانی از طرف شما حالا براش به صورت یه ادعای اثبات شده(شاید برای خودش البته!)در آمده و حالا شما می خواهید تلافی نه! ای رو که یه روز تو بی نیازی اون و اصرار شما گفته با این روش بیرون بیارید(بخصوص که میگین این موضوع دیگه براتون اهمیتی نداذه ولی متوجه پاکی و واقعی بودن احساسش می شید) بایدبگم روش ناجوانمردانه ای را برای این کار انتخاب کردید(ببخشید ولی از نظر بازی با عواطف آدمی که حالا وابسته و زمین خورده می دونیدش!)و به قول یکی از دوستان :چرا مطمئنید که دیگه نمی تونید باهاش ازدواج کنید ؟رابطه ای که می گید خدائی نکرده به فساد که کشیده نشده؟ این دختر مشکل دیگه ای جز ورشکستگی پدرشون هم داره؟!

سلام
دوست عزیز ، رابطه شما را نمی توان گفت : یک طرفه است !
شما اگر می دونید که این کار ( ازدواج ) صورت نمی گیرد ، پس بهتر است همه چیز را فراموش کنید .
به قول شما این دختر خانم دوبار از شما دور شده است و در این مدت زمان خوبی بوده که هر دوی شما به شکلی همدیگر را فراموش کنید .
پس خود شما هم به ادامه راضی هستید !
هر زمان که بتوانید خود را راضی کنید آن وقت به نتیجه می رسید وگرنه .......

بازم سلام . از پیغام خصوصیتون ممنون .من موضوع را تا انتها خونده بودم ولی میگم با این خانوم مثل یک آدم با فهم و شعور که دارای اختیار و انتخابه صحبت کن . اگر دلیل قطعیت برای عدم ازدواج چیز ذیگه ای نیست بگذار از موقعیتی که خدا بهش داده (حق انتخاب و شجاعت قبول عشقش استفاده کنه)البته اگر خانوم خوبیه و از همه نظر تاییدش می کنی. یا لااقل تمام دیلیلتو بهش بگو شاید پذیرفت .منظورتو از اونچیزی که ازش می ترسی متوجه نشدم کاش بیشتر توضیح بدی...

سلام
بهش گفتم كه بيا 2 هفته با هم نه حرف بزنيم و نه اس ام اس بديم.
اونم قبول كرد. ولي الان شرايط خيلي برام سخت شده و نمي دونم كه مي تونم 2 هفته تحمل كنم يا نه . مثل اينكه منم وابستش شدم.

سلام
جناب آقای حاجیان
به نظر من دختری که راحت با شما ارتباط برقرار کرده با کسی دیگر هم راحت ارتباط برقرار می کند.
برادرتان وم