-
تنهایی
سلام به همه دوستان
نمیدونم شاید حرفایی که می خوام بزنم از نظر شما تکراری باشه.ولی همین که بگم و یکی بشنوه آرومم میکنه.
من یه دختر 26 ساله هستم.کارشناسی ارشد دارم.پدر و مادرم از هم جدا شدن و من با مادرم زندگی میکنم.یه خواهر دارم که ازدواج کرده.از اونجایی که مادرم با دامادم مشکل داره خواهرم خیلی کم اونم تنها پیش ما میاد.
مشکل من اینه که خیلی تنهام.مادرم اخلاقش طوریه که تقریبا هیچ کس پیش ما نمیاد.حتی فامیل نزدیک.دوست هم نداره که دوستامو خونه بیارم.خونه ما بیشتر شبیه خوابگاهه تا خونه.البته تا وقتی که دانشجو بودم شرایط بد نبود.به خودم میگفتم درس میخونم.میرم دنبال کار.مشغول کار میشم.سرم گرم میشه.ولی یه ساله که درسم تموم شده و دنبال کار میگردم.هر جا بگین رفتم و با این تحصیلاتم منت هرکی رو که بگی کشیدم ولی کاری پیدا نشد.حتی با درامد پایین و شرایط سخت.
باز گفتم ناامید نشم.دنبال علاقه هام رفتم.یه مدتی با اشتیاق زیاد کارهایی که دوست داشتم انجام میدادم.ولی الان دیگه انگیزه ای برای انجام دادنشون ندارم.یعنی تقریبا هیچ کاری نیست که من واسه انجام دادنش اشتیاق داشته باشم.البته اگه علاقه هم باشه پولش نیست.ما با اینکه وضعیت مالی بدی نداریم ولی مادرم به من پول زیادی نمیده همین قدر که در ماه چند روزی بشه تا خیابون رفت و برگشت.یعنی فقط کرایه ماشین درون شهر.
من همیشه توی خونه تنهام.مادرم صبح ها و بعد ازظهر ها همیشه بیرونه. ما حتی ناهار و شام هم خیلی کم با هم میخوریم.ساعت 7 - 8 غروب هم که میشه میخوابه.من همیشه تنهام.گاهی دوست دارم فقط زنگ موبایلم به صدا دربیاد.یا باکسی حرف بزنم.در طول روز هیچ کاری انجام نمیدم.فقط میخوابم و پای تلویزیون میشینم تا دوباره خوابم بگیره و بخوابم و فرداش دوباره روز ازنو.خیلی دوست دارم ازدواج کنم.ولی خواستگار هم ندارم.با اینکه از نظر ظاهری مشکلی ندارم.دیگه نمیدونم چکارکنم.با یه روانشناس صحبت کردم.گفتن داری افسرده میشی.ولی بعد از چند بار صحبت کردن باهاشون راه حلی پیش پام نذاشت.
خواهش میکنم کمکم کنین.دیگه واقعا بریدم.نمیدونم چکار کنم.از زندگی خسته شدم.
-
RE: تنهایی
سلام گلستانه عزیز
فکر کنم همه ما این روزا درگیر روزمره گی یا بهتر بگم روزمرگی شدیم، من کاملا درک میکنم چی میگی فقط یه کم تعجب میکنم که دختری مثل تو که سالها تو دانشگاه بوده چرا اینقدر تنهاست؟ با دوستات ارتباط نداری؟
بعدشم به نظر من ادم نباید بشینه تا شرایط مطابق میلش بشه، باید سعی کنه شرایط رو مطابق میلش درست کنه،چرا بجای اینکه بخوای از مادرت فرار کنی باهاش دوست نمیشی؟ سعی کردی تا حالا؟ همیشه خوشبختی سوار یه اسب سفید نمیاد دنبالت، خوشبختی یه جائی گوشه ذهنت نشسته تا تو بری سراغش.
-
RE: تنهایی
سلام خوش اومدی:72:
خب شرایط سختیه اما مطمئن باش بی راه حل نیست. بهترین راه حلش اینه که بازم نا امید نشی و بگردی واسه کار درسته یه کم سخته اما بالاخره پیدا می شه. همین که دستت تو جیب خودت باشه خیلی خوبه. بازم تلاش کن .
درضمن به نظرم بد نیست رابطت و با مادرت بهتر کنی از تنهاییات بگی شاید مامانتم درد دلی داشته باشه که اون موقع او هم بتونه با شما بگه و همین باعث بشه روابطتون بهتر بشه و کمی از تنهایی در بیای.
اون موقع تازه از مادرتم می تونی بخوای که با شما به جلسات مشاوره بیاد هم واسه خودش خوبه هم کمکیه به شما.یک محیط تفریحی مثل استخر هم می تونه به ارامش اعصابت و تسکین روحت کمک کنه.
موفق باشید:72:
-
RE: تنهایی
سلام
گلستانه گرامی اینجا میتونی یه عالمه دوست اونم دوستهای خیلی خوب پیدا کنی . یه کم صبر کنی آنی و فرشته مهربون و ... پیداشون میشه .
اگر میشه باز هم بیشتر از خودت بگو ؟ تهرانی ؟ رشته ات چی بوده ؟ و ...
ضمنا نا امید نشو هر مشکلی رو میشه حل کرد اما نا امیدی آدمو از پا درمیاره .
اینم بدون الان تنهایی درد خیلی هاست . توی همین تالار هم خیلی ها تنها هستند و از این تنهایی رنج میبرند اما چاره ای نیست با این شرایط باید کنار اومد و تلاش کرد تا خدا یه راهی پیش روی آدم بزاره .
موفق باشید .
-
RE: تنهایی
سلام parhaam عزیز
مرسی از توجهتون
من با مادرم م
سلام به همه دوستان
من کلی تایپ کردم ولی فقط همین دوجمله نشون داده شد.ببخشید الان دوباره جواب میدم
دوباره سلام
از همه ممنونم به خاطر راهنماییهاتون
من اصلا با مادرم مشکلی ندارم.باهم دوست هم هستیم.ولی اون دوست نداره کسی توکاراش دخالت کنه.اخلاقش اینطوریه.میگه تا وقتی تو این خونه هستی باید این شرایط رو قبول کنی.
من ساکن رشت هستم.دوره لیسانس شهر خودمون بودم.از بین دوستام چندتاشون ازدواج کردن و سرگرم زندگی بقیه هاشون هم اینقدر من رفتم خونشون و دعوتشون نکردم کم کم از هم دور شدیم.دوره ارشد تهران بودم.دوستام از شهرهای مختلف بودن که بعد از تموم شدن درسمون خیلی کم اونم تلفنی با هم در ارتباط هستیم.
اگه بدونین من چه آدم امیدواری بودم. خودم همه رو نصیحت میکردم.ولی الان دیگه دست خودم نیست.واقعا دوست دارم شرایط عوض بشه ولی نمیدونم چه طوری.وقتی روانشناس و مشاور هم راه حلی به نظرش نمیرسه من باید چکارکنم؟
ولی خیلی خوشحالم که اینجا دوستای خوبی پیدا کردم:72::72::72:
-
RE: تنهایی
سلام خانم golestaneh
رشتتون چی بود؟!
یه سوال دیگه:
مادر وسواسی نیستند؟
-
RE: تنهایی
سلام SENSEI عزیز
رشته تحصیلیم شیمی هست.نه مادرم اصلا وسواسی نیست
-
RE: تنهایی
golestaneh عزیز
پیشنهاد من اینه که بسته به علایقتون در گروه های اجتماعی مثل باشگاه ورزشی، کلاس موسیقی، انجمن ها و... عضو بشید، هم برای رشد شخصی خوبه و هم وارد دایره ی بزرگی از ارتباطات میشید.
اما فکر می کنم اولویت مهم تر از اون داشتن یه منبع درامده که مستقل باشید. البته نمیدونم کجاها رفتید ولی من و دوستان مواردی رو که به فکرمون میرسه برمیشمریم تا خودتون از بینشون گزینه های خوب رو پیدا کنید.(شاید بعضی هاشون به نظرتون خنده دار بیاد، اما اگر پیشنهاداتمون به نظرتون خل خلی هم اومد، لطفا از کنارشون به راحتی رد نشید و حتما روشون فکر کنید)
پتروشیمی، کارخانه های صنایع غذایی، چوب بری، کنسرو سازی، دارو سازی، شکلات سازی، کلوچه پزی، آزمایشگاه کارخانه ها، تدریس در آموزشگاه های خصوصی(مخصوصا اونهایی که اسم و رسم دار هستند) و...
در ضمن تجربه نشون میده در چنین مواردی سماجت و پشتکار آدم رو به هدفش میرسونه، شاید لازم باشه 10 بار برید به شرکت یا آموزشگاهی و جواب نه بشنوید، اما آخر سر طرف رو قانع بکنید که شما لیاقت کار کردن در اونجا رو دارید! :18:
و باز هم یه پیشنهاد دیگه اینکه اگر کار خوبی در جایی غیر از شهر خودتون افتاد، موضوع رو حتما بررسی کنید.
شاد باشید...
-
RE: تنهایی
مرسی از شما SENSEI عزیز
من 90 درصد این جاهایی که گفتید رفتم.البته نه ده بار.ولی حداقل یه بار رفتم.مدرکمو گذاشتم.شماره دادم.ولی تا الان کسی بهم زنگ نزده.بعضی هارو دوباره پیگیری کردم.ولی خیلی هاشون باهام بد برخورد کردن.منم راستش آدمی نیستم که اونا هرچی بگن وایسم نگاشون کنم انگار نه انگار.
ولی باشه به پیشنهاد شما گوش میدم.دوباره میرم سراغ این جاهایی که گفتین.امیدوارم نتیجه بگیرم.ممنونم از راهنماییتون
-
RE: تنهایی
سلام گلستانه جان
بهترین کار اینکه خودت را مشغول به کار کنی و علاوه بر کار ورزش کردن باعث می شه تا روحیه ات همیشه شاد باشه و افسرده نشی