عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
من اصلا دوست ندارم با کسایی رفت و آمد کنم که نمیخوان عزیزترینهای منو که انقده هم بهشون محبت کردنو ببینن.این حق من نیست؟
آخه من که باید تمام انتظارات خانواده ایشون رو بدون کم و کاستی برآورده کنم نباید اونا هم به خواسته های من بها بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم از این میسوزه که چرا بهشون نشون دادم که دوست دارم وتوقع دارم که برن، اگه نمیگفتم حالا دلم کمتر میسوخت.
احساس میکنم خودمو کوچیک کردم و اونا عمدا این برخوردو کردن که آزارم بدن.
چرا واسه شوهرم ناراحتی پدرو مادرش مهمه اما ناراحتی من پشیزی ارزش نداره.ناراحت شو تا جونت درآد.
چطوری برخورد کنم ؟ چطوری با پدرو مادرش برخورد کنم و به خواسته هاشون بی اعتنایی کنم ؟آخه کوچکترین تلافی از طرف من یعنی بزرگترین دعوا بین من و شوهرم. خانوم باران
آقای بیبی خانوم del بالهای صداقت yasa ,...........فرشته مهربون
توروخدا بگین دیگه
چرا هیچی نمیگین؟ اصلا تو تاپیک من نمیاین؟
توروخدا یه چیزی بگین چون دوباره باز امشب میبینمشون متاسفانه.
من خیلی خلم و ترسو. از هر برخوردی میترسم
نکنه شوهر بیشعور من مثه همیشه باز بار و بندیلشو ببنده و بره خونه باباش!!!!
نکنه تلافی کنه باهام!!!!!!کتکم بزنه!!!!! ( که البته این ترسام بیخودی نیست و واقعیت داره.)
(همین دیشب به خاطر اونا این کارو کرداول کتک بعدم تهدید به رفتن. باورتون میشه من باید هیچ انتقادی نکنم و فقط خوب باشم و بس. بدون هیچ توقعی و هیچ انتقاد یا تلافی از طرف من وگرنه سرنوشتم همینه که گفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
نکنه زندگیم از هم بپاشه!!!!!!!!
دارم دیوونه میشم یه چیزی بگین دیگه
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
سلام خانوم مینا سال نوتون مبارک من تازه عضو اینجا شدم و از مطالبش لذت بردم تاپیک قبلی شما ( میخواهم تغییر کنم..) را هم کاملا خوندم و در جریان مشکلات شما قرار گرفتم .شما گفتید پیش مشاور رفتید و در اخرین پست همسر شما با شما توی عقد کنون برادرتون همراهی کرده این خیلی خوشحال کننده است یعنی تغییر رفتاری شما موجب شده همسرتون جذب شما شه و حتی با شما تو برخی مسایل همراهی کنه پس دیدید که تغییر رفتار شما تغییر ایشون رو هم به دنبال داره :104:
حالا واسه ی مهمونی امشب به نظر من شما با علاقه همراه همسرتون به منزل مادرشوهرتون برید و اصلا اجازه ندید افکار سابق دوباره ذهنتونو به هم بریزه شما اونجا که ذفتید سعی کنید نسبت به بی احترامی ها و تیکه هاشون واکنش نشون ندید یعنی به عبارتی نشنیده بگیرید و به هنگام برگشت در عوض از ویژگیهای مثبت مادر شوهر و خونواده ی شوهرت تعریف کن شوهر شما این سابقه ی ذهنی براش ایجاد شده که شما دنبال انتقاد از انها هستی لذا قبل ازاینکه شما شروع کنی موضع تدافعی به خودش میگیره حالا اگه تعریف شما و لبخند و اخلاق خوبتون رو به هنگام برگشت ببینه از موضع خودش کوتاه میاداصلا از رفتارهای خونواده ی شوهرت انتقاد نکن به جاش ویژگیهای خوبشونو بگو مطمین باش محبوب تر میشی پیش شوهرت :227:موفق باشی عزیزم
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
دوست من
توضیحات شما خیلی ناقصه با کلیات که نمی شه نظر داد
فقط می تونم بگم اگه شما انسانی و بزرگوارانه برخورد کردید به هیچ وجه کوچیک نشدید.ما همه انسانیم و بنا به وضیفه ی انسانی باید به هم احترام بگذاریم حالا کسی اگه قدرت درکش رو نداره ما نباید خودمون رو هم سطح اون بکنیم.
شماقطعا خل نیستید وگرنه اینجا نمیومدید که نظر با بقیه مشاوره کنید؟چرا به خودتون احترام نمی گذارید؟
لطفا انقدر هیجان زده و عصبی با موضوع برخورد نکنید.
به عنوان یک برادر کوچکتر از شما بنظرم اینطور حرف زدن در مورد شوهر اصلا درست نیست احترام احترام میاره شما دوست دارین در مورد شما اینطوری حرف بزنه؟
شاید انقدر کاسه ی صبرش رو سرریز کردید که انقدر تهدید به رفتن می کنه،بیشتر برامون ازش بگید.کل مشکلتون رو تعریف کنید.
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
سلام مینا جان
سال نوت مبارک:72:
من فقط می خوام نظرم رو راجع به قسمت اول پستتون بگم و در مورد پاراگراف آخر خوب علمش رو ندارم.
عزیزم چه اصراری داری که خانوادت و خانواده شوهرت باهم رفت و آمد داشته باشن؟ تو تاپیک قبلیت نوشته بودی که دو خانواده ظاهرا اختلاف فرهنگی باهم دارین. عزیزم فکر نمی کنی وقتی شما بعنوان عروس اون خانواده بعضی رفتارها رو بی احترامی تلقی می کنی، خانواده ت هم همونطور باشن. اونوقت اگه دلخوری بین دو خانواده پیش بیاد، ضربه ش به شما و شوهرت می خوره. صددرصد گله و شکایت پیش شما دونفره و شما همش باید پادرمیونی کنی. نمی تونی که یکی از خانواده ها رو مجبور کنی که مطابق میل دیگری رفتار کنه!
مینا جان این مشکل اختلاف فرهنگی بین خانواده من و شوهرم هم هست و بخدا من کلی تلاش کردم که ارتباط بین دو خانواده صفر بشه. من خودم بعنوان عروش اون خانواده اوایل از طرز برخوردشون کلی گریه می کردم، بعدها دیدم عادتشونه و نه فقط من با خودشون هم اونطوری برخورد می کنن. خوب من عادت نکردم ولی تحمل می کنم ولی اگه پس فردا با مادر و خواهر و زن داداشم اونجوری برخورد کنن، خوب واقعا نمی دونم باید چجوری توجیه کنم.
من که بهتر دیدم من و شوهرم با هردو ارتباط داشته باشیم ولی خانواده هامون نه.
شما هم این طرف قضیه رو درنظر بگیر، شاید شما هم به این نتیجه رسیدی که اصلا ارتباط نداشته باشن، بهتر باشه!
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
من اصلا دوست ندارم با کسایی رفت و آمد کنم که نمیخوان عزیزترینهای منو که انقده هم بهشون محبت کردنو ببینن.این حق من نیست؟
چرا واسه شوهرم ناراحتی پدرو مادرش مهمه اما ناراحتی من پشیزی ارزش نداره.ناراحت شو تا جونت درآد.
چطوری برخورد کنم ؟ چطوری با پدرو مادرش برخورد کنم و به خواسته هاشون بی اعتنایی کنم ؟آخه کوچکترین تلافی از طرف من یعنی بزرگترین دعوا بین من و شوهرم. خانوم باران
آقای بیبی خانوم del بالهای صداقت yasa ,...........فرشته مهربون
توروخدا بگین دیگه
چرا هیچی نمیگین؟ اصلا تو تاپیک من نمیاین؟
توروخدا یه چیزی بگین چون دوباره باز امشب میبینمشون متاسفانه.
من خیلی خلم و ترسو. از هر برخوردی میترسم
نکنه شوهر بیشعور من مثه همیشه باز بار و بندیلشو ببنده و بره خونه باباش!!!!
نکنه تلافی کنه باهام!!!!!!کتکم بزنه!!!!! ( که البته این ترسام بیخودی نیست و واقعیت داره.)
(همین دیشب به خاطر اونا این کارو کرداول کتک بعدم تهدید به رفتن. باورتون میشه من باید هیچ انتقادی نکنم و فقط خوب باشم و بس. بدون هیچ توقعی و هیچ انتقاد یا تلافی از طرف من وگرنه سرنوشتم همینه که گفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
نکنه زندگیم از هم بپاشه!!!!!!!!
دارم دیوونه میشم یه چیزی بگین دیگه
سلام
عزیزم. اینطور که شما داغ کردی و عصبی نوشتی معلومه که اگر نتونی تا شب کنترل احساست رو بدست بگیری، و با همین روحیه بخواهی بری، بازهم دعوا و ناراحتی درست میشه.
چون شما الان شمشیر رو از رو بستی و آماده دفاع در برابر حملاتی هستی که مطمئنی رخ میده! و مطمئنی که همسرت هم از اونها دفاع میکنه!
وااااااااااااای در این دنیای ذهنی که برای خودت ساختی، خودت را کاملا خلع سلاح و آماده شکست کردی. کی ببره این همه انرژی منفی رو؟
قبل از هر چیز ازت میخوام که ریه هات رو پر کنی از این هوای قشنگ بهاری و نفسهای جانانه و عمیقی بکشی و برای لحظاتی خودت رو بسپری به طبیعت قشنگ خدا (حتی اگه توی خونه ای) و هر آنچه در ذهنت داری به کل بریزی بیرون و پیش داوری و صحنه سازی جرم و قضاوت و غیره هم به کل ممنوع!
امشب رو برو حسابی خوش بگذرون توی جمع فامیل. و یک شب نشینی خوب برای خودت بساز و سعی کن هر کاری که باعث میشه شب سبکبال و شاد و شنگول برگردی خونه انجام بدی.
می بینی که برای این کار لازمه که وجودت رو پر از عشق کنی.
دارم شر و ور میگم؟:311:
به خدا راست میگم. این عینا کاریست که خودم یکی دو ماه پیش که همین روحیه الان شما را داشتم به دعوت دوستان و مدیر همدردی انجام دادم و تا همین الان هم هنوز دارم این برنامه را پیش می برم و تازه دارم می فهمم زندگی چقدر خوشمزه است:227:
1. به هیچ وجه شما نباید اصراری برای برقراری رابطه بین دو فامیل داشته باشی. هر چی این دو طایفه از هم دور باشند تجربه نشان داده که احترامات بیشتر حفظ میشه. و شما هم سردردتون کمتره.
2. با فامیل همسرت و با همسرت خوب باش. اما نه از ترس اینکه بره خونه باباش یا ...بلکه برای اینکه وقتی خوبی میکنی اثر فوق العاده اش به خودت بر میگرده. هر حالتی که ما داریم انعکاس رفتاریست که با دیگران داریم و در نتیجه دیدیست که به دنیای اطرافمون داریم. آنی عزیز یک بحثی را در تالار مطرح کردند و بنده هم مقالاتی در اون رابطه مطالعه کردم و آن تقویت این ذهنیت در خود است: "من خوب هستم، تو خوب هستی"
همه رفتارهایی که از فامیل دیدی، عین واقعیته و هست و اونها اون رفتارها رو انجام داده اند. اما این شما هستی که با ذهنت به اونها معنای خوب یا بد میدی. آقای سنگتراشان پارسال یک مثال قشنگی برای من زدند منتها من اونموقع توان عملی کردنش را نداشتم. ایشان گفتند فرض کن در یک مهمانی هستی و یک بچه 5 ساله وارد میشود و به شما سلام نمیکند و پشتش رو به شما میکنه و یکسری حرکات دیگه هم انجام میده، آیا شما از این شخص ناراحت میشی؟ من گفتم نه! گفتم شاید حتی بهش بخندم!
گفتند خوب حالا فکر کن به جای یک بچه خردسال، شخص بزرگسالی مثلا خواهر شوهر یا کس دیگری این کار رو انجام بده، حالا چی؟
من گفتم خوب طبیعیه که این رو به معنای بدی میگیرم و ناراحت میشم!
ایشون پاسخ دادند که پس نفس عمل نیست که شما رو ناراحت میکنه بلکه این ذهنیت شما و قراردادهاییست که شما در ذهن خودت درست کردی که اگر بر خلاف اون عمل بشه، شما بر طبق اون ذهنیت به هم میریزی.
مینا جان! این کار به ظاهر سخته! اما به عنوان کسی که در حال تمرینش هستم باید عرض کنم که به محض اینکه شروع کنی میافتی توی سرازیری و به خوبی پیش میری. البته من یک وقتهایی هم مچ خودم رو میگیرم که ای بابا ببین اینجا کنترلت داشت از دستت خارج میشد ها! بعد دوباره به خودم میام و بر میگردم به مسیر اصلی و ادامه راه.
پس عزیز! چاره این درد در خود شما نهفته است. حتی بی محلی و سکوت هم واکنش خوبی نیست. امشب با حال خوب برو و انرژی مثبت، و حال خوبتو همه جا منتشر کن. به رفتن و نرفتن شوهر هم اصلا فکر نکن، که این فعلا برای بهبود احوالات خودته. اما مطمئن باش از اثرات جانبی اش اینه که در کوتاه مدت همسرت و خانواده همسرت هم بازخوردهای خوب رفتار شما رو به شما خواهند داد. و تعامل اشون با شما بهتر خواهد شد. منتها شما در کوتاه مدت اصلا به واکنشهای اونها فکر هم نکن! که اگه به همین زودی بر طبق انتظار شما عمل نکردند شما مایوس بشی و اون جواب حاضر آماده از ذهنت بپره بیرون که: دیدی گفتم اینها آدم بشو نیستند! (ببخشید البته)
برات یک بهار مطبوع و دلنشین و گوارا با عطرهای بهشتی و احوالات نیکو آرزو دارم.
قدر همسر نازنینت، مادر و مادر شوهر گلت، پدر و پدر شوهر عزیزت و همه نعمتهای خوبی که دور و برت هست رو بدون و از خدا بخواه که بهترین احوالات را در این سال جدید نصیب همه شماها بکنه.:72::72:
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
سبزه جان،tamas گرامی،bluesky عزیز، بی دل جان سال نو همتون مبارک باشه و مرسی که راهنماییم کردین.
آره سبزه جان تغییرات هردوی ما تو زندگیمون واقعا به چشم میخوره اما تا وقتی که پای نفر سومی نیاد وسط (در ادامه توضیح میدم.)
آقای tamas، تا کاسه صبر کسی سرریز نشه نمیذاره بره اما نقطه جوش صبر ایشون خیلی پایینه، یعنی کافیه شما کوچکترین انتقادی از خونواده ایشون بکنی دیگه تمومه.وای نمیدونین چقدر از آدمایی که از مشکلاتشون فرار میکنن و هیچ وقت نتونستن حلش کنن بدم میاد.
من حاضرم اصلا هیچ ایراد و انتقادی از خانواده ایشون نکنم اما به هیچ وجه دیگه انقدر خسته شدم که نمیخوام توجیهات مسخره شوهرمو قبول کنم.
ببینین من قبول دارم اگه رفتار اونا با من خوب نیست تقصیر شوهرم نیست، اما دوست دارم شوهرم که انقدر هم ادعای تحصیلکرده بودن و عاقل بودن داره بیاد منطقی فکر کنه نه ناسیونالیستی.
وقتی من ببینم رفتار یکی از افراد خونوادم با من یا با شوهرم خوب نیست و داره تو زندگی ما مشکلات زیادی بوجود میاره قبل از اینکه شوهرم بگه خودم میذارمش کنار .تا جایی که بتونم تماس ها را کم میکنم تا درد سرهامون کمتر شه.
از حق خودم دفاع میکنم نه اینکه فقط چون پدرمه چون مادرمه چون خواهرمه توجیه کنم. به خدا بچه ها یه توجیهاتی میکنه که شاخ درمیارم. بالاخره هرکی باشه یه روزی از این توجیهات خسته میشه دیگه.
همین طور که سعی میکنم شوهرم احترام خونوادمو داشته باشه،مواظب هستم که به شوهرمم بی احترامی نشه،خواسته های منطقیشو به خونوادم میگم و اونا هم انصافا انجام میدن. اگه فقط یه طرفه بخوام داد شوهرم در نمیاد؟
خلاصه اینکه: تو زندگی ما همین طوره،من زیرذره بینم نباید دست از پا خطا کنم،اما پدر و مادر ایشون خدای اولشن و اصلا کار بد انجام نمیدن،هیچ وقتم منظور بدی ندارن،هرچیم از ما بخوان باید بلافاصله انجام بشه، خواهرشونم قبول دارن که خیلی بدن اما باید به خاطر اینکه مامان باباشون که امامند و معصوم، ناراحت نشن ،ما احترام ایشونو هم کامل داشته باشیم و چیزی نگیم. من لازم نیست خواسته ای داشته باشم چون تعیین تکلیف محسوب میشه.
حالا جرات داری بگو خسته شدم ازاین ذره بین ناعدالتی و زور.بلافاصله یه دعوای اساسی و بعدم قهر ایشون و مسلما منت کشی منه بدبخت طبق معمول.
یه بار بیاییم با خودمون فکر کنیم ببینیم طرفمون از روی بدجنسی داره ایراد میگیره یا واقعا داره راست میگه رفتار اونا باهاش خیلی ظالمانه است.جای اینکه با تلافی تهدیدش کنیم منطقی باشیم وحرف زور نزنیم.قبول کنیم احترام متقابله نه یه طرفه.
اگه همون رفتار مادر ایشونو مامان من داشته باشن یا همون رفتار خواهرشونو، من باید ببوسمشون بذارمشون کنار دیگه تا آخر عمرم اما این قانون فقط واسه منه.
به خدا به خود شوهرم انقدر بی احترامی میکنه که خدا میدونه اما نمیبینه یعنی میبینه اما خودشو به کوری میزنه، کاش حداقل واسه منم همین بود، بدیهای منم نمیدید.کاش
blueskyجون میدونی عزیم کلیت رفتارشون اگه این بود ناراحت نمیشدم ، مثلا واسه خونواده شوهر دخترشون که تو شهرستانن پاشدن رفتن عید دیدنی بدون هیچ دعوتی اما فاصله خونشون تا خونه مامانم فقط بیست دقیقس!(از هدیه ها و کادوهایی که مامانم به خواهرشوهرم داده به خدا میشه یه مغازه درست کرد،حیف اون همه محبت)
شوهرمنم باهاشون رفته خونه پدرشوهر خواهرش!!! اما خواهر محترمه ایشون حتی خونه ما که داداششیم هم نیومده!
با اینکه رسما دعوتش کردیم.
به خدا خودشو کوچیک میکنه ،وقتی خودش به خودش وبه من احترام نمیذاره چطوری باید توقع داشت که اونا به ما احترام بذارن.
تمام قانونا به من که میرسه عوض میشه!!!!!!!!!!!
یه بار نمیتونه به خونوادش بگه: بابا ماهم آدمیم، الاغ نیستیم، میفهمیم.
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
مینا جان عزیزم؛ سال نوی شما هم مبارک!
مینا جان؛ یه کم آروم باش! یه نفس عمیق بکش و لطف کن یه لحظه؛ فقط یه لحظه به این فکر کن که مینا مسئول زندگی خودش و همسرش هست! خانواده ی اول مینا شوهرشه و بعد دیگرانی مثل پدر و مادرش!
مینا! لطفا دست بردار از اینکه مادرش، پدرش، خواهرش!!!!!!!!!!!! تمومش کن این حرفها رو!
شما داری تمام انرژِیت رو از دست میدی به خاطر رفتارهای درست یا اشتباه دیگران! چرا؟ واقعا آرامشت رو داری از دست میدی چون شوهرت داره به پدر و مادرش بها میده؟ خوب؛ بده! وقتی تو هم آرومتر باشی و به خودت و روحیه ات برسی و همین طور به همسرت، خوب، همسرت هم به تو بها میده!
می دونی مینا قضیه چیه؟ اول اینکه همسرت به هیچ وجه ممکن نمی تونه پدر و مادرش رو تغییر بده؛ می تونه؟ نه! دوم اینکه همسرت شما رو دوست داره و دلش نمی خواد که خانومش دائما دنبال موضوع و بهانه ای و خرده ای توی خانواده اش باشه که بعد بهش ثابت بشه که طرفدار همسرش هست یا پدر و مادرش؟
ببین مینا! این موضوع راستش کم و زیاد توی خونه ی ما هم هست؛ منتها برعکسش با یه کمی شدت کمتر!
یعنی همسرم به دلیل رفتارهای خودش در نامزدی و اوایل ازدواجمون؛ و البته اشتباهات رفتاری که خانواده ام دارن باعث شده که خانواده ام یه مقدار نسبت به اون یکی دامادمون کمتر تحویلش بگیرن؛ نه اینکه بهش بی احترامی بکنن!
حالا! ایشون کاملا متوجه هستم که دائما دنبال بهانه هستند برای اینکه بگن خانواده ات این جوری؛ خانواده ات اون جوری!
دیشب خیلی دقیق ازش منظورش رو بابت بهانه گیریها پرسیدم و ایشون هم گفتند، احساس می کنم هیچ وقت توی هیچ دعوا و مساله ای شما حق رو به من نمیدی و همیشه طرفدار خانواده ات هستی! در صورتی که اصلا این جوری نیست!
من هم دقیق براش گفتم که اون قدر دوستت دارم که اصلا دوست ندارم بین شما و خانواده ام دعوایی باشه که من بخوام طرف کسی رو بگیرم!:311:
من نمی تونم اونها رو تغییر بدم؛ اما از شما که همسرم و داماد اون خانواده هستی می تونم بخوام که یه مقدار سازگاریت رو بیشتر کنی و اصلا به اینکه بخواد بحثی پیش بیاد فکر هم نکنی؛ چه برسه به اینکه مقصر کیه!:43:
حالا، شما هم می تونی احساس عشق و دوست داشتنت رو از همسرت به شیوه ی دیگه ای بگیری؛ نه با گیردادن و زیرذره بین قرار دادن خانواده ی ایشون!:72:
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
زیارت قبول عزیزم.خوش به حالت.
تغییر نه، من اصلا توقع تغییر ندارم اما توجیه هم دیگه نه.
پس رفتارهای منم قبول کنه و به فکر تغییر من نباشه بلکه تمام کارهای بد منو هم توجیه کنه.
یه بار با ملایمت بگه خسته شدم از توجیه های مسخره شما و انقدر تحت تاثیر حرفای اونا قرار نگیره.خودش سی سالشه بچه که نیست.
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
مینا جان سلام شما به جای اینکه بهه نیازهای همسرت توجه کنی مدام روی نقاط ضعفش و خواسته های خودتون کلید کردید!!!!!
شما هرچه بیشتر دنبال تغییر ایشون باشی و بخواهی روش پافشاری کنی کمتر نتیجه میگیری شما گفتید با اینکه بهش بی احترامی میکنن بازم نمیبینه میدونی چرا ؟؟!!!
چون نیاز به یه پایگاه عاطفی داره اما چون شما اینو براش فراهم نکردی نمیخواد خونوادشم از دست بده پس برای این کار باید :
1)به هیچ عنوان ( تاکید میکنم ) به هیچ عنوان از ایشون و خونوادش انتقاد نکنید تا یه مقدار بهتون اعتماد کنه و بهتون نزدیک بشه .
2) هرچه رفتار بد نشون داد شما در عوض از خوبیهاش تعریف کنید از تحصیلات خوبش ، از اینکه تو خونه بهت کمک میکنه و حتما این جمله رو بهش بگو که من به داشتن شوهری مثل تو افتخار میکنم.
مدام خوبیهاشو موفقیت هاشو و رفتارهای خوبشو بهش بگو و پررنگ نشون بده و بگو چقدر این رفتارهاشو دوست داری.
در ضمن شما که میگید انقدر مذهبی هستید تعجب میکنم که با نظر دین تو این زمینه اشنایی ندارید؟
توی احادیثمون که از ایمه به ما رسیده روی رابطه خوب زناشویی خیلی تاکید شده به طوری که میگن اوج تقرب زن به خدا زمانی است که شوهرشو از لحاظ جنسی ارضا میکنه و جز تمکین شوهر هم توی دین وظیفه ای برای زن قرار داده نشده لذا این مساله رو جدی بگیر و اگه خودتو مشتاق به این مساله نشون بدی اکثر مشکلات رفتاری همسرت حل میشه چون از لحاظ روانی به ارامش میرسه.
پس با لباسی اراسته که همسرت دوست داره و ارایش خوشگل و رویی باز ازش استقبال کن و خودت واسه این موضوع پیش قدم باش:72:
پس تا اطلاع ثانوی انتقاد ممنوع!:305:
تعریف از خوبیهای همسر و احترام و محبت های کلامی اگر هم باهات تندی کرد بگو تو تاج سر منی تو تکیه گاه منی میدونم الان عصبانی هستی بزار اروم که شدی باهم صحبت میکنیم:43:
و بع که اروم شد بازم باتعریف و تمجید و بزرگ نمایی خوبیهای همسرت شروع کن ام اگه میبینی اوضاع مناسب نیست بازم انتقاد از رفتار بدشو به تاخیر بنداز تا کم کم بهت اعتماد کنه:227:
RE: عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
دوست من
چرا رفتار بقیه انقدر برای شما مهمه؟ببین چقدر با جزئی نگری داری به همه چیز نگاه می کنی؟
اینجوری که شما روایت کردی حق باشماست گرچه یکطرفه به قاضی رفتیم.خوب اونا دوست دارن که اونطوری رفتار کنن گرچه اشتباه!شما که نمی تونی از اونا بخوای جوری که شما می خوای رفتار کنن
شما در هر شرایطی رفتار انسانی داشته باش حالا اگه اونا علاقه دارن جور دیگه ایی باشن و خدوشون رو کوچیک کنن به خودشون مربوطه شما قد خودت رو اندازه قد اونا نکن.