حالا من با این مردی که دیشب این حرفا رو بهم زده چی کار کنم؟(خسته ام
سلام دوستان من تازه عضو سایت شدم . من 2 ساله عروسی کردم و 1 سال عقد بودیم. بچه نداریم. شوهرم آدم نسبتا مذهبییه منم به خاطر همین باهاش ازدواج کردم بعد از عقد رفتارهایی ازش دیدم که انتظارش و نداشتم مثلا سر مادر و پدرش داد میزد(البته مقصر اونا بودن ولی من از شوهرم انتظار نداشتم) اولا با کوچکترین چیزی که ازش میدیدم قهرای طولانی میکردم اونم همش در حال منت کشی بود.کم کم رفتارش با منم همین طور شد یعنی سر چیزای الکی سرم داد میزد دعوام میکرد بهم توهین میکرد بعدشم پشیمون میشد ولی از من طلبکار میشد که تو چرا اینقدر کم تحملی و همیشه بعد از آشتی من بودم که مقصر میشدم و با گذشت زمان اون رفتار خودش رو فراموش میکرد و فقط خاطره بدی که از من براش مونده بود رو تو دعواهای بعدی تو سرم میزد.البته اینم بگم وقتایی که دعوا نبود خیلی به من محبت میکرد که اینم شده بود سرم یه منت.بعد از مدتی رفت دکتر روان پزشک و یه سری قرص مصرف کرد که خیلی بهتر شد منم سعی کردم بیشتر صبر داشته باشم بعد از دو سال به من گفت میدونی چرا تا حالا بچه نخواستم چون به زندگی با تو امید نداشتم ولی حالا میخوام!خلاصه با هم خوب بودیم و گه گاهی دعوا میکردیم که بر اثر تعدد دعواهامون از اول عقد رومون به هم واشده بود و منم وقتی خیلی عصبانیم میکرد سرش داد میزدم و بعضا بی احترامی هم میکردم.تا اینکه چند روز پیش مادرش اومد خونمون و جلوی مادرش به من بی احترامی کرد و بعد عذرخواهی کرد ولی من کوتاه نیومدم و هی کشش دادم تا اینکه برخلاف همیشه اونم کوتاه نیومد و دیروز که من سر صحبت و باهاش باز کردم تا آشتی کنیم گفت ما دیگه به درد هم نمیخوریم و جدایی! منم کلی سعی کردم تا پشیمون بشه ولی اینقدر کشش داد که منم لج کردم.تا اینکه گفت میخوام به بزرگترا بگم به خانوادش پیامک زد که ما دعوا کردیم و دیگه زنم و دوست ندارم اونا هم تماس گرفتن و شوهرم همه حرفایی که من تو دعوا زده بودم به مادرش گفت و گفت دیگه خسته شده.بعد از اون من احساس کردم قضیه جدیه و دیشب کلی گریه کردم و ازش خواستم این کار و نکنه ولی شوهرم انگار یکی دیگه شده بود اصلا توجهی به من نداشت خیلی سنگدل و بیرحم شده بود ولی بعد از سه ساعت گریه گفت باشه ادامه میدم ولی الان اصلا دوست ندارم حالا شمامیگید من چه کار کنم آخه شوهرم و زندگیم و دوست دارم اونم تا قبل از این ماجرا من و خیلی دوست داشت ولی دیشب فقط حرفای بد من تو دعوا یادش بود نه محبتام و خاطرات خوشمون.
به نظرتون چی کار کنم تا دوباره منو مثل قبلنا دوسم داشته باشه خیلی داغونم به هیشکی نمیتونم این چیزا رو بگم از طرفی آبروم جلوی خانوادش رفته، البته یکی از دعواهای اصلیمون همیشه این بود که رازدار مشکلاتمون نبود تا بهش فشار میومد زنگ میزد به مامانش و از من بدگویی میکرد. دیشب به مامانش گفت محبت ما همیشه یه طرفه بوده(دروغ محض)،کلی خدا رو شکر کرد که بچه نداریم؟خیلی عذابم داد.من گریه میکردم اون به جای دلجویی میگفت اشکالی نداره زود همدیگر و فراموش میکنیم!اولش سخته!دوست ندارم!خدا رو شکر زود فهمیدم!حالا من با این مردی که دیشب این حرفا رو بهم زده چی کار کنم؟از طرفی دوسش دارم و نمیخوام زندگیم نابود شه از طرف دیگه خیلی آزرده خاطرم توان اینکه روپام وایسم و ندارم چه برسه به اینکه بخوام بهش محبت کنم!
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
همسفر عزیز:72:
بهرحال این اتفاقات در زندگیتون افتاده ، بجای اینکه دنبال چرائی این قضایا باشید و اینکه پی ببرید چرا شوهرتون دروغ گو شده و... این واقعیت رو بپذیرید که در صورتی که به نهال کوچک زندگیتون رسیدگی نکنید خشک خواهد شد. این نهال مرتب نیاز به آب و نور داره.
فعلا نیازی نیست اقدام خاصی بکنید ، شما سعی کنید به شرایط طبیعی ای که قبل از این دعوای اخیر داشتید برگردید.
آه و ناله و گریه هم نکنید.
در حال حاضر هم انتظار محبت و عشق و... از سوی همسرتون نداشته باشید. حرفای او نو هم که تو شرایط عصبانیت گفته شده جدی نگیرید.
- درعوض ، به تغییر رویه در ادامه زندگی فکر کنید. فکر کنید چطور می تونید بدون اینکه عزت نفستون زیر سوال بره ، و کماکان خودتون باشید و نه اینکه بخاطر خوشایند همسرتون تبدیل به یه آدم دیگه بشید ، درعین حال بتونید با همدیگه زندگی کنید.
راه حلش هم بالا بردن مهارتهای ارتباطیه ، واولین اونها مهارتهای کلامی.
خوشبخت باشید
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
ازتون خیلی ممنونم،خیلی کاربردی و واقع بینانه گفتین. ولی من احساس میکنم تو برقراری ارتباط به خصوص تأمین نیازهای کلامی همسرم خیلی ناتوانم همیشه هم بهم میگه محبت کردن و من بهت یاد دادم. به نظر شما راه فراگیری این موضوع چیه؟
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
سلام عزيزم شوهر من دقيقا همينطور رفتار ميکرد و منهم مثل شما فقط ميدون اشتباه نکنيد که داريد اشتباه رفتار ميکنيد چون که داريد قدم در راه لج و لجبازي و فحش و بد وبيراه و قهر کردن و بعد منت کشي ميذاريد کاري که من اجازه دادم تو زندگيم باز بشه پس اين اشتباهات رو نکنيد،فعلا نميتونم راهنمايي کنم فقط ازتون خواهش دارم سري به تايپيکهاي من"نامه اي به همسر" و "کمک براي گرفتن يک تصميم جدي"بزنيد اميدوارم به دردتون بخوره...
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
همسفر عزیز
بخش مهارتها رو حتما ببینید ، پر است از تاپیکهای مهارتهای ارتباطی ، مقالاتی درخصوص ارتباطات ، ارتباط کلامی ، تحلیل رفتار و...
این آدرسشه http://www.hamdardi.net/forum-82.html
یه سری از تجربیات دوستان هم در سایت وجود داره که می تونی ازشون بهره بگیری مثل :
http://www.hamdardi.net/thread-10532.html
این موارد رو مطالعه کن ، اگه سوالی بود در خدمتم.
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
می می جون تاپیکتون و دیدم حق دارین شوهرم بعضی از رفتاراش شبیه رفتارای شوهر شماست ولی متأسفانه منم این اشتباه یعنی قهر و آشتی و بی احترامی رو کردم و الان پشیمونم و دنبال جبران.
RE: خسته ام خسته کمکم کنید
[size=medium]سلام همسفر 65 عزیز.
جدا چرا ما خانما عادت داریم اول اشتباه کنیم بعد جبران؟ این و خطاب به شما نمی گم شاید تو بعضی موارد منم همین طور باشم.
به هر حال به قول دوستان مهارتهای ارتباطیتون و بالا ببرید. بعدش اگه واقعا قصد دارید که زندگیتون و درست کنید فعلا هیچ توقعی از همسرتون در مورد عشق و عاشقی نداشته باشید یک طرفه به میدان برید وتمام خرابیهایی که خودتون به بار اوردید و جبران کنید اروم اروم همسرتون هم اون بخش از خرابیها که مربوط به خودشه درست خواهد کرد.
مردا از گیر دادن فراری هستن پس در هیچ موردی خودش خانوادش مالی و .. گیر ندهید
مردا از اینکه همسرشون داد بزنه فحش بده منتفرن.
مردا دوست دارن که مرد باشن و مردیشون وتو زندگی به همسرشون ثابت کنن.
مردا از اینکه مورد احترام قرار بگیرن لذت می برن چه در خلوت خودتون و چه در جمع.
از نوع صحبتهاتون این طوری فهمیدم که شما زندگی و مثل دوستیهای دوران مدرسه شوخی و سرسری گرفتید مانند یک زن برای شوهرتان عمل کنید.
موفق باشید:72:[/size]
RE: حالا من با این مردی که دیشب این حرفا رو بهم زده چی کار کنم؟(خسته ا
سلام
همین که اشتباه خودتون رو قبول دارید خیلی خوبه و اگه به شوهرتون نشون بدید که از حرفا و رفتارای اون شبتون پشیمونید و معذرت خواهی کنید فکر می کنم خیلی خوب باشه.
دوست داشتن که یه شبه از بین نمیره، اگه هم الان همچین چیزی بهتون گفته حتماً از سر دلخوری بوده، اگه بتونید از دلش در بیارید و از این به بعد هم سعی در جبران داشته باشید مطمین باشید که مشکلتون حل می شه.
حتماً مهارتهایی که BABY هم معرفی کردن بخونید.
RE: حالا من با این مردی که دیشب این حرفا رو بهم زده چی کار کنم؟(خسته ا
سیسیلی جان ممنون از راهنماییتون حق با شماست، به قول مادرشوهرم نه من حسرت شوهر کشیدم نه شوهرم حسرت زن به خاطر همین قدر همدیگر و نمیدونیم و کارای بچگونه میکنیم! دیشب تمام وقتمو و برای بهبود روابطمون گذاشتم خدا رو شکر بهتر شد ولی همش میترسم بازم یادم بره که چه بلایی داشت سرم میومد. معلوم میشه شما خیلی با تجربه هستین چون دقیقا مشکل اصلی شوهرم با من همین بی احترامیام و گیرام بود.حالا به نظر شما با خانوادش چه جوری برخورد کنم بعد از اون آبروریزی؟ گرین جان از شما هم ممنونم،راست میگین دوست داشتن یه شبه از بین نمیره ولی شوهرم خیلی از دستم خسته شده بود ولی دیشب فهمیدم هنوز خیلی دوسم داره ولی آزرده خاطره و شدیدا هم طلبکار محبت!
RE: حالا من با این مردی که دیشب این حرفا رو بهم زده چی کار کنم؟(خسته ا
می تونم بپرسم خودتون و شوهرتون چند سالتونه؟