سلام دوستان
مشکل من اینه که خانوادم پیش شوهرم یه حرفی می زنندکه من وناراحت می کنه.وشوهرم هم ازاین فرصت سوءاستفاده میکنه.وقتی هم که گلگی می کنم ،می گن شوخی کردیم به دلت نگیر.:163:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
مشکل من اینه که خانوادم پیش شوهرم یه حرفی می زنندکه من وناراحت می کنه.وشوهرم هم ازاین فرصت سوءاستفاده میکنه.وقتی هم که گلگی می کنم ،می گن شوخی کردیم به دلت نگیر.:163:
مثلا چی میگن؟
شاید واقعا شوخی میکنن
ناراحتی من ازاینه که پیش شوهرم این کارومی کنند،که باعث میشه شوهرم سوءاستفاده کنه.
میتونی مثال بزنی خانومی؟؟ بیشتر توضیح بدی که دوستان بتونن کمکی کنن
مثلا من دوران نوجوونیم یه عادتی داشتم (یه تیک خاصی داشتم.)که بایدهرروزاون کارومی کردم. کارناهنجاری نبودولی چون کسی این کاروتوخانواده نمی کردازنظراونااین کارمن زیادباب نبوده وهمین کاروهزارباربیشترپیش شوهرم گفتن وخندیدن.:163:
من كه چيزي نفهميدم:162:نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahi91
سلام،
گاهی ما برای اینکه کمی بخندیم، دیگران و گاهی حتی نزدیکان خودمون رو مورد تمسخر قرار می دهیم.
در اون لحظه همه می خندند، ولی به این دقت نمی شود که کسی که مورد تمسخر قرار می گیرد، اذیت می شود.
در جمع های مختلف گاهی بعضی از افراد دنبال کسی می گردند که ضعیف باشد تا برای عزیز کردن خودشون با شوخی های مختلف از او استفاده کنند. اکثر مواقع خودشون هم از زشتی کارشون بی خبرند.
به هر حال فکر می کنم آدم باید خودش در این مواقع هشیار باشد و اگر احساس کرد جو دارد به این سمت می رود، با برخوردی مناسب طرف مقابل رو متقاعد کند که علاقه ای به این جور شوخی ها ندارد. شاید یک راه پاسخ شوخی با شوخی باشد. اگر جواب نداد، بهتر هست همان اول آدم ناراحتی خودش رو نشان بدهد، تا اینکه رودربایستی کند و دائم از حضور در اون جمع زجر بکشد.
در مورد شما مسئله این هست که خانواده ات این برخورد رو دارند.
فکر می کنم بهترین راه این باشد که یکبار با یکی از اعضای خانواده تون که با او راحت تر هستید صحبت کنید و جدی بگویید که از این مسئله احساس خوبی ندارید. چون احساس می کنید دارید جلوی شوهرتون کوچک می شوید. و این برخورد اونها با شما ممکن است کم کم باعث این بشود که شوهرتون هم به خودش اجازه چنین شوخی هایی بدهد.
فکر می کنم اگر جدی از اونها درخواست کنید، اونها هم متوجه ناراحتی شما خواهند شد.
شوهرمن توجمع خانواده من خیلی هوای منوداره ودوست داره من همیشه کنارش باشم ،ویه جور وانمودمیکنه که انگارهمیشه حرف اولوتوخونه من می زنم،رواین حساب خانواده منم فکرمی کنندبایدجلوی شوهرم راحت باشند.مثلاوقتی میبینندشوهرم زیادمنوتحویل میگیره،شروع می کنندبه ضایع کردن من.وقتی اعتراض می کنم ،ناراحت میشن میگن توچقدرشوهرپرست بودی وماخبرنداشتیم.
میگم اگه ادم قراه توبچگیش کامل باشه که دیگه بچه نمی شد.الان من بزرگ شدم ،اگه من کاری کردم تودوران بچگی شماچرااون کارومدام به رخ من میکشید.اونم پیش شوهرم.
سلام.
ببین من تقریبا می تونم طرز فکر و رفتار خانواده ات رو حدس بزنم. بنابراین اگه تو گوشزد کردی که رفتارشون را دوست نداری و نتیجه نداد بایستی مقداری رفتارت را از حالت خودمونی خانوادگی و رابطه فرزندی به صورت جدی درآری و رابطه را کم کنی تا احساس کنند که تو واقعا از رفتارشون آزرده شدی . به نظرم اینطوری بهتره تا اینکه هر بار اخم کنی یا لبخند مصنوعی بزنی. در ضمن لازم نیست به شوهرت بگی به چه دلیل رابطه ات رو کم کردی و نقطه ضعفی دستش بدی مثلا بگو کار دارم یا خسته ام. وقتی خانواده ات درک کنند قضیه را میتونی به حالت اول برگردی البته اگه حالت اول را بیشتر دوست داشته باشی .
ببینیداگه من تازه ازدواج کرده بودم ،شایدمشکلی نبود،ولی الان دوازده ساله باشوهرم دارم زندگی میکنم .واونم واقعامنودوست داره وتوجمع خانواده بهم احترام میزاره ،نمی دونم چرابااین حال هربارم که بریم خونشون شروع می کنندبه یاداوری گذشته من اونم باحالت تمسخر.بعضی وقتهاخواستم منم مثل خودشون باشم ،ولی هرکاری می کنم نمی تونم پیش شوهرم خرابشون کنم.چون هرچی باشه اوناخانواده منن.ومن نمی خوام زیرسئوال ببرمشون.
چندباردیربه دیررفتم تابهفندولی بعدازیه مدت دوباره شروع می کنند.