سلام من دختری 23 ساله ام. درسم تموم شده در مقطع کاشناسی مهندسی شیمی. 6 ساله با پسری در رابطه ام و تا الان دنبال تحصیل و کار و درآمد بودیم تا به جایی برسیم که بتونیم برای زندگی آماده شیم. و وقتی با مادرم صحبت کردم مخالفت کرد بعد از کلی جر و بحث و دعوا قضیه ی ازدواجم برای مادرم و برادرم اوکی شد و راضی شدن. از 6 ماه پیش به وسیله ی برادر و مادرم این قضیه رو برای پدرم مطرح کردم. اما به پدرم نگفتیم که من با ایشون در ارتباطم (ولی برادر و مادرم می دونن) یعنی مادرم به پدرم گفت که یه خواستگاری برای دخترت هست و شرایطش اینه. ولی پدرم به شدت با این موضوع مخالفت کرد و گفت که هنوز زوده. بازهم این موضوع رو به وسیله ی زن دادشم با پدرم مطرح کردیم و بازهم هم مخالفت به خاطر سنم. ازتون خواهش می کنم کمکم کنید واقعا در شرایط سختی هستم طولانی شدن رابطه داره آزارم میده و پدرم به شدت لجباز و یکدنده است و بار آخر که این موضوع رو مطرح کردیم گفت من اجازه نمیدم تا 25 سالگی ازدواج کنی. تو این شرایط نمی تونم دو سال دیگه صبر کنم. ما توی شهر کوچیکی زندگی می کنیم و همه همدیگرو می شناسن قضیه ی رابطه ی منم خیلی ها می دونن و جلوی این موضوع رو نمی تونم بگیرم. از اینکه دیگران طوری نگام می کنن متنفرم من دختری نیستم که به حرف مردم اهمیت بدم اما به خاطر طولانی شدن این موضوع داره آزارم میده و به خاطر این موضوع نمی تونم نه رو درس نه رو کار یا هرچیزی دیگه تمرکز کنم. دیگه نمی تونم دو سال دیگه صبر کنم. اگه شرط پدرم چیز دیگه ای بود شاید می تونستم چیزی رو تغییر بدم اما وافعا دیگه نمی تونم صبر کنم. خواهش می کنم اگه کسی راهی داره بهم بگه چه طوری پدرم رو راضی کنم؟ و یه موضوع دیگه اینکه پدرم به ثروت یا ملک و املاک اهمیت میده چون ما ازنظر مالی در سطح بالاتری نسبت به کسی که دوسش دارم هستیم با اینکه خونه به نام خودشه ولی بابام بهم گفت که چه طوری می تونی تو آپارتمان 75 متری زندگی کنی اونم تو محله ی پایین تر از خونمون. اینو بگم که خونه ی ما فقط دو تا خیابون یعنی 500 متر شایدم کمتر با خونه ی آقایی که دوسش دارم فاصله داره. و مادرم هم اصلا نمی تونه رو حرف پدرم حرفی بزنه و به من میگه که شما که همدیگرو دوست دارید پس دو سال دیگه هم صبر کنید ولی به خدا نمی تونم. من از این آقا به طور کامل مطمئنم و ایشون کامیون دارن و در معدن شن و ماسه کار می کنه و از نظر مالی وضعیت خوبی داره ولی ثروتمند نیست. منم برام مهم نیست به طور کامل برام ثابت شده است. ایشون هم از این وضعیت خسته اس 27 سالشه . پدرم خیلی لجبازه نمی دونم چی کار کنم واقعا دارم از این قضیه زجر می کشم. مامانمم میگه نمی شه به بابات بگیم که شما باهم در رابطه اید چون عصبی میشه و همه چیز بدتر میشه.