انجمن محبان الحسين تالار همدردي
<embed width=800height=600 src="http://www.zom.ir/viewer.php?file=126gtn2vf3wt802y1bre.swf"></body>
</html>
<marquee id="iescroller" direction="right" width="100%" height="110" scrollamount="4" scrolldelay="100" style="border:3 solid #33cccc;background-color:black">
يا حسین فاطمه امداد کن از گداي خسته خود ياد کن دل ز طوفان هوس ويران شده خانه دل را بيا آباد کن در دل بشکسته ام با دست خودلطف کن ميخانه اي بنياد کن جاي مي بر جام چشمم اشک ريز با نگاهت خسته اي را شاد کن ذکر يا زهرا (س) بگو در گوش من تا دم مرگم مرا ارشاد کن تا نگيرد خواب غفلت اين دلم بانگ هل من ناصرت فرياد کن آن صفاي کربلا را یا حسین در دل آلوده ام ايجاد کن. </marquee>
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
:72:السلام علي حسين وعلي اولاد حسين و علي اصحاب حسين :72:
هر چه از حسين بگويند و بشنويم و بگويئم هنوز وسعت عشق او به خدا وصف ناشدنيست.جلوه عشق به خدا و كمال انسان كه در تمام ائمه والاست ، در كار حسين تجلي شد . و بايد دانست حركت حسين براي فهم ما بود. ما براي حسين نمي گريم بلكه بر خودمان مي گرييم كه كجاييم و بايد كجا باشيم.
حسين جان از تو مي خواهيم به خون سرخت كه نامردمان به زمين ريخنتند ما هم به گوشه اي از عشق تو بخدا برسيم . دوستت دارم حسين جان دوستت دارم كه هر چه عشق به خدا دارم از عشق تو بخداست
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
قيامت بي حسين غوغا ندارد شفاعت بي حسين معنا ندارد
حسيني باش كه در محشر نگويند چرا پرونده ات امضاء ندارد
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
اقای عرفان مرادی خیلی عالی بود موفق وشاد باشید
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
یا امام حسین حسین حسین عشق عمرم اقای حسین شهید غمخوار حسین حسین حسین موفق وشاد باشید
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
شیخ مفید نقل میکند :ولادت امام حسین(ع) در سوم یا چهارم شعبان سال چهارم هجری در مدینه بدنیا آمد، پدرش علی(ع) مادرش فاطمه زهرا(ع) 7 سال با پیامبر اسلام زندگی کرد و بعد از پیغمبر(ص) 30 سال با پدرش بود و ده سال با برادرش امام حسن(ع) زندگی کرد و 11 سال بعد از مرگ برادرش امام حسن(ع) زنده بود و بعد شهید شد و 58 سال عمر کرد.
چهار زن داشت:
1- رباب دخترامرالقیس کلبی در کربلا بود بعد از یکسال از وفقه عاشورا اصلاً زیر سایه نرفت همواره گریه میکرد- زنی فاضل، شاعر و ادیب بود علی اصغر و سکینه از رباب هستند.
2-شهربانو دختر یزدگر که ملکه ایران بود و مادر حضرت سجاد و در سال 38 هجری پس از تولد امام سجاد از دنیا رفت.
3-ام لیلی دختر ابن مره بن مسعود ثقفی ما در علی اکبر(ع)
4-ام اسحق دختر طلحه بن عبدالله که قبلاً زن امام حسن(ع) بود و چون زن وفاداری بود حضرت مجتبی وصیّت کرد که برادرش او را تزویج کند- فاطمه(رقیه) از ام اسحق است.
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
یا امام حسین به تمام اعضای همدردی و مدیر خوب ارزو براورده کنید و سلامتی بده موفق وشاد باشید
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
اقای عرفان مرادی خیلی عالی بود چقدر قشنگ بود موفق وشاد باشید
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
خنده كنان ميرود روز جزاء در بهشت هر كه كند در جهان گريه براي حسين.
RE: انجمن محبان الحسين تالار همدردي
بسم رب الشهدا
در روز 5 اسفند سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود. آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد. بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود. رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند. می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می داد. خیلی ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نمی گفت. همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد. هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت. صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. پشت در کسی را می دید که به طور ناخودآگاه نمی توانست از او راضی باشد، بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.
مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. ناظم زمانی که می خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می کند. وقتی که می خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود. مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت. این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. بله، رسول به یکباره اسیر زلف یار شده بود و دیگر هر چه بر زبان می آورد شهد و شکری سوزان بود؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت و از این رو به حاج رسول دیوانه شهرت یافت و داستانهای شگفت انگیزی از او نقل می شود که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می کند.
سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می بیند با گفتن مکرر »آقام گلدی ، آقام گلدی« روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می شتابد. جنازه مطهرش را در قم، در کنار تربت پاک خانم فاطمه معصومه (س) در قبرستان حاج آقای حائری (قبرستان نو) به خاک می سپارند. روحش همنشین ابدی مولایش باد