-
من 3سال بزرگترم
سلام خسته نباشین دوستان
من دختریم 23 ساله از نعمت های خدا بی نصیب نموندم چه زیبایی چه هوش دانشجوی لیسانسم خدا رو شکر خانوده خوبیم دارم با پسر آشنا شدم 2خورده ایی از من کوچکیتره ولی از نظر افکار خیلی از من بهتره ما هیچ مشکلی نداریم جز خانواده پسر مادر پسراونقدر گذشته منو زیر رو کرده تا یه خطا زمان دبیرستانم پیدا کرده و مخالفت می کنه من چیکار کنم با رضایت بزرگتر ازدواج می کنیم خیر برکت گاهی تو زندگیمون نیست حالا وای بحال که بدون در نظر گرفتن نظر اونا ازدواج کنیم اینم شایان تذکر پسر زیر سلطته خانواده اش هست رو حرف اونا حرف نمی زنه خانواده منم کم نمیارن برای آینده من خودشون دارن تصمیم می گیرن با کسی ازدواج کنم که هیچ احساسی بهش ندارم من چیکار کنم؟؟؟خانواده ام؟عشقم؟آیندم؟دلم؟انتظار؟ کدوم انتخاب کنم ؟؟:302:
-
RE: من 3سال بزرگترم
سلام،
به تالار همدردی خوش آمدی.
چندتا سوال می پرسم، شما پاسخ بده تا بتوانیم بهتر شما رو راهنمایی کنیم.
پس آقا پسر حدوداً 20-21 ساله هست.
آیا کلاً پدر مادر او موافق ازدواج او در این سن هستند؟ آیا ازدواج در این سن پایین در خانواده اونها رسم است؟
آقا پسر قصد ادامه تحصیل دارد یا خیر؟ اگر دانشجو است، تا چه مقطعی می خواهد درس بخواند؟
سربازی چطور؟
اگر بخواهد مثلاً لیسانس بگیرد و سربازی هم برود، چند سالی طول می کشه که بتواند مخارج شما رو تامین کند.
شرایط چطوری هست؟ آیا پدر او مخارج شما رو می دهد؟ آیا خانه در اختیار شما قرار می دهد؟
به نظرت او اصلاً به آن حد پختگی رسیده که بخواهد شما رو با عقل و منطق قبول کند؟
یا اینکه این یک انتخاب احساسی هست و این خواست شما برای ازدواج تنها به علت عشقی هست که در حال حاضر بین شما هست؟!
-
تردید
بزار صادقانه بگم من 3سال با پسریم که 1سال از من کوچیکتره ولی این مهم نیست چون خانواده ها مشکل نمی دونند هم خانواده اون خبر داره از خانواده من مادرم می دونه اولش عالی بود بعد سه سال کم کم عوض شد کارمند دیدین می رن اداره کارت می زنند منم باید برای بیرون رفتنم اول اجازه بعد زمان دقیق رفت برگشتمو بگم تازه موقع رفت پیام بدم موقع برگشتم پیام بدم در یک روز حق دو جا کار داشتن نداشتم حق با خواهر زادم که پسره صمیمی باشم اگه جایی رفتم گزارش محل باید می دادم اگه مجردی در مجلس بود دیگه خدا به دادم برسه کینه تلافی کار های اشتباه سرت با غر اخم دعوا قهردر میاره بخشیدن بلد نیست وقتی تصمیم می گیره باباشم جلو دارش نیست بعد سه سال جونم به لبم رسید الان نمی دونم دیگه زمان عقد نزدیکه چیکار کنم اون شبهایی که دعوا می کردیم بعد کلی گریه امیدم این بود که خونه پدر و مادرمم امیدم دوستم بود الان بعد عقد به کی باید پناه ببرم؟ بعد عقد قرار برم جنوب آخه مهندس نفته منم شمال زندگی می کنم حتما می پرسین چطوری اشنا شدیم فامیلیم که کاش نبودیم منت کارش به سرم می زاره میگه 2یا 3 سال دیگه پولداری میشه من می تونم با پول های اون هر کار بکنم رک بگم من نیازمند ارامشم نه پول خانواده ام مشکل مالی ندارن ولی مادر پدر من سنشون بالاست همه اش دعوا دارن یه سره تو خونه من جربحثه پدرم داره آلزایمر می گیره و کمی موجی جنگ و ارتشی با من کلی مشکل درگیرم من دوسال درسمو عقب انداختم بخاطر پرستاری پدر و مادرم شما بگین من چیکار کنم دودلم می ترسم از اینده من دختریم عاشق یاد گرفتن درس خوندن کار کردن تو اجتماع بودن ارتباط کاری داشتن به اوج رسیدن ولی می ترسم بالم قیچی بشه در جا بزنم مثل اب راکت بشم بگندم شما به من بگین چیکار کنم جدا بشم ؟؟؟یا نا امید نشم بمونم؟؟؟
اینم بگم خوبیم داره مهربونه خوشگل خوش تیپه دلرحم دوست داشتنیه وقتی باهام دعوا نمی کنه در زمانی که من تو خونه ام واقعا دوسم داره ولی تغییر کردن تو ذاتش نیست جمله معرفی داره من همین که هستم می خوای که بخواه نمی خوای برو
-
RE: من 3سال بزرگترم
سلام به همدردی خوش اومدی.
تو این یکی تاپیکت از یه دوستیه سه سال حربه ف زدی،بعدش گفتی زمان عقدت نزدیکه.تا جایی که من فهیمدم شما
سه سال دوست بودی الآن یه خاستگار برات اومده دوستت می خواد بره جنوب و با وعده پولدار شدن می خواد شما
رو برای خودش نگه داره.تو همین حین یه حاستگار اومده که خانوادت داره تصمیم می گیره.درسته؟
-
RE: تردید
ای ی ی ی باباااااا...
این هایی که شما گفتی واقعا جای فکر کردن داره به نظر من اصلا به این سرعت عقد نکن ....
اکثر مشاورا عقیده دارن که بعد از ازدواج نمی شه مردارو عوض کرد...
من واسه یک جریانی چند بار رفتم مشاوره و مشاورم عقیده داره 2 دسته از مردها آدمهای خطرناکیند واسه ازدواج:
1)مردهایی که عادت کردند به روابط بی حد و حصر با خانوما و به قول معروف مردهای هیز
2)مردهایی که بد دلند و به زنشون و به جامعه مشکوکند و مدام رفت و آمدهاش و چک می کنند
به نظر من خوب فکر کن و اگه می خوای بپذیریش به امید اینکه یه روز بتونی تغییرش بدی نباش همین طوری باید قبولش کنی:72:
موفق باشی
-
RE: من 3سال بزرگترم
جای سوال برای دوستان شده من دوتا تاپیک دادم یکی مال خودمه یکی مال دوست صمیمی من هست که دوستم عضو نیست مشکل داره بگین من یکشون حذف می کنم؟؟؟؟:305:
-
RE: من 3سال بزرگترم
-
RE: من 3سال بزرگترم
اون یکی این مال دوستمه که مثل خواهرعزیز برام جالب همیشه مشکلاتمون مشترکه:325:
پس آقا پسر حدوداً 20-21 ساله هست.
آیا کلاً پدر مادر او موافق ازدواج او در این سن هستند؟ آیا ازدواج در این سن پایین در خانواده اونها رسم است؟...[/size]
بله خانواده اش براش دارن زن می گیرن دانشجولیسانس سربازی نرفته کار می کنه نیمه وقت حدود 4سال باید صبر کنم تا به شرایط نرمال برسه تو این 4سال باید خونه بابام باشم بسیار ادم منطقی بسیار پخته طوری که همه ازش تعریف می کنند و ما چند سال همدیگر می خواستیم ولی بهم نمی گفتیم تا سریه شرایط خاص بهم گفتیم :302:
-
RE: تردید
چون فامیل مادرمه از حمایت شدید مادرم برخوردار:302:
-
RE: من 3سال بزرگترم
پسر 20 ساله واسه ازدواج خییییییییییییییلی کوچیکه.
اصلا مساله اختلاف سن و خانواده و ... که نبود. بیست سالگی سن ازدواج واسه یک پسر نیست.
ارتباطت را قطع کن و اسم این عادت و وابستگی را نذار عشق.
یه مدت که بگذره به این روزات می خندی و می گی چه خوب شد خودم را نجات دادم و اشتباه نکردم.