چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
الان بعد از این همه سال می فهمم که چقدر با مادرم در موارد مختلف اختلاف نظر دارم
قطعا این اختلافات در مسائل کلان و مبنایی نیست اما با این حال چندان هم سطحی نیست ، و نمیشه اون رو صرفا اختلاف سلیقه دونست
مادر معتقده شرایط روز رو باید در همه چیز لحاظ کرد ودر مورد ازدواج از بعضی ایتم ها کلا صرف نظر کرد
در حالیکه خیلی از اونها جز اولویت های منه
به خاطر احترامی که برای نظراتش قائلم سعی میکنم خیلی باهاش بحث نکنم
اما وقتی بحث ازدواج مطرح میشه و مثلا مواردی رو معرفی میکنه که مطمئنم مناسب من نیستن دیگه نمی تونم ساکت بمونم
چند شب پیش هم دوباره بحثمون شد من خسته بودم و حوصله نداشتم برای همین بین حرف زدنمون بلند شدمو رفتم خوابیدم
خیلی ناراحت شد واقعا فکر نمیکردم اینقدر بهش بر بخوره
تا امروز جز سلام و احوالپرسی و حرفای عادی دیگه با هم بحثی نداشتیم
نمی خواستم ناراحتش کنم ولی شرایط روحی خوبی ندارم اصلا موقعیتم رو درک نمیکنه
چطور میتونم در مورد معیارهایی که برای ازدواج دارم باهاش به توافق برسم ؟
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
علیک سلام اقای خارپشت:)
نقل قول:
مادر معتقده شرایط روز رو باید در همه چیز لحاظ کرد ودر مورد ازدواج از بعضی ایتم ها کلا صرف نظر کرد
در حالیکه خیلی از اونها جز اولویت های منه
میشه یکم در مورد اونایی که پررنگ کردم توضیح بفرمایی.
اون اولویتهات رو هم بگو بیزحمت.
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام
فکر کنم مادرت مقداری روشن فکره
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
در کل خیلی شبیه به هم فکر نمیکنیم
مادر خونواده چندان مذهبی نداره ، سالای اخر قبل از انقلاب تو دانشگاه با پدرم اشنا میشه و بعد از اون مثل خیلی های دیگه در مورد مسائل فکری و اعتقادیش تجدید نظر میکنه
اما به نظر من هنوز هم چارچوبه فکریش کاملا دینی نیست
من خیلی دوسش دارم خیلی زیاد یادم نمیاد بهش بی احترامی کرده باشم حتی وقتی به هر دلیلی باهام برخورد میکرد بازم حرمتش رو حفظ کردم
خیلی پیش اومده که مخالف نظرش کاری رو انجام دادم ولی هرجور شده رضایتشو بدست اوردم
اما در مورد ازدواج نمی تونم از خواسته هام چشم پوشی کنم
مثلا در مورد حجاب و مخصوصاچادر ،
" مادر معتقده الزامی بر داشتن چادر نیست
لازم هم نیست که حتما از مانتوی بلند و گشاد و مقنعه استفاده بشه ، همون پوششی که برای یه دختر جوون تو جامعه امروز ما عرف محسوب میشه کفایت میکنه ، پوششی که علی رغم به روز بودن نشان از نجابت و پاکی دختر داشته باشه
جالب اینجاست که وقتی در مورد ایه های حجاب و محدوده هایی که عینا تو قران ذکر شده توضیح میخوام
میگه اصل حفظ پاکدامنی و عفافه که ممکنه هر زمانی یه شکلی به خودش بگیره
و مثلا قبل از انقلاب خیلی ها من جمله خودش حجاب خاصی نداشتن اما در عین اراستگی ساده و با وقار بودن "
این درحالیه که رعایت حجاب با تمام جزییات و مصادیقش برای من یه اصله
و میتونم بگم برای من معیاریه که از حق وتو برخورداره
در مقابل مادر معتقده من نباید خودم رو محدود به دخترای چادری کنم چون شعاع دایره انتخابم رو به شدت کاهش میده !
مادر تحصیلکرده است ، فرهنگیه ، اهل مطالعه است اما متاسفانه فقط دور و بر خودش رو میبینه
من احساس میکنم مادر دخترا رو دو دسته کرده ، یه دسته شامل دخترای دوستاش و خونواده اش و دانش اموزای هنرستانیش هستن
یه دسته هم دخترایی که فقط توی حوزه های علمیه پیدا میشن و ماورایی هستن
من واقعا کلافه شدم نمیتونم این وضع رو تحمل کنم اصلا دلم نمی خواد و نمی خواست به واسطه مادرم با کسی اشنا بشم
چون با نقطه نظراتش کاملا اشنام
مادر بازنشسته شده و حالا که مشکلی از این جهت نداره میخواد پدرم رو در سفرای کاریش همراهی کنه
به همین خاطر نگران اینه که من تنها بمونم
میخواد تو همین دو سه ماهی که تا قبل از رفتنش اینجاست یه نفر رو پیدا کنه و صحبت های مقدماتی رو بکنیم
توی اخرین بحثمون مثلا باهام اتمام حجت کرد که نمیتونه دختر مورد نظر من رو پیدا کنه و بهتره خودم در اسرع وقت مورد مناسبم رو پیدا کنم
و برای خواستگاری از مادر بخوام همراهیم کنه
اما چطور میتونم در اسرع وقت !! یه نفر رو پیدا کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
سلام
فکر کنم مادرت مقداری روشن فکره
البته مادر به شدت به اصول اخلاقی پایبنده و قطعا ترجیح میده عروس اینده اش در عین به روز بودن با ایمان باشه
اما معتقده نمیشه همه چیز رو با هم خواست و من باید یه مقدار در بعضی موارد کوتاه بیام
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام خارپشت،
الآن از دو تا اختلاف نظر صحبت کردی.
اولی راجع به چادری بودن دختر بود. به هر حال این مسئله ای هست که به تو مربوط می شود. و فکر هم نمی کنم که اگر یک روز یک دختر چادری پیدا کنی، مادرت به خاطر چادری بودن او مخالفت کند! درسته؟
به نظرم سعی نکن سر این مسئله با مادرت بحث کنی و او رو متقاعد کنی.
اگر مثلاً اینطوری بود که مادرت می گفت که به هیچ وجه من عروس چادری رو نمی پذیرم، قضیه فرق می کرد.
اختلاف نظر دوم هم در رابطه با زمان ازدواج است که گفتی مادرت گفته در همین دو سه ماه یکی رو پیدا کنیم!
نظر شخصی من این هست که با توجه به اتفاقات گذشته و علاقه ای که داشتی، بهتر است فعلاً فکر آشنا شدن با شخص جدید رو کنار بگذاری. باید اول علاقه ی قبلی رو از یاد ببری و اجازه دهی تا فکرت باز بشود. می توانی همین دلیل رو هم برای مادرت عنوان کنی.
به هر حال این اختلاف نظرها رو فکر می کنم خیلی از ما با پدر مادرها داریم. مادر من هم هر کسی رو می بیند که من اصلاً خوشم نمیاد، نصف شوخی، نصف جدی، فوری میگه فلانی رو می خواهی؟ :311:
حالا اگر هم بفهمه که مثلاً من از یکی بدم نیامده، چون خودش خوشش نمیاد، فوری کلی دلیل می آرود که فلانی به درد تو نمی خورد تا یک وقت من فکرم طرف اون نرود! :)
خدا سایه ی پدر مادر رو از سر ما کم نکند! :)
موفق باشی.
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام خارپشت عزیز
شما الان مشکلتون اینه که کسی رو بپسندید که مادرتون هم بپسنده؟ اگر منظورتون اینه که ، باید عرض کنم تا وقتی که هیچ کدوم در مورد معیارهاتون انعطاف نداشته باشید ، این اتفاق نخواهد افتاد:300:
البته تا اونجایی که متوجه شده ام ، مشکلتون بازه زمانی کوتاهی است که مادرتون شما را مجبور به انتخاب کرده است ، می باشد ، خب ازدواج یک مساله بسیار حساس هست که مهمترین انتخاب زندگیمون رو باید بگیرید ، و این مطمئنا در شرایط عجله و اصرار و هول هولکی نتیجه موفقیت آمیزی نخواهد داشت.:163:
بک سوال مادر شما چه اصراری به ازدواجتون به این سرعت دارند؟ چه اشکالی دارد چند ماه هم زندگی مجردی را تجربه کنید و خب این هم مطمئنا تجربه خوبی برای آینده تون خواهد بود؟ آیا نمی توانید از مادرتون زمان بگیرید؟
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام
میخاستم بابت مادر مهربونی و نکته بینی که دارین بهتون تبریک بگم:72:
این اختلاف نظرها کاملا طبیعیه و بین همه مادر و فرزندا هستش فقط نوع اختلافات فرق میکنه البته اینها فقط اختلاف نظر هستش که به تفاوتهای روحی ما آدمها برمیگرده. من هم خودم با مادرم اختلاف نظرهای زیادی داشتم و دارم و سکوت رو به درگیری و بحث ترجیح میدادم اما بعد از مدتی متوجه شدم باید در مورد اختلافات صحبت کرد با زبانی که مادرم بیشتر میپسندد و کمتر بحث به جنجال میکشه و اون روش خیلی جالب بود صحبت کردن از طریق اس ام اس با مادرم بود. این روش بهترین راه حل بود. حالا به شما هم توصیه میکنم که این زندگی مال شماست و شما قراره یه عمر با همسر دلخواهتون زندگی کنید و شبانه روز در ارتباط باشی پس حق انتخاب با شماست و اولویت با معیارهای شماست با توجه به حرف آخر مادرتون مشخص میشه ایشون خیلی انعطاف پذیره و اهل تحمیل عقاید خودشون به شما نیستن پس شما هم بدون اینکه از معیارهاتون کوتاه بیاین اول رضایت ایشون رو با صحبت کردن از راهی که بهترین نتیجه رو میده جلب کنید.درسته که چادری بودن تنها برای عفیف بودن کافی نیست اما این یک سلیقه است و به شما مربوط میشه در ضمن به مادرتون بگید هستند دختر خانومهایی که هم چادری هستند هم خیلی به روز و شیک با ذهنی باز. شاید اگر چند مورد رو ببینن نظرشون عوض بشه. آرزوی خوشبختی براتون میکنم.
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
سلام خارپشت،
الآن از دو تا اختلاف نظر صحبت کردی.
اولی راجع به چادری بودن دختر بود. به هر حال این مسئله ای هست که به تو مربوط می شود. و فکر هم نمی کنم که اگر یک روز یک دختر چادری پیدا کنی، مادرت به خاطر چادری بودن او مخالفت کند! درسته؟
به نظرم سعی نکن سر این مسئله با مادرت بحث کنی و او رو متقاعد کنی.
اگر مثلاً اینطوری بود که مادرت می گفت که به هیچ وجه من عروس چادری رو نمی پذیرم، قضیه فرق می کرد.
نه تنها مخالفت نمیکنه بلکه قطعا استقبال هم میکنه
(نمونه اش دختری بود که بهش علاقمند شدم )
منم نمیخوام باهاش بحث کنم اما وقتی سکوت میکنم یا بحث رو عوض میکنم دلخور میشه
اختلاف نظر دوم هم در رابطه با زمان ازدواج است که گفتی مادرت گفته در همین دو سه ماه یکی رو پیدا کنیم!
نظر شخصی من این هست که با توجه به اتفاقات گذشته و علاقه ای که داشتی، بهتر است فعلاً فکر آشنا شدن با شخص جدید رو کنار بگذاری. باید اول علاقه ی قبلی رو از یاد ببری و اجازه دهی تا فکرت باز بشود. می توانی همین دلیل رو هم برای مادرت عنوان کنی.
من حرفش رو خیلی جدی نمیگیرم
دیگه به ازدواج فکر نمیکنم ، کاملا دشارژ شدم
اما بالاخره این مسائل باید حل بشه
حداقل اینکه به خودش اجازه نده هرکسی رو به من معرفی کنه
منم برای خودم یه قوانینی دارم دلم میخواد مادر بهشون احترام بذاره
به هر حال این اختلاف نظرها رو فکر می کنم خیلی از ما با پدر مادرها داریم. مادر من هم هر کسی رو می بیند که من اصلاً خوشم نمیاد، نصف شوخی، نصف جدی، فوری میگه فلانی رو می خواهی؟ :311:
حالا اگر هم بفهمه که مثلاً من از یکی بدم نیامده، چون خودش خوشش نمیاد، فوری کلی دلیل می آرود که فلانی به درد تو نمی خورد تا یک وقت من فکرم طرف اون نرود! :)
این ترفند دیگه قدیمی شده :)
مادر چون میدونه که دیگه دستش رو خوندم ، مستقیما نظرش رو میگه اگه باهاش مخالفت کنی تو چشات نیگاه میکنه و میگه لیاقتشو نداری :311:
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole maryam
بک سوال مادر شما چه اصراری به ازدواجتون به این سرعت دارند؟ چه اشکالی دارد چند ماه هم زندگی مجردی را تجربه کنید و خب این هم مطمئنا تجربه خوبی برای آینده تون خواهد بود؟ آیا نمی توانید از مادرتون زمان بگیرید؟[/color]
نه خیلی هم تحت فشار نیستم
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
موضوع اینه که دائما سعی میکنه به بهونه های مختلف کسی رو که خودش پسندیده به من معرفی کنه
وقتی هم بهش میگم که فعلا برنامه ای برای ازدواج ندارم
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
خدا نکنه یه جا یه مهمونی باشه ، تا میگی نمیام متهم میشی به افسرده بودن و منزوی بودن
خودتو میگیری و فکر کردی کی هستی و از این حرفا :160:
::::::::::::::::::::::::::::::::
اسمس رو امتحان نکردم !
ولی تمام سعیم رو کردم که خیلی نرم و منطقی نظر مخالفم رو بگم
با اینکه میدونه حال خوبی ندارم اما بازم با این کاراش ازارم میده
ترسم از اینه که چند روز دیگه که پدرم برمیگرده با هم دیگه علیه من متحد بشن:(
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
تا حدی با این مشکلات آقا پسر های جوان و مجرد آشنا هستم ، تو خانواده مون از این حرف و حدیث ها زیاد بوده:311:
به نظر من شما خیلی نمی تونی روی رفتار های مادرت کنترلی داشته باشی و ایشون رو تغییر بدی ، ضمن اینکه این قضیه برای مادران ایرانی بسیار معمول هست و ریشه دار ، ولی اگر برید تو پذیرش این جریان و مادرتون رو با این عادت بپذیرید ، مشکل حل می شه ، البته منظور من از پذیرش به هیچ وجه تحمل این عادت مادرتون نیست. پذیرش امری جدا از تحمل است.
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم:72: