RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم عزیزم
چه امیتیازا و ویژگی های خوبی داری ! واقعا خوش به حالت
ببین مریم جان مادر همسر من برعکس مادر همسر تو بود.یعنی تو تحقیقات همه ازش تعریف کردن و بعد از ازدواج فهمیدم همه از ترسشون ازش تعریف میکردن !!!
اینکه همسرت دچار این اختلالات شده خب شاید هیچ وقت نشه درستش کرد.شایدم بشه.ولی این وسط تو خورد میشی.بعدشم به نظرت کسی که رو مادرش دست بلند کنه ..کسی به دنیا آوردتش...یکمی سخته با این آدما زندگی ولی کار نشد نداره.
فکر میکنم راحت بتونی شناسنامه جدید بگیری.بعدشم اگر شرایط این آقا رو به هرکسی(خواستگاری)بگی بعید میدونم کسی فکر کنه تو از روی خوشی زیادی جدا شدی.حتی میتونن برن تحقیقی کنن و اخلاق مادرشو که بفهمن خودشون بهت حق میدن.
خیلیا بودن هیچ کدوم از امتیایزای تو رو نداشتن عقدشونم بهم خورده و با یکی دیگه ازد.واج کردنو حسابی هم خوشبختن
فکرم نکن همه زندگی خوبی دارن.راحت میگم همه دارن میسوزن و میسازن.حالا یکی بروز میده یکی نمیده.
مثلا منو شوهرمو هرکی میدید حسادت میکرد ولی خبر نداشتن که یک ساعت هم کنار هم نمیتونیم باشیم!!!
این حسی هم که داری طبیعیه .مطمئنا اونم این حسو داره که ممکنه طرفم با یکی دیگه ازدواج کنه و خوشبخت بشه .
بعدشم مگه تو اذیتش کردی؟یا مگه زن بدی بود براش؟که میگی اگه زنش خوب باشه
بعدشم نگو جداییم حتمیه.آدم از 1 ثانیه بعدش خبر نداره!!!
منم جداییم حتمی بود.دقیقا شب دادگاه یه مشاوری که 4 سال قبل پیشش رفته بودم خیلی خیلی اتفاقی پیداش شد و منو شوهرمو برای یه سمینار دععوت کرد.بعد که فهمید داریم جدا میشیم با جفتمون حرف زد و همه چی تموم شد.
ببین بسپر به خدا.میدونم ناراحتی...عصبی هستی....ولی اگه خدا بخواد همه چی درست میشه.
توافقی میخواین جدا شین؟اگر توافقی باشه دادگاه احتمال زیاد میفرسته پیش مشاور.فرصت خوبیه.
یه چیز دیگه مریم جان.منم اون موقع که میخواستم جدا شم خیلی میترسیدم نکنه مجرد بمونم تا آخر عمر.رفتم تو یه سایت همسر یابی ثبت نام کردم و نوشتم متارکه کردم.دروغ نگم بهت بالای 400 تا پیشنهاد ازدواج بهم شد.از همه قشر.مجرد..متارکه کرده...همشونم میگفتن اتفاقا زنی که جدا شده برای زندگی خوبه چون سرد و گرم و چشیدو و ....
پس در وهله اول بسپر به خدا.آرامشتو حفظ کن.مطئن باش هرچی میشه به صلاح تو هستش.
بعدشم مطمئن به جدایی نباش.ما که از آینده خبر نداریم.شاید سرش به سنگ خورد و همه چی درست شد.
اینم بهم بگو مریم جان توافقی میخوای جدا شی یا نه؟ مهریه ات چقدره؟
نگران نباش درست میشه همه چیز
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم عزیز
دقیقا میفهمم چی میگی و چه حسی داری. احساست و نگرانی هات برام کاملا آشناست درست مثل چندماه گذشته من! مریم منم تو دانشگاهمون دانشجوی ممتاز بودم، رتبه تک رقمی کارشناسی ارشد آوردم ، کلی مقاله و تحقیق دارم ، از نظر اخلاقی همیشه مورد توجه اساتید و همکلاسیام بودم، تو محیط کارم هر کس دنبال موردی برای ازدواج بود اول منو پیشنهاد میدادن اما.... من 2 ماه پیش از نامزد عقدیم جدا شدم. اوایل مثل تو فکر می کردم اما الان خیلی حالم بهتره. مطمئنم گذر زمان شرایط روحی تو رو هم بهبود میده. من نمیگم طلاق بگیر یا نه اما میگم من و تو لایق یه زندگی خوبیم که ازش لذت ببریم نه اینکه به اجبار بسوزیم و بسازیم. راستی اینم بگم که طلاق دوره نامزدی تبعاتش خیلی کمتره. به خدا توکل کن عزیزم امیدوارم بهترین تصمیمو بگیری.:72:
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم جوون.
عزیزم مشکل شما دقیقا واسه دختر خاله من هم پیش اومد. همیشه حکم خواهر بزرگتر منو داشت. خیلی با هم صمصمی هستیم. اونم مثل شما بین همه ی دخترای فامیل و دوستاش از همه سرتر بود. اتفاقا دو ماه هم بیشتر عقد نبود.
دختر خاله من با اینکه سنش کم بود ولی وقتی شوهرشو کاملا شناخت و به این نتیجه رسید که زندگی باهاش بجز اعصاب خوردی همیشگی چیز دیگه ای نداره علی رغم مخالفت های خانوادش از شوهرش جدا شد. واقعا هم بعضی مشکلات رو به هیچ عنوان نمیشه باهاشون کنار اومد.الان حدود یک ساله دوباره با یه پسر دیگه که شرایط خوبی هم داره ازدواج کرده. از زندگیش راضیه. شوهرش هم با تمام وجودش عاشقشه. حالا حداقل خیال خانوادش راحته که دخترشون بالاخره سر و سامان گرفته. اتفاقا هیچکس هم ازدواج اولش رو به روش نیاورده. بقول خودش حتی خودش هم داره کم کم اون تجربه تلخ قبلی رو یادش میره :323:
متاسفانه این یه واقعیت تلخه گلم. باید بهرحال قبول کنی که شرایط ازدواج مجدد با ازدواج دوم توی جامعه فعلی ما یکمی باهمدیگه متفاوته. چه بسا خیلی از ما خانواده ها به این تبعیض تلخ دامن میزنیم. :302:
ولی علیرغم همه ی این خوشی ها، دختر خالم همیشه بهم میگه کاش حسابی واسه زندگیم جنگیده بودم. بخدا نمیخوام نا امیدت کنم عزیزم. چونکه از نزدیک درجریان همه مشکلاتش بودم اینو خواهرانه بهت میگم که سعی کن اول همه جوانب کاری رو که میخواهی انجام بدی بسنجی و به قول معروف با چشم باز تصمیم بگیری. همه ی زندگیا سخته عزیزم. قربونت برم تا جایی که در توانت هست واسه حفظ زندگیت تلاش کن و راحت تسلیم نشو عزیزم به خدا توکل کن و تصمیم بگیر. همه جوره هم پای تصمیمی که گرفتی بایست :72::72:
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
مریم،پروانه و مهسای عزیزم خیلی ازتون ممنونم. یه کم دلم آروم گرفت.
اولا که مهریه من 314 تا سکه س که اجراش گذاشتم که فشار بهش بیاد برای طلاق.
بعدشم اینکه واقعا به این نتیجه رسیدم که اصلاحش اگه غیر ممکن نباشه خیلی سخته. من دارم 20 سال دیگه رو میبینم به نظرم نمیاد که آدم بتونه بعضی اخلاقاشو کنار بذاره. اصلا من خودم با پدرم صحبت کردم که راضی به این ازدواج شد ولی به خدا فقط تا یه هفته بعد عقد گاهی بهم محبت میکرد بعدش دیگه سیاه سیاه بود. دوس ندارم دروغ بگم از اعماق وجودم دوستش دارم و حتی هر شب تا یه ربع گریه نکنم دلم آروم نمیشه ولی مگه زندگی یه طرفه س؟ وقتی اون حتی کوچکترین امتیازی از من نمیبینه و به خوبیهام نگاه نمیکنه و نیازهای من به اندازه یه آدامس هم براش مهم نیست چیکارش میتونم بکنم؟حالام ه کی بهم میرسه میگه هر چه زودتر از این خونواده بیا بیرون،اینا با خودشونم درگیرن.با خاله ها و دایی ها و عوهاشون و همسایه هاشون. اصلا خیلی مغروره و حتی همسایه ها میگن با و جودی که 10 ساله با ما همسایه ن ولی بهمون سلام نمیده. البته خوب پدر نداشته و مادری بزرگش کرده که خودش هزار جور مشکل روحی و روانی داشته. خواهرشم با خونواده همسرش مشکل جدی داره . یک کلمه بگم هر کی میشناستشون از دستشون گریه میکنه و نفرینشون میکنه به هر کی میرسی میگه خدا حق من رو ازشون گرفته. تازه مردی که یه دفعه محل نذاشت که زنم مرده س یا زنده و حتی نیومد بگه متاسفم به نظرتون میتونه یه عمر پشت زنش بایسته؟
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم جان
پس حالا که مهریه ات رو اجرا گذاشتی دیگه به فکر اصلاح وضعیت موجود هم نیستی و مصصمم در طلاقی.به نظرم کمی عجولانه قدم برداشتی.
حالا پس حداقل نصف مهریه ات رو میدن.ولی کاش پیش مشاور هم رفته بودی و یه مدتی هم اونجوری جلو میرفتی
ولی با اجرا گذاشتن مهریه کارها رو پیچیده کردی خانومی.اولا حرمت بیتون کاملا از بین میره.دوما توان دادن مهریه رو اگر نداشته باشه(که احتمالا نداره با گرون شدن سکه) میفته زندان.اونجوری بیشتر درگیر میشین و میفته رو دنده لجبازی و میگه من طلاق نمیدم.اونوقت تو خودتو به آب و آتیش هم بزنی اون طلاق نمیده.حتی میتونه تورو به زور ببره خونه خودش.چون زنشی.
اگرم مخالفت کنی میره دادگاه حکم عدم تمکین میگیره و دادگاه بهش اجازه ازدواج مجدد میده
نمیدونم مریم جان خانومی با تحصیلات و نگرش شما چرا اینکارو کرد؟واسه اینکه تو فشار بذاریش؟فکر نکردی شاید خودت بیشتر بهت فشار وارد بشه.
اگر به من گفته بودی اصلا نمیذاشتم اینکارو بکنی.چون خودم همه این مراحل رو طی کردم
بازم دیر نشده.
اگر واقعا صد در صد میخوای جدا شی و میتونی فراموشش کنی برای طلاق توافقی قدام کن تا زودتر تموم شه.
با اینکاری که تو کردی ممکنه 2-3 سالی درگیر دادگاه و اعصاب خوردی بشی
بازم توکلت به خدا باشه.بازم میگم اگز واقعا قصدت جداییه با یه وکیل مشورت کن
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
خودمم حس میکنم که تند رفتم ولی از طرفی مطمئن هم بودم که درست بشو نیست،اصلا اینطوری نیست که رفتاراش ایراد داشته باشه ، به احتمال خیلی زیاد شخصیتش مشکل جدی داره. آخه اگه آدم روانش سالم باشه حداقل توی دو ماه نامزدی به نامزدش محبت میکنه، نه مثل این، که یه بارم بهم نگفت بیا بریم بیرون یا بیا خونه مون، یا خودش پاشه یه بار سر خود بیاد بهم سر بزنه. یا بهم زنگ بزنه،گاهی زنگ میزد اونم یه دقیقه ای خیلی سرد و خودخواهانه.حتما باید با دعوت رسمی اونم بعد کلی التماس 3 ساعت واسه شام میومد،وقتی هم میومد انقد خودش رو میگرفت که با پدر وبرادرم یه کلمه هم حرف نمیزد. چه تو خوشی چه تو دعوا الکی خودش رو بالا میکشید مثلا میگفت ما 15 سال کلاسمون از شما بالاتره (نمیدونم فرمول خاصی داره که اینجوری دقیق حسابش میکرد):311:
تازه به خدا اینا پیش افتاده ترین حرکاتش بود. دیگه انقد من رفته بودم دست بوس این قبله عالم که حالم از خودم به هم میخورد. مگه من چیم کمه که باید اینطوری تحقیر بشم. شاید باور نکنید ولی برای انتخاب لباس عروس همرام نیومد میگفت هر جا میری با مادرم برو( عین عروس 80 سال پیش):311: تازه بهم میگفت تو اول زن مادرم هستی بعدزن من:163: بازم میگم اینا 10% اون چیزاییه که دیدم وشنیدم بقیه ش تو دل خود بدبختمه:302: شما فکر میکنید من خوشی زده بود زیر دلم که رفتم دادگاه(وکیل گرفتم البته) ؟ تازه با این اوضاع افتضاح خودش باید با اون مادر سرتاپا مشکلش توی یه ساختمون زندگی میکردیم فکرشم تنم رو میلرزونه.منم اول فکر کردم خودش آدم خوبیه ولی دیدم پناه به خدا.صد رحمت به مادرش. با وجود اجرا گذاشتن مهریه هم حتی یه بار نیومد بگه حداقل از اوضاع پیش اومده متاسفم اصلا محلم نذاشت:302: توروخدا به جای اینکه توی دلم رو خالی کنید یه ذره بهم امید بدین.من هیچکی رو ندارم جز خدا:302:
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم جون اگه واقعا مطمئنی که درست بشو نیست الکی وقت و جوونیتو پاش نذار نمی دونم مشکل منو خوندی یا نه من بعد 6 سال زندگی مشترک و با داشتن یک بچه در تصمیم گیری دچار تردید هستم همیشه میگم من که تو دوران نامزدی رفتاراشو دیدم چرا اون موقع تمومش نکردم می دونی چرا ؟ چون هم دوستش داشتم و هم فکر می کردم زمان همه چیز را عوض می کند ولی الان افسوس می خورم که کاش همون موقع تموم می شد الان اگر هم زندگی خودم روبه راه نبود حداقل عذاب وجدان به خاطر خراب شدن آینده پسرم را نداشتم و راحتتر با واقعیت کنار می اومدم ما بزرگترها می توانیم خودمان را با سرنوشت مطابقت دهیم ولی بچه ها تو این جامعه چطوری بتونند؟ پس سعی کن عاقلانه تصمیم بگیری با خانواده ای که دارد امید به درست شدنش نداشته باش زندگی با این جور آدما چیزی جز سوختن و ساختن نیست تازه ما تو دوران نامزدی و عقد و اوایل زندگی اینقدر مشکل نداشتیم اصلا عاشق هم بودیم که الان به اینجا رسیدیم
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
سلام مریم جان
من نخواستم تو دلتو خالی کنم.
من دقیقا عین واقیغت و انچه خودم تجربه کردمو در اختیارت گذاشتم.
بعضی اوقات امید های واهی دادن خیلی بدتره.من تمام ونچه که سر خودم اومده بود موقیعتی مشابه شما داشتم صادقانه در اختیارت گذاشتم.
خودتو قبول داری تند رفتی.من جای تو بودم شکایتمو بابت مهریه پس میگرفتم و قدری دندون رو جیگر میذاشتم شاید زمان کمکم میکرد
در نهایت ازت عذر میخوام که واقیعت تلخی که خودم تجربه کردم در اختیارت گذاشتم.قصدم به هیچ عنوان تو دل خالی کردن نبود
RE: طلاق بعد از 3 ماه عقد
مریم عزیزم خوشحالم که مشکل تو حل شده عزیزم، خدارو شکر:323: از مهسای عزیزم هم ممنونم و امیدوارم که مشکل تو هم حل بشه و مثل مال من نشه.
بهت حق میدم که فکر کنی اجرا گذاشتن مهریه آخرین مرحله باشه. منم میخواستم این اولین مرحله آخرین مرحله هم باشه. نمیخواستم مثل زمان خواستگاری سر خودم رو شیره بمالم اون موقع هم به حرف پدرم گوش ندادم و بعضی نشانه های هشدار رو ندید گرفتم. این دفعه که پدرم گفت این آدم به دردت نمیخوره و تا اوضاع از اینم بدتر نشده بیا بیرون از زندگیش حرفش رو قبول کردم. اگر ناخواسته تند نوشتم که محبت شما رو ندیده گرفتم ازت معذرت میخوام خانوم:46: شاید دلیلی که باعث شد بیام تو این سایت و مطلب بنویسم این بود که خیلی از آینده میترسم نمیدونم بعد این طلاق چی به سرم میاد:302: پارسال مادرم سرطان گرفت،خیلی سال بدی بود امسال هم که بدبختی من به غصه های مادر بیچاره م اضافه شده. از من دلخور نشو این روزا با خودمم دعوا دارم.چی میشه آینده م؟؟؟؟؟؟؟ تازه آخه من مهریه مم اجرا نمیذاشتم چی میشد؟ اون که اصلا محل نمیذاشت بیاد بپرسه دردم چیه:302::302: