عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام
کاربر جدید سایت هستم . می خواستم ازتون راهنمایی بخوام . از اول اول می خوام بگم که دیگه جای سوالی باقی نمونه . اگه طولانی شد به بزرگواری خودتون ببخشین ولی نمی تونم جایی رو ناقص بزارم بمونه.
دختری 20 ساله هستم که 2سال پیش وقتی وارد دانشگاه شدم از لحظه ورودم به کلاس عاشق پسری شدم . پسری گوشه نشین و مودب و خوش برخورد و منظم ... البته می دونم عشق در 1نگاه شاید درست نباشه یعنی مطمئنا غیر منطقی و عاقلانه نیست که عشق کر و کورش می کنه ...
اصلا حرفی دراین مورد بهش نزدم . چون شاید اون منو دوست نداشت و من غرور خودمو جریحه دار می کردم .. واقعا برای 1دختر سخته . باور کنین از این عشق من کسی خبردار نبود هیشکی حتی دوستای صمیمی ام تو کلاس . اصلا جری هم برخورد نمی کردم که کسی بفهمه من عاشق شدم ... هیچ وقت هم نفهمیده بود این جریانو . روز و شبم فکر و ذهنم درگیر اون بود . کلا چقدر ازش تعریف کنم بازم کم گفتم . واقعا فکر کنم توی پسرا تک باشه . انقدر دست و دل بازو مهربون و خوش برخورد بود... البته اینارو بعدا فهمیدم . بعضی روزا بود که دوستام ازش تعریف می کردن از علاقشون نسبت به اون بهم می گفتن و چیزی نمی گفتم . تو خودم خفه اش می کردم ...
تو این مدت که همکلاس بودیم چیزی به روی خودم نیاوردم. یه مدت گذشت که یکم رفتاراش عجیب بود . تقریبا مثل رفتارای من که عاشق شده بودم . فهمیدم اون عاشق دختر دیگه ای شده .اما نمی دونستم کیه . برای همین ضربه روحیه شدیدی بهم وارد می شد . واقعا همیشه سکوت می کردم و از خدا می خواستم کمکم کنه . نمی دونم راه رو درست می رفتم یا غلط ولی تصمیم گرفتم فراموشش کنم . این فراموشی منجر به این شد که من با پسری تو همون دانشگاه آشنا بشم ولی بازم نتونستم فراموشش کنم . علاقه ی این پسر به من بیشتر بیشتر می شد . چون واقعا دختری ساده و گوشه نشین بودم . خواستگارای زیادی هم رد کردم . به خاطر عشق نهفته شده در درونم . پسری که با من آشنا شده اولا یکم اذیتم می کرد یعنی همیشه کنترلم می کرد . سر بعضی مسائل دائم دعوا می کردیم . اینکه یه دختر دیگه عاشق این بود که دست از سرش برنمی داشت حتی به خانوادشم گفته بود کل خانواده دختره می دونست که عاشق پسری بود حتی پدر دختره هم می خواست اونو توی شرکتش استخدام کنه ... یعنی انقدر به یه پسر التماس می کردن ولی این هیچگونه احساسی نسبت بهش نداشت . نمی دونم شاید من علاقه ای به شنیدن این جور بحثا نداشتم فقط برام تعریف می کرد . خیلی بهم ابراز علاقه می کرد . تا 2 ماه پیش که کم کم داشتم به مادرم می گفتم که مادرم مخالفت کرد . بهش گفتم مادرم مخالفه گفت اشکالی نداره برات آرزوی موفقیت می کنم و انشاالله خوشبخت بشی ...!!!!!!!!!!!!همون جا تموم کرد منم دیگه چیزی نگفتم .
بعد از 1ماه خیلی افسرده شده بودم . هنوز پسری که عاشقش بودم رو فراموش نکرده بودم . بعضی مواقع زنگ می زدم صحبت می کردم به بهانه ی درس و ... ولی فقط می خواستم صداش رو بشنوم . از فرط افسرگی و گوشه نشینی و ... نتونستم تحمل کنم بهش قضیه رو گفتم هرچی که تو این 2سال بود و من هیچی نمی تونستم بگم و گفتم . گفتم چقدر عاشقش بودم و تمام جریانو گفتم . فقط سپردم به خدا . چون دیگه صبرم تموم شده بود ... من می گفتم و اون فقط گوش می کرد . می دیدم چشماشم بعضی وقتا پر شده بود و نمی خواست من ببینم . وقتی حرفام تموم شد گفت تو کی بودی که تو این مدت نشناختمت ؟ جریان دوستیمم گفتم . چون اون پسر رو تقریبا می شناخت و دوستی معمولی با هم داشتن. وقتی گفتم فهمیدم عاشق شدی گفت درست حدس زدی عاشق یکی از دوستام شده بود که چه عرض کنم دختری کاملا خودخواه و جلف .... ولی درکش می کردم چون عشق آدم و کروکور می کنه هیچ چیزی نمی بینه وقتی اون برام تعریف می کرد و می گفت هرچقدر التماس م کردم و ازش خواهش م کردم باهام فقط صحبت کنه اون می گفت اگه 1روز فکر کنم با تو باشم مطمئن باش همون روز خودکشی می کنم ... دوستم ازش خوشش نمی یومد .
واقعا نمی دونم کار درستی کردم که بهش از علاقه ام گفتم؟ الان خیلی سبک شدم .بیشتر از پیش خوشحالم . شاید اگه قبلا می گفتم منو پس می زد چون اونم کسی دیگه ای رو دوست داشت . الان 2ماهی هست که با هم صحبت می کنیم . شدیدا اهل کار و تلاش کردن و فراهم کردن یه زندگی خوب برای آیندشه . تو این ماه چند بار از من خواستگاری کرده ولی جوابی بهش ندادم . گفته بعد از عید اقدام به این امر خیر می کنه . الان چند روزی هم هست پسر قبلی که خودش باهام تموم کرد بهم التماس می کنه که بدون من نمی تونه زندگی کنه و... می گه اگه باهات ازدواج نکنم تا آخر عمر مجرد می مونه . می گه نمی تونه منو فراموش کنه . قضیه رو بهش گفتم گفت اگه دیگه جوابشو ندی می ره و دیگه پشت سرشم نگاه نمی کنه .
نمی دونم چی کار کنم . خیلی می ترسم اگه بفهمه من با این ازدواج کردم بلایی سر من یا این بیاره . تورو خدا بگین من چی کار کنم به کدومشون چی جواب بدم؟ ازتون خواهش می کنم کمکم کنید ....
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام ودرود
چه داستان شیر توشیریه این دیگه!:311:
خودتم نفهمیدی چه بلایی سر خودت آوردی، دوست میشی، به هم میرنی، گریه میکنی، صبر میکنی،میسوزی، میسازی، عاشق میشی!
عشقت زیباست، اما بهتر می بود ازش با یا بی واسطه خواستگاری میکردی، نه اینکه هر چی داری بریزی وسط. با این کارت جفتتون به خاطر احساسات چشماتونو رو معایب هم دیگه میبندید! الانم بیشتر وقتتون رو دور از هر گونه حس علاقه و وابستگی با محبوبت رو برای شناخت همدیگه بزارید. اون پسر دومیم فراموش کن، بهش بگو من و تو به درد هم نمیخوریم و گول مخزنی و زبون بازیشم نخور. پسرا از این حرفا زیاد میزنن. از هیچیم نترس. هیچ کاری نمیتونه بکنه. خودش خدافظی کرده رفته، تو سر کارش نذاشتی.
چی از معشوقه بیچاره میدونی که با احساساتت اونم پا بند کردی؟ چقدر میشناسیش؟ همین که دست و دلباز و مثلا پسر مودب و منظمیه؟ بازم تاکید میکنم، به شخصه معتقدم دور از حس علاقه و وابستگی فعلا همدیگرو بشناسید.
در حد انفجار احساسی بودی و عمل کردی.
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
من عاشق شدم . سوختم . فراموش کردم . نشد . حالا دلبسته شدم
فکر کنم توی این 2سال تمام رفتاراش و تمام و کلی درنظر گرفتم و حالا که باهاش صحبت می کنم تمام رفتاراش توی دستمه. واقعا دوسش دارم.
بعضی وقتا فکر می کنم می گم اگه بعدها سر مسئله ای بحث کنیم اونوقت بهم می گه خودت منو انتخاب کرده بودی از عشق وعلاقه ات می گفتی ... اونوقت من چه جوابی دارم بگم؟!!!! می دوونم منم اشتباهایی کردم ولی دیگه الان نمی دونم باید چی کار کنم . موندم . به خودم می گم کاش از احساسم بهش نمی گفتم...:302:
نمی دونم کار درستی کردم یا نه؟!!
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
شما عاشق یکی شدید و بعد واسه اینکه فراموشش کنید با یکی دیگه دوست شدید ؟ چقدر رمانتیک !
عشقهای امروزی مثل جنسهای بنجل چینی میمونند .
نقل قول:
تورو خدا بگین من چی کار کنم به کدومشون چی جواب بدم؟
بنظرم به هردو بگو آمادگی ازدواج ندارم . بعد هم سعی کن روی خودت کار کنی تا شخصیتت پخته تر بشه .
وگر نه اگر همینطوری از دواج کنی ( حالا با هر کی ) فردا مثل همین افسون خانوم که توی همین سایت هست یه روز میایی میگی ازش خوشم نمیاد یه روز میگی ازم خوشش نمیاد و ...
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام الهه جان
ببين هيچكس نيست عاشق نشده باشه
من هم خودم الان عاشق كسيام كه تركم كرده و رفته ولي متاسفنه يا خوشبختانه هر روز ميبنيمش
الهه اين كه بهش همه چيز را گفتي خوبه ولي خوب ممكنه فردا روز اين مسئله كه قبلا با كسي دوست شدي و اون هممي دونه برات يكخورده مشكل ايجاد كنه پس تحقيق بيشتري كن كه نكنه مبادا يك درصد شك كنه و ديگهبهش نگو كه اون پسره پيغام پسغام داه بهت
موفق باشي
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام
جناب دیجیتال:
به چه حقی ایشون رو مورد تمسخر قرار میدید؟ لزومی نداره اندیشه و عقاید شما با دیگران یکی باشه. اگر آگاه هستید، ایشان رو هم آگاه کنید، نه مسخره!
شاید در عقاید شما بعضی مسائل اشتباه و گناه باشه، اما ایشون همچین فکری نداشته باشد!
لزومی نداره اگر جناب عالی قبل از ازدواج (اگر ازدواج کرده اید) عاشق نبودید، دیگران هم دنباله رو شما باشند و عاشق نشوند! مگر عاشقی جرم است؟ که اینگونه آنرا با آشغال جنس چینی قیاس نموده اید؟
در ضمن ایشان نفرموده اند به خاطر فراموش کردن معشوقه شان، در صدد دوستی بر آمده اند.
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام
ممنون از اینکه راهنماییم می کنین . خودم می دونم اشتباهات زیادی کردم .شاید راه رو غلط رفتم ...
ولی از این به بعد نمی خوام اشتباه کنم ازتون راهنمایی می خوام چطور احساسی نباشم و منطقی برخورد کنم . چطور طرف مقابلمو بشناسم؟
راستی اینم بگم که درسته من با یکی آشنا شدم و این مسئله رو هم ایشون می دونه . خب شرایط اون هم درست مثل منه اونم با کسی دیگه آشنا شده بود که به دلایلی که گفتم اصلا علاقه ای به ایشون نداشت و اونم مثل من چند ماهی توی خودش بود تا من قضیه خودم رو بهش گفتم .
حالا ایشونم به من علاقه مند شده . میگه این برام خیلی مهمه که تو دوستم داری ...
به نظرتون کار اشتباهی کردم جریانو گفتم؟!! حالا می گین چی کار کنم؟!:203:
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام الهه جان
تاپیکتو خوندم یه فکری به ذهنم رسید نمی دونم درست یا نه اما تویکی از کتابای باربارا خوندم گفته بود همیشه اجازه بدین همسرتون بیشتر به شما ابراز علاقه کنه نه اینکه شما نکنی نه! برای یه مدت شما سعی کن ابراز علاقه نکنی یا شما اول زنگ نزنی ببین اون چه طوری برخورد می کنه البته من هیچ شناختی روی ایشون ندارم .. برای این می گم که بتونی مطمئن شین که اون هم بهتون علاقه داره و به خاطر طرد شدنشون از اون دختر نباشه ... امیدوارم تصمیم درستی را بگیری که بعدأ عین من حسرت گذشته را نخوری عزیزم ...
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام
ممنون نازنین عزیز که راهنماییم کردی :72:
راستش دیروز خودم همین فکرو کردم و یکم از ابراز علاقم کم کردم ببینم چه طوری برخورد می کنه .
البته اینم گفتم که مشغله کاریش خیلیییی زیاده شاید هرکسی جای اون باشه اصلا نتونه حتی سرشو بخارونه.
به هر حال دیروز اصلا باهاش تماس نگرفتم . اونم تماس نگرفت فقط چندتا اس مس زد بهم . ولی خیلی ناراحت شده بودم تا الانم اصلا با هم صحبتی نداشتیم . خیلی ناامید شدم . خدا بهم صبر بده :(:(
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
الهه جان به نظر من هردو نفر را تا مدتی بی خیال بشو و تمرکزت را روی درس و دانشگاهت بگذار
برخوردات و انتخاب هایت زیادی احساسی است و بهتره که بیشتر روی خودت و خواسته هایت و تجربه هایت کار و تمرکز کنی و کمتر روی طرف مقابلت تمرکز کنی.
هرکسی هر وقت خواست بیاد خواستگاری و رسما اقدام کنه ولی تا قبل از آن برخوردهای احساسی و درگیر احساسات شدن ممنوع