-
ازدواج
سلام من 34 سال سن دارم دو سال پيش يك ازدواج ناموفق داشتم و بچه ندارم . دو سال است كه مجردم . اختلاف عمده ام با همسر قبليم به خاطر اين بود كه مرا نميفهميد و از لحاظ سطح فرهنگي عليرغم اينكه بچه يك شهر بوديم با هم فرق داشتيم.
الان به فكر اينم كه با يك خانم با فرهنگ ازدواج كنم . بالاتر از سطح خودم از لحاظ سطح تحصيلات و موقعيت اجتماعي ، نميدانم كار درستي مي كنم يا نه . البته فعلاً سوژهاي هم ندارم اما اكثر اوقات به اين موضوع فكر ميكنم . لطفاً راهنمايي ام كنيد كه مبادا دوباره اشتباره كنم . با تشكر
-
RE: ازدواج
سلام
آقا رضا بهتر آدم با یک نفر هم کفو ( هم سطح ) خودش ازدواج کنه . نه خیلی بالاتر و نه خیلی پایین تر . ضمنا فرهنگ خیلی معیار ملموسی نیست و از نظر افراد ممکنه تعاریف متفاوتی داشته باشه .
در اولین قدم بهتره شما معیار های خودتو عینی کنی . برای این کار میتونی اونها رو روی کاغذ بیاری
مثلا :
1 - تحصیلات
2 _ شخصیت شاد
3 _ ظاهر
4_ اعتقادات
و ....
-
RE: ازدواج
سلام و خوش اومدی:72:
با digitalman عزیز موافقم. معیارات و مشخص کن. شما یا از ور بام میفتی یا از او ور. حد وسطی برای خودت و ایندت قایل شو
فرض کن با یکی بالاتر از خودت ازدواج کردی بعد می گی همش دست بالا می گیره من و شخصیتم و خورد می کنه و ....
باید با کسی ازدواج کرد که از نظر سطح طبقاتی و خانوادگی و مالی و تحصیلات و ... تقریبا تو یک سطح بود.
البته هیچ وقت دو نفر مثل هم پیدا نمی شه و باید تو زندگی صبوری کرد تا نظرات مختلف زن و شوهر باعث در گیری نشه.
دوست عزیز نه به بالاتر از خودت فکر کن و نه به پایین تر به هم کفو بودن فکر کن و به این که یاد بگیری در مقابل نظرات مختلف و تفاوتها چجوری برخورد کنی.
موفق باشی:72:
-
RE: ازدواج
حالا چرا بالاتر از خودتون؟!!!!!!!!!!
شما میتونید با یه خانوم هم سطح خودتون ازدواج کنید. با چشم باز چون اگه اینبار هم اشتباه کنید واقعا سرخورده میشین
من داستان شمارو توی تاپیک قبلی خوندم . به نظر من اینبار سعی کنید اشتباهات گذشته رو تکرار نکنید و برای اینکار روی اخلاق خودتون هم کار کنید تا انشاالله موفق بشید.
-
RE: ازدواج
سلام دوست عزیز
متاسفم به خاطر این موضوع جدایی ...... اما باید دیگه تو این مرحله سعی کنی با چشم باز و منطق تصمیم بگیری ..... برادر عزیز بلاخره نمی شه گفت که کلا تو زندگی قبلیتون همش تقصیر و اشتباهات با همسرتون بوده مطمئنن شما هم یه سری تقصیر ها و قصوراتی داشتی اول باید معیارهای منطققی تون رو از همسر آیندتون تعریف کنین..... وهمچنین باید یه سری تغییراتی رو تو رفتار و عملکرد خودتون که باید رفع بشه انجام بدبن .....
موفق باشین:72::72:
-
RE: ازدواج
از دست دادن انگيزه براي ازدواج مجدد
سلام من رضا هستم از كردستان با شما مكاتبه ميكنم . در سن 28 سالگي با يك دختر خانم ازدواج نمودم 7 سال از من كوچكتر بود . ما در حدود 6 ماه نامزد بوديم . بارها متوجه اخلاق هاي او ميشدم كه با افكار من جور در نميآمد . يكبار خواستم در همان دوران مازدي قيد اين ازدواج رو بزنم . اما مادرش كه گويا متوجه اين نيت من شده بود من را بسيار مورد محبت قرار ميداد و ميگفت اين يك هوس است بگذار عروسي كنيد اخلاقش بهتر ميشود او فعلاً ناز ميكند . ومن متاسفانه فريب او را خوردم . من از روي حماقت وقتي خواستم او را طلاق بدهم كه فهميدم از روي هوس و كنجكاوي پرده بكارت او را پاره نمودهام و ديگر رسماً زنم شده بود . و ديگر براي اون تصميم خيلي دير شده بود . فوق العاده ناارحت بودم . هر جوري بود ما عروسي كرديم . و در خانه مستقل زندگي رو شروع كريم . اما من با خودم كنار اومده بودم كه هرچه باشد ما الان زن و شوهريم پس بايد به زندگيم بچسبم و او را بيش از پيش دوست ميداشتم . اين را هم بگويم كه ما از نظر جنسي كوچكترين مشكلي نداشتيم . او مثل همان دوران نامزدي اش بسيار حسود و وحشتناك لجباز بود . بارهاي بار براي او حرف ميزدم و سعي داشتم اين لجبازيها رو كنار بگذارد اما فقط ساعتي موثر بود و ارزشي نداشت . در همان اويل زندگي مشترك بناي ناسازگاري رو گذاشت و با قهركردن هاي مكرر و مداوم آرامش رو از زندگيم گرفت . و من هربار به شكلي او را به زندگي مشترك تشويق ميكردم . اما كار به دادگاه كشيد و مهريه اش كه 28 ميليون تومان بود را مطالبه نمود . و عملاً فاصله عاطفي عميقي بين ما افتاد . اما دوباره جوش خورديم . ولي او ديگر احساس ميكردم كه تعادل رواني ندارد و حتي موقع حرف زدن عادي بسيار پررو و بي حرمتي ميكرد و چند بار اقدام به خودكشي ناقص ميكرد . و من هربار به دادش ميرسيدم . ما كلاً در طول دوسال زندگي 8 ماه بيشتر با هم نبوديم و او مدام به بهانههاي واهي قهر ميكرد و بدبختانه خانوادهاش هم مرا بي حرمت ميكردند و او بيشتر گستاخ ميشد . من شركت تبليغاتي دارم و بسيار به امور خانوادگي پايندم و شب و روز زحمت ميكشم . و خدا ميداند كه خانواده او مثل خانواده خدوم دوست ميداشتم . روابط ما سرانجام پس از چند ماه الافي در دادگاهها و شوراي حل اختلاف به طلاق منجر شد و او نيمي از مهريهاش را از من گرفت و من هم طلاقش دادم .
الان بعد از دوسال و نيم جدايي او هنوز شوهر نكرده و من نيز چون براي مهريهاش مدتي مقروض شده بودم نتوانستم دوباره ازدواج كنم . الان پول دارم كه دوباره تشكيل خانواده بدهم . سنم حدود 34 سال است اما آقاي سنگتراشان عزيز من واقعاً بگم از ازدواج ترسيدهام . ميدانم همه كه مثل هم نيستند اما ناخودآگاه آن بيحرمتي ها و لجبازيهاي همسر سابقم يادم ميافتد به شدت ناراحت ميشوم . با وجوديكه دارد سنم بالا ميرود اما نميدانم چكار كنم . از لحاظ مطالعات روانشناسي هم خيلي تلاش ميكنم ورزش ميكنم اما روحيه تشكيل خانواده ندارم . خيلي نگرانم . ميخوام كسي رو واقعاً دوست داشته باشم امانميتونم . با سايت شما آشنا شدهام . اين نامه رو براي اعضاتون بگذاريد شايد عبرتي باشد براي جوانان ديگر كه هيچوقت گول حرفهاي واهي رو نخورند . نيز كمتر به طلاق فكر كنند . چون طلاق كار زياد سختي نيست . در عرض سه روز ميشه كسي رو طلاق داد اما عوارض بعد از طلاق وحشنتاك است . من از طلاقم فوق العاده راضيم . اما نميدونم چرا باز هم ميترسم . چرا رغبتي براي تشكيل خانواده مجدد ندارم .
در پايان محبت كنيد راهنماييم كنيد . خدا خيرتان دهد .
-
RE: ازدواج
رضا محترم سلام
از آنچه به قلم كشيديد اينگونه استنباط مي شود كه آسيب هاي بعد از جدايي هنوز ترميم نشده است و تا زماني كه شما چنين روحيه اي داريد توصيه اكيد مي كنم كه فكر ازدواج مجدد نباشيد .
دوست محترم براي ترميم روحيه ي اسيب ديده ي خود فكري بكنيد
و نكته ي مهم تر اينكه هز بازي شامل بازيكن هاي مختلف است كه بازي همديگر را كامل مي كنند و به نوعي پوشش مي دهند .
در زندگي زناشويي هم اينگونه است حال يكي از طرفين( زن يا مرد ) ، شروع كننده ي بازي است و ديگري به راحتي به بازي گرفته مي شود و ..............حلاصه اينكه كليد بازي با سوت يكي ا ز طرفين مي خورد و ديگري هم بازي را تكميل مي كند .
د ر مورد زندگي سابق شما نيز اينگونه بوده است . و تا زماني كه شما جنس و نوع بازي خود را شناسايي نكنيد و يا اگر فردي هستيد كه با سوت ديگري وارد باز ي رواني مي شويد توصيه مي كنم حتما روي اين بخش از خود نيز كار كنيد و آگاهي هاي لازم و مهارت كنترل خود را به دست بياوريد كه انتخاب بعدي شما دچار مشكل نباشد .
و فكر مي كنم اگر چند جلسه مشاوره بگيرد بسيار كمك كننده خواهد بود به ترميم روحيه تان و لايه هاي دروني وجودتان .
-
RE: ازدواج
سلام آقا رضا
گفته هاتون نشون می ده که هنوز از لحاظ روحی و روانی به آرامش نرسیدین .... برادر عزیز باید با واقعیت کنار بیاین وبپذیرین ...خدا تون رو شکر کنین که بچه ای در کار نبوده ..می دونم سخته و مشکلات زیادی رو تحمل کردین اما باید از نو شروع کنین ویه اغاز زیبایی رو بسازین با فکری باز ومنطق بهترین انتخاب رو داشته باشین ..
اما باید به خودتون فرصت بدین برای فراموش کردن گذشته ها ودیگه نباید خودتون رو سرزنش کنین ومدام تو ذهنتون به گذشته فکر کنین و تکرار خاطره ها .... سعی کنین زیاد تنها نباشین تنهایی ناخوداگاه ذهن شما رو به گذشته ها سوق می ده سعی کنین بیشتر تو جمع باشین واز کلاسهای ورزشی حتما استفاده کنین کوهنوردی وخیلی از ورزشهای نشاط اور برای شادابی وتجدید قوای روحیتون تلاش کنین .....اگه امکانش وجود داشت می تونین از روانشناس هم کمک بگیرین....
امیدوارم در انتخاب همسفر آیندتون موفق باشین براتون آرزوی خوشبختی دارم :72::72::72:
-
RE: ازدواج
ثمين بزرگ ازت ممنونم كه برام وقت گذاشتي و به مطلبم اهميت دادي . نكاتي كه برام نوشتي خيلي جالب بود رو هر كلمهاش زوم ميكردم و به فكر وادارم ميكند . ازت ممنونم
ani عزيز حدود دو سال و نيم از جداييام مي گذرد . آدمي هستم بسيار سالم . اهل هيچ كار نابهنجاري نيستم . كارم شركت تبليغاتي و طراحي گرافيك است . با وجوديكه مطالعات بسيار در زمينه روانشناسي و تكرار مطالب مثبت و فكر سالم دارم اما باز ديري نميپايد كه فكر ازدواج مجدد برايم دلهرهآور است . الان با پدر و مادر پيرم زندگي ميكنم . هرسه باهم . وقتي مادرم را با اون حال مريضش ميبينم كه برايم غذا درست ميكند به شدت غصه مي خورم . ووقتي پدر پيرم رو با اون هيكل ضعيف شده ميبينم و من هنوز زحمتم رو از رو دوش اونها كم نكردهام . خجالت ميكشم . از طرفي اصلاً نميدانم چه چيزي رو بيشتر براي خودم معيار ازدواج قرار بدم . آيا زيبايي ، خانواده ، تحصيلات ، و يا فهم و شعور زندگي . همه اينها نياز است . بعضي وقتها به مسجد محل ميرم و خاضعانه با خدا در سجده حرفامو مي زنم كه اي خداي من روحيه ام رو درست كن و همسري از خانوادهاي عالي برايم مقدر فرما.
اما خودم نميدانم عملاً چه جور تلاشي بكنم . كه مصداق همين ضرب المثل باشد : از تو حركت از من بركت
مطلبم زياد شد عفو كن
-
RE: ازدواج
علت اینکه از ازدواج دوم دلهره دارید بخاطر این هست که بعضی از معیارهای سابقتون احتمالا با شکست قبلی تون خدشه دار شده...بهتر است اصلا عجله نکنید و بخودتان فرصت بیشتری بدهید و خودتونو سرگرم فعالیتهای مفید و مسافرت و ازین قبیل کنید در مورد خانواده هم نگران نباشید میتوانید بیشتر به امور منزل توجه نشون بدید.و بدلیل اینکه باری از روی دوش مادرتون بردارید ازدواج نکنید که دچار مشکل بزرگتری میشید.ازین تجرد استفاده کنیدو بخودتان بیشتر برسید هنوز جوانهایی هستن در سن شما که هنوز حتی آمادگی ازدواج ندارن.