آیا شرایطم برای ازدواج مناسبه (دوستان کمکم کنین )
سلام
پسری هستم 20 ساله 6 میشه که با دختری 18 ساله اشنا شدم ولی متاسفانه العان از هم جداییم
خیلی زود به هم دل بستیم و عاشق شدیم و ... این علاقه نسبت به هم خیلی زیاد بود و هست جوری که تمام دوستان ایشون به ما حسودی میکردن روزی 200 تا اس ام اس میدادیم 2 ساعت با هم تلفنی حرف میزدیم 2 ماه اخر هم همدیگرو هر روز میدیدیم (واقعا هر روز هم دیگرو میدیدیم)عشقمون هم بر پایه ی صداقت بود و هست بار ها هم هم دیگرو امتحان کردیم در این رابطه خیالم راحته هر کاری که میکرد به من میگفت من هم هر کاری میکردم به اون میکفتم حتی اگه کاری میکرد که میدونست من از این کار بدم میاد و از این که این کارو کرده ناراحت میشم ولی باز میومد میگفت من هم مثل اون کار های بدم و بهش میگفتم سر این کار ها هم من هم ایشون ناراحت میشدیم ولی خیلی زود هم و میبخشیدیم مخصوصا من ولی ایشون و باید یکم باهاش حرف میزدم تا ببخشه و به دل نگیره در کل توی دوستیمون تا حالا یه بار هم دعوامون نشده هر دومون کوتاه میومدیم
خانواده ی ایشون با دوستی این خانم با پسر کاملا موخالفا و خیلی هم رو این موضوع حساسآ توی این مدت دوستی ما مخفیانه بود با هم قرار میزاشتم زنگ میزدیم و... تا این که از دوستی ایشون و من با خبر شدن و مارو از هم جدا کردن
من اصلا به ازدواج با ایشون فکر نمیکردم چون شرایط ازدواج رو نداشتم ولی العان که از هم جداییم میخوام شرایطم و عوض کنم و برم خواستگاریش ولی قبل از این که موضوع اصلی رو پیش بکشم میخواستم در مورد شرایطم بهم مشاوره بدین که این شرایط به درد ازدواج میخوره یا نه؟
20 سالمه
وضع مالی خانوادمون بد نیست خوبم نیست ولی خداروشکر (دستمون به دهنمون میرسه)
نمیدم این ریط داره به این موضوع یا نه ولی به نظر خودم ربط داره پدرم فوت کرده
سر بازی نرفتم ولی کسری خدمت دارم (کم تر از یک سال باید خدمت کنم)
دارم مغزه باز میکنم برای همین میخوام ترک تحصیل کنم (دانشجو ام) و بچسبم به کار وکاسبی ادم کار کنی ام هستم
خونه هم دارم (اگه زن بگیرم میتونم ببرم تو خونه خودم)
در ضمن این دختر خیلی خاستگار داره همرو هم رد میکنه بخاطر این که میخواد ادامه تحصیل بده عجله ی من بخاطر ازدواج هم فقط واسه اینه که نمیخوام از دستش بدم چون خیلی دوسش دارم
من ازش یه سال وقت خواستم که ازدواج نکنه تا شرایطم و بتونم بهتر کنم(منو دوست داره ولی تا اخر عمرش که نمیتونه به خاطر من صبر کنه)
لطف کنید بگید شرایط ام چه جوریه چون از نظر خودم این شرایط خوب نیست(ولی باز خدارو شکر این هارو دارم)
حالا موضوع اصلی
من آدم خیلی غیرتی ام طرفم با غیرتی بودن مشکلی نداره بر عکس خیلی هم این موضوع رو دوست داره ولی میگه با خیلی غیرتی بودنت نمیتونم کنار بیام چون جوری ام که دوست دارم همیشه و همه جا پیشش باشم
طرفم میگه میخوام برم دانشگاه ادامه تحصیل بدم من با این موضوع مشکلی ندارم ولی ته دلم دوست ندارم دانشگاهی بره که دانشجوی پسر هم توش باشه و فکر این موضوع اذیتم میکنه (من به ایشون اعتماد کامل دارم از همه نظر ولی دوست ندارم تو محیطی باشه که دختر پسر ها خیلی راحت با هم خوش و بش میکنن و...)
ایشون میگه من میخوام بعد از تحصیلات برم یه جا کار کنم که من اصلا به هیچ وجه با این موضوع نمیتونم کنا بیام این موضوع به خاطر غیرت نیست واقعه دوست ندارم زنم کار کنه دوست دارم خونه داری کنه(در باره ی این موضوع کار کردن بهش نگفتم که نمیزارم کار کنی گفتم فکر نکنم که همچین اجازه ای رو بتونم بهت بدم ولی میخوام تو مراسم خواستگاری بهش نظر اخرم و بگم که نمیزارم
خیلی خیلی روش حساسم
خواهشآ کمکم کنید!چیکار کنم؟
RE: آیا شرایطم برای ازدواج مناسبه (دوستان کمکم کنین )
دوست عزیز شما به شدت الان وابسته و احساساتی شُدید و دارید احساسی عمل میکنید و دارید جلوی خیلی از پیشرفت های خودت و اون خانم از جمله ادامه تحصیل خود و اون خانم رو میگیری به خاطر همین وابستگی که خیلی در ازدواج خطرناک هست در شما به وجود امده میگیرید و خیلی از چیزها رو نمیبنید یا سعی در حل کردنش دارید ...
به شما پیشنهاد میکنم فعلا دست نگه دارید و یه مدت مثلا 2 ماه کامل ارتباط به خانم رو قطع کنید (قطع از نظر روحی فکری و ....) و سعی کنید بهش فکر نکنید تا این وابستگی که بیین شما هست از بین بره .. میدونم خیلی سخته ولی این بهترین راه که بتونی درست تصمیم بگیری .. بعد دو ماه اونوقت میتونی خارج از احساسات کامل به صورت منطقی در مورد طرف مقابلت فکر کنی و ببینی با شرایطی که تو و اون خانم داری میتونی باعث یه زندگی موفق باشی که به پیشرفت هر دوتاون کمک کنه یا نه شما به دلایلی و اختلافاتی که ذکر کردید نمیتونید با ایشون کنار بیاید و در آینده به مشکل برخواهید خورد ؟
RE: آیا شرایطم برای ازدواج مناسبه (دوستان کمکم کنین )
سلام دوستان جوان
من به سادگي خوردن يك ليوان آب كه گاهي توي گلو آدم ميپره دركت ميكنم؛ اين آب توي گلوي من پريد و سرخ شدم؛آب از چشمام اومد و سرفه هاي شديد، و.....خوشبختانه سرفه بند آمد! تلخ بود،اما تداوم نداشت،
یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است
من هم اين سن رو سپري كردم؛ شور و هیجان مختص به خودش رو داره، چیزی که هیچ جا پیدا نمیشه و تکرار نمیشه، میدونی چرا تکرار نمیشه؟ نه فقط به خاطر موقعیت زمانی،یا اینکه در سن خاصی بوده،بلکه در مواردی دیگه این کار رو تکرار نمیکنه، شور و هیجان در سن شما خیلی زیاده ؛ای کاش همه عشقها چنین بود ، اما سن که میره بالا این شور و هیجان کم میشه، گم نمشیه،کم میشه،اما از طرف دیگه تکیه گاه محکمی داره
اما جوابی که من در نظر دارم
جمله ای به خاطرم آمد
بیچاره تکه سنگی که از دست کودکی رها میشود،مانده است دل کودک را بشکاند یا بال پرنده را!
اما واقعیت اینه که بال پرنده را میشکند
سعی کن به دیواری تکیه کنی که مطمئن باشی آوار(خراب) نمیشه، شما شرایط ازدواج رو نداری، و مسکن و منبع درآمد،سربازی، همه اینها به کنار، بلوغ، خیلی مهمه؛بلوغ جسمی نه،بلوغ عاطفی،بلوغ اجتماعی
معمولا" تصمیم گیری در این سن و در این شرایط بر اساس احساسات است،و احساسات هم پایه و اساس درستی ندارد،
عشق و دوست داشتن لازمه ازدواج است اما همه چیز نیست، عشق همه چیز رو فدای خودش میکنه،اما کمتر چیزی یا هیچ چیزی خودش را فدای عشق نمیکند، متوجه شدی؟
اگر شرایط ازدواج ندارید دمیدن در تنور احساسات ممنوع کلیک کنید
یه نکته: اگر به خودت اطمینان کامل داری، که در زندگی برات مشکلی پیش نمیاد برو جلو؛ اما خوب دقت کن،با این فکر جلو نری که ما همدیگرو میخوایم و باهم میسازیم،مواظب باش که میسوزی،ازدواج مثل دوستی شوخی بردار نیست،یه تعهده بزرگه
اگر میتونی عهده دار یک زندگی بشی برو ،اما حتما" باهم پیش یک مشاور مجرب هم وقت بگیرید