RE: کوشش بیهوده به از مردگی
موضوع "نفت ، کتاب و سرگرمی "و این موضوع حاضر" کوشش بیهوده به از مردگی" هردو از بابتی بهم شبیه هستند .
بنظرم شما فیلم هم بسازید چون خوب میتوانید موضوعاتی که چندان شباهتی بهم ندارند را بهم ربط بدهید و تماشاچی را سر کار بگذارید و تا آخر فیلم دنبال موضوع بکشید تا بداند لیلی بالاخره زن بود یا مرد...البته کمی شوخی بود وکمی هم واقعیت:18: !!
ضمننا مراقب خودتان باشید این سایت مسریه!! اگر گرفتار بشوید فیلتان هندوستان که نمیرود هیچ!! ...از رشته مورد علاقه تان هم جا میمانید ...من دیگه گفتم نگید نگفتی:rolleyes:
ولی از شوخی گذشته حضور در تالار هم یک جور کمک به جامعه است اینم یک جور کمک به هموطنه اینم یک جور یاری دادن به کسانیست که به فکر شما نیاز دارند اینم یک جور باغبانی است و کاشتن گلهای زیبا پس از این همیاری هم غافل نشوید.
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
این پست برای من خیلی جالب بود
چون من هم یه تجربه مشابه با تجربه ی شما رو دارم.
از اول دبیرستان همه خانم مهندس صدام می زدند.نمی دونم چرا ...ولی می گفتند اصلا تیپ و حرکاتت مثل مهندسهاست(اصلا من نمی دونم ..مگه مهندسها تیپ خاصی دارند؟؟؟!)ولی خب...می گفتند دیگه!
سالهای دبیرستان خیلی عالی سپری شد،همه چیز خوب و مهیا بود برای وارد شدن به دانشگاه ،البته در رشته فنی!
گذشت و گذشت تا در مرحله اتنخاب رشته دانشگاه پرتاب شدم به سمت علوم انسانی...اصلا نمی دونم چی شد..مهم هم نیست!
مهم اینه که بعد از مدتی فکر کردن و جدال درونی ،به این نتیجه رسیدم که باید به دنبال اون چیزی برم که بهش علاقه دارم.نباید تسلیم بشم و بگم:خب ،قسمت این بود که من بیام توی این رشته.
من اشتباه کردم،ولی از بابت این اشتباه خوشحالم،چون چیزهایی رو به دست اوردم که اگر از همون اول در رشته ی خودم مشغول به تحصیل می شدم ،محال بود به دست بیارم.
من فهمیدم که باید مبارزه کرد.
فهمیدم که به حرف دیگران به اندازه ای که ارزش داره ،بها بدم.
فهمیدم به دست آوردن آرامش حقیقی اونقدر ارزشمنده ،که بابتش میشه از خیلی چیز ها گذشت.
فهمیدم که فرصت های زندگی همیشه و در همه حال برام مهیا نیست ...من باید تیز بین و زیرک باشم.
و مهم تر از همه ...فهمیدم که بهترین کسی که من رو راهنمایی می کنه،می تونه در همه حال بهم کمک کنه و درست ترین تصمیمات رو بگیره ،خود من هستم...نه هیچکس دیگه.
فهمیدم که باید به خودم اعتماد کنم،به معنای واقعی.
الان ،بعد از گذشت مدت زمانی نه چندان کوتاه و نه چندان طولانی!!و بعد از تحمل نا ملایماتی که بابت این اشتباه به سراغم اومده بود، خدا روشکر ،تونستم تصمیم درستی بگیرم و به دنبال چیزی برم که خلاش رو در درونم احساس می کنم:203:
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
شاید از چیزی که خواهم گفت ناراحت شوید یا دیدگاهتان نسبت به من بد گردد(آیا اصلاً پیش از این خوب بوده!!) اما راستش اینه که من در رشته ام که تحصیلاتش را تا کارشناسی ارشد کردم،ضعیفم!؟؟اما از هنگامیکه کلاه در کلاه کردن و تیزبازی را یاد گرفتم،هم موفقم و هم احساس بهتری دارم.
باید در کسب و کار اخلاق *ماکیاولیستی* داشته باشیم و رودربایستی با خود را کنار گذاریم که هرکس بیشتر کار می کند و قوی تر و زرنگ تر است،موفق است و این البته تمرکز بر هدف را می طلبد بی توجه به ضعیفان و دیگران.
در این جامعه باید تنها و تنها **پول** داشت،همین.آبرو،سواد،تحصیل ت عالیه،احترام و همه فضایل اخلاقی فقط با پول بدست می آیند و باقی سخنها و حرفها هم برای دکانداری و کلاهبرداری است.
این حقیقتی مطلق است،مرا ببخشایید که کامتان تلخ شد.
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام گرد آفرید
شاید به ظاهر همه اینها را به دست آوریم...
اما رضایتمندی، و آن چیزی که ما را آرام می سازد و احساس خوب و پایداری را به ما می دهد، در وجود خود حسی می کنیم؟!
شاید از بیرون همه به به و چه چه بکنند، و ما را موفق بدانند! اما در درون به صورت پایدار حس خوبی را داریم!؟
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
خوش به حال شما که بالاخره می دونید به چه چیزی علاقه دارید من که یادمه موقع انتخاب رشته تحصیلبم تو مقطع دبیرستان وقتی می خواستم از خونه خارج بشم تو نظرم بود که رشته ریاضی رو بزنم ، وقتی به دم در مدرسه رسیدم گفتم نه ریاضی سخته تجربی رو انتخاب می کنم وقتی هم که خواستم فرم پر کنم رشته انسانی رو انتخاب کردم
یعنی بدون اینکه بدونم به چه چیزی علاقه مندم و چه چیزی باعث رضایتمندی من می شه .
حالا هم رشته دانشگاهیم هم همینطوره بدون اینکه بدونم چقدر به این رشته علاقه دارم از سر اجبار انتخابش کردم و حالا هم بی انگیزه برای ادامه تحصیل .
شما می گید من چکار کنم ؟
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
من نمی دونم منظور نظر گرد آفرید نوشته ی من بوده یا نه
اگه مخاطب من هستم ،باید بگم که،متاسفانه خیلی از حرفهای شما درسته،(متاسفانه به خاطر تلخ بودن مسائل)من هم خیلی از وضعیتی که در جامعه فعلی ما وجود داره ناراضیم ، نمیدونم بگم بد بختانه یا خوشبختانه، اما همه چیز رو میبینم،درک می کنم ،حس می کنم و در جایی قرار گرفتم که از نزدیک باخیلی از مسائل در ارتباطم.
درسته....توی این دوره زمونه پول و فقط پول حرف اول رو می زنه.تا پول داری همه تا کمر برات خم میشند و اسمت از زبونشون نمی افته،کسی کاری نداره تو سواد داری یا نه!این پول که به دست اوردی ،از چه راه بوده،نون ملت رو بریدی،خون مردم رو توی شیشه کردی یا واقعا کار کردی!هیچکس به این کاری نداره،فقط مهم اینه که پول داری...
اما وقتی احساس کنند که بله،مثل اینکه کفگیر طرف ته دیگ خورده....دود میشند و می رن هوا...انگار نه انگار این همونیه که دیروز ،تا صبح اول وقت بهش اظهار ادب و ارادت نمی کردند ،روزشون شروع نمی شد.
خب، چه میشه کرد؟؟
آیا درمانی برای این درد سراغ دارید؟؟
اگه درمانی سراغ نداریم و نمی تونیم کاری بکنیم...خب لااقل خودمون مثل بقیه نباشیم.هیچ چیز بدتر از این نیست که آدم پیش وجدانش سر افکنده باشه،هیچ چیز دردآور تر از این نیست که نتونی توی آینه به چشم های خودت نگاه کنی و از خودت خجالت بکشی....
من این رو می دونم که توی جامعه ی فعلی ما اگه بخوای خیلی خوب و انسانی عمل کنی در اکثر مواقع هیچ چی ازت باقی نمی مونه،نمی دونم چرا....نمی دونم چرا وقتی راست حرف می زنی سوءاستفاده می کنند،وقتی خالص تحویل می دی ،ناخالصی تحویل می گیری...نمی دونم ،..به هر حال وضعیت دنیای ما ،فعلا اینجوریه،چه خوب ،چه بد ...ما باید زندگی کنیم.
(روزگار غریبیست نازنین...)
من یکی که به این نتیجه رسیدم ،بهترین کاری که می تونم بکنم اینه که برای خودم زندگی کنم.طوری که پیش وجدانم سرافکنده نباشم و از چیزی که هست و دارم لذت ببرم.
اگر هم جایی ،دیدم که کاری از دستم بر می آد ،برای اصلاح بعضی از چیزهای دور و برم ،دریغ نکنم.
اینجوری بعد از یه عمری ،نمی گم ...ای بابا ،ما که از زندگیمون هیچی نفهمیدیم.
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
عزیزم با پرداخت اندک پولی می توان از شر وجدان آسوده گشت و البته کاملاً عرفی و . . . هم می باشد.فراموشی هم بسیار کمک می کند و اما این حرفهای تو آینه خود را دیدن و شرمسار شدن و غیره و غیره تنها برای خواندن در کتب و رمانها و گفتن برای نوجوانان و جوانان خوب است.
واقعیت چیز دیگری است و چونان خورشیدی است که در بیابان بی ابری می درخشد و آنهم:زر،زور و زن است که همه بسته به توانایی خود هدف غایی و نهایی شان همین سه چیز است.
این سخنان مثلاً نصیحت گونه هم برای شیره مالیدن سر خلق ا . . . است و بس.اگر شما و یا دیگران نمی توانید یا نمی خواهید واقعیت را بپذیرید و *قوی* باشید،این فقط و فقط از **ترس** شماست.
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام گردآفرید
اگر ممکنه لفظ همه را یه کمی تخفیف بده...
به هر حال شما می دانید که از نظر منطقی، باید استنثناء ها را هم دید.
حالا میزان این استثناء ها از نظر هر کس ممکن است متفاوت باشه...
بعد ما نمی خواهیم اینجا همنوایی و نظر جمع را بحث کنیم. که به قول شما مثل خورشید می درخشه...
ما می خواهیم ببینم این «همه افراد »، آیا آنچه که طالبند می یابند و بعد خوشبختند یانه؟!
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
نمی دانم!اما شاید بیابند،هرچند که بیشتر مواقع اینچنین نیست.اما . . . اما خوشبختی چه عرض کنم؟؟!زر و زور و زن به هر حال سرخوشی و خوشبختی که می آورند دیگر،غیر این است؟؟؟