خود آزاری و سوء ظن به همسر
سلام. من 25 سالمه. 5 ساله که ازدواج کردم. بچه ندارم ولی خیلی خیلی خودآزارام تا حالا پیش دکتر نرفتم ولی از طریق اینترنت و خوندن مطالب روان شناسی متوجه شدم که به بیماری اختلال شخصیت مرزی دچار شدم. من خیلی خیلی خودم رو پایین می دونم و از لحاظ روحی به خودم خیلی صدمه می زنم به طوری که از همه متنفر شدم و قصد خودکشی دارم. بدتر از همه اینا این هستش که من به همسرم شک دارم و خیلی خیلی اذیتش می کنم. تا اونجا که اون جرئت صحبت کردن با کسی رو نداره. این هم بگم که اگه کسی پیش من از شوهرم تعریف کنه حس می کنم که داره منو تحقیر می کنه و می خواد بگه که من بد هستم و شوهرم خوبه. همه اش حس می کنم که شوهرم از من خیلی بالاتر هستش. اون هم خوشگله و هم دوست داشتنی البته من هم خوشگلم ولی نمی دونم چرا همه اش حس می کنم که زیبایی من به چشم کسی نمیاد. شوهرم خیلی از من تعریف می کنه ولی فکر می کنم که دروغ میگه تا منو گول بزنه و با یکی دیگه دوست بشه. مشکل اصلی اینه که شوهرم از این اخلاق من خسته شده... خواهش می کنم کمکم کنید
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
سلام.
خانم حدیث بانو.
بهتره هر چه سريعتر به يك روانشناس يا روانپزشك خوب مراجعه كنيد و از مشاوره تخصصي در همه ابعاد بهره ببريد.
الان فرصت هاي طلايي در زندگي شماست.چرا وقتي مي توني از زندگيت بهترين لذت ها را ببري داري تعلل مي كني.
پس همين امروز همت كن برو دكتر.در ضمن تو اينترنت مطالب زيادي نوشته شده ولي تشخيص بيماري به عهده ما نيست به عهده دكتره.پس به هيچ عنوان خود درماني نكنيد.
زندگي خيلي كوتاهه از فرصت هاي زندگيت براي لذت بردن استفاده كن.
به اميد روزهاي بهتر:72:
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
[align=justify]
سلام:72:
حدیث جان قبل از هرچیز بخاطر نگرش و برخوردت با موضوع، بهت تبریک می گم. :104: در اینطور مواقع اولین و مهمترین قدم اینه که تشخیص بدیم مشکل داریم.
البته هنوز در ابتدای راه قرار داری و تا به هدف نرسیدی نباید توقف کنی.:305:
اما در مورد مسئله ای که نوشتی، به نظر من هم باید به روانشناس مراجعه کنی.
فرض کن شما تب داشته باشی و اینجا تالار گفتگوی پزشکی باشه. شاید اگه مسئله جزئی باشه، بشه از طریق نوشتار توصیه هایی کرد (به فرض که ما هم متخصص بودیم، که نیستیم!) که شاید سرما خورده باشی، شاید گلوت عفونت کرده باشه، شاید ... شاید... اما مسلما برای تشخیص درست و یه درمان قطعی و دائمی باید حضورا به پزشک مراجعه می کردی.
بنابراین اولین راهکاری که می شه به شما ارائه داد، مراجعه به روانشناسه، بعد می تونی تشخیص ایشون، و درمان پیشنهادیشون رو به ما هم اطلاع بدی تا سعی کنیم با همدیگه طی کردن مسیر درمان رو برات آسون تر کنیم.
فعلا تنها توصیه ای که به نظر من می رسه اینه که:
فرض کن فیلم نامه نویس، کارگردان و بازیگری هستی که قراره زندگی یه حدیث بانوی آرام و مطمئن رو بسازه، حدیثی که عاشق خودشه، همسرش رو دوست داره، از زندگیش راضیه و داره به سمت اهدافش حرکت می کنه.
بعنوان یه فیلم نامه نویس باید به سوالاتی مشابه این پاسخ بدی: این حدیث در رخداد های مختلف چطور ظاهر می شه؟ چه رفتارهایی ازش سر می زنه؟ وقتی با همسرشه، بهش چی می گه؟ و ...
بعنوان کارگردان باید همه ی وقایع رو مدیریت کنی و همیشه "هدف" رو در نظر داشته باشی.
و بعنوان یه بازیگر باید کاملا در نقشت فرو بری.
در روز حداقل یکساعت کار کن. شاید قبل از خواب یا صبح زود بهترین موقع باشه. لازم هم نیست بقیه ی بازیگرها حقیقی باشن، یا بصورت زنده فیلم برداری کنی. مثلا شب که داری می خوابی، می تونی یکی از صحنه های اون روز رو تداعی کنی. و ببینی حدیثی که این مشکل رو حل کرده و دیگه خود آزار و ... نیست، آرام و باشکوهه و ... در اون صحنه چه احساسات و افکاری داشت، چطور رفتار می کرد، چه واکنش هایی از دیگران می دید و ... یا صبح زود ورودت رو به محل کار، یا صحنه ی بازگشت همسر از اداره، یا ... رو کار (تجسم) کن.
این بهت کمک می کنه تا راحت تر از این مرحله عبور کنی.
کاریه که خودم انجام می دم.
وقتی به اخلاقی که باید تغییرش بدم صددرصد آگاه می شم، اون اخلاق رو مثل یه بار سنگین روی شونه هام می بینم، باری که باید با خودم بکشمش و از گذرگاه های مختلف عبورش بدم (رخداد های مختلف زندگی). حالا برای انجام اینکار دو راه دارم. می تونم این بار سنگین رو روی شونه م بگذارم و سعی کنم باهاش بپرم، که در این شرایط احتمال عبورم کمه (و توی اون وقایع همون اخلاق ها رو از خودم بروز می دم). و راه دیگه اینه که بار رو زمین بگذارم، اول خودم عبور کنم، بعد که رد شدم، این بار رو هم بکشم به سمت دیگه، که در این حالت بعد از هر گذری، بارم سبک تر و سبک تر می شه.
واضح ترش این می شه که تا جایی که بتونم، سعی می کنم خودم رو سارایی ببینم که موفق شده این اخلاق رو عوض کنه.
این روش منه اما مطمئنم وقتی به متخصص مراجعه کنی، راهکارهای خیلی بهتری نسبت به اینهایی که من تو زندگی شخصیم اختراع کردم بهت آموزش می ده.
موفق می شی عزیزم :310: من منتظر خبرهای خوب هستم.:46:[/align]
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
دوستای خوبم از جوابتون ممنون
ولی مشکل این جاست که من می ترسم برم دکتر
اگه من دکتر برم و همسرم متوجه بشه ... اصلا شاید چند سال بعد از زندگی به من انگ دیوونه بودن رو بده
بگه من یه آدم دیوونه بودم که با اون ازدواج کردم و اون منو آدم کرده
من می ترسمممممممممممممممممممممم مممممممممممممم
سرکوفت زدن کاریه که بیشتر مردها وقتی 10 سال از زندگی شون گذشت می کنن
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
حدیث جون خیلی خوبه که به فکر حل مشکلت افتادی، مشکلات روحی هم مثل مشکلات جسمی باید درمان بشه ولی متاسفانه اکثر ما فکر میکنیم باید به درد خودمون بسوزیم در صورتی که اگه پیگیری کنیم شاید با چند تا راه حل ساده مشکلمون حل بشه. راستی قبل از ازدواج هم این مشکل و داشتی؟
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
همسفر 65.. بله داشتم ولی پنهان بود
اصلا اتفاقات دوران مجردی باعث این بیماری شد که اون موقع فقط زمینه ساز بود و زمانی که ازدواج کردم خودش رو بروز داد
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
حدیث جان این فکرا رو نکن تو به خاطر حدسیاتت در مورد چند سال دیگه که اصلا پایه و اساس نداره داری زندگی الانت و خراب میکنی. همه پیش مشاور میرن،خود منم به خاطر مشکلم دنبال یه مشاور خوب میگردم.مطمئن باش شوهرت از اینکه ببینه شرایط زندگیتون بهتر میشه و تو هم بهش گیر نمیدی خوشحالم میشه.
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
سلام دوست خوب
شما الان رو دارید به خاطر اینکه آینده بهتون چی می گن خراب می کنید باید خیلی زود بروید دکتر و تحت درمان قرار بگیرید چون خدای ناکرده ممکن هست که زندگی تون تنش زا بشه .
در اولین فرصت بروید دکتر و اگر هم شوهرتون متوجه شد بهش بگوئید که احساس می کنم که احتیاج دارم و ممکن هست هر فردی در زندگی اش پیش بیاد. مگه هر کی می رود پیش روانپزشک حتما دیوانه هست ؟ نه عزیزم توی دنیای امروز که اینقدر فشار زندگی و کار هست خیلی از افراد به روانپزشک مراجعه می کنند و نیاز دارند . :72:
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
RE: خود آزاری و سوء ظن به همسر
حدیث جون فقط یه مشاور خوب میتونه مشکلت رو به طور اساسی حل کنه ولی چیزایی که به ذهن من میرسه اینه: تو باید اعتماد به نفست رو بالا ببری بهترین راهش هم اینه که به خودت تلقین کنی من بنده خدام،خدا که از هر چیزی تو این دنیا بزگتره،من و شایسته ی نعمت هاش دیده و من و آفریده تا به کمال برسم و بهش نزدیک بشم. نعمت های خدا رو به یاد بیار،خدا دوست داره بندش عزت نفس داشته باشه، تو عزیزی چون خدا خواسته و خواسته که عزیز بمونی. من احساس میکنم رابطت با خدا هم یه خورده خدشه دار شده درسته؟ سعی کن مطالعات مذهبیت رو هم بالا ببری.رابطت با شوهرت چه طوریه دوسش داری؟