سلام دوستان عزیزم ...عاقبتتون بخیر باشه :72:
عید قربان رو به همتون تبریک میگم :72:
برای من یه جوری شده که روز عید و بی عید هیچ فرقی نمیکنه ....روزا برام یکسان هستن ..
چقدر دارم قدر سال های قبل رو میدونم که شادتر بودم...آرامش خاطر بیشتری داشتم ....استرس و نگرانی نداشتم و هزار جور چیز دیگه که یه دفعه همه چیزی توی قلبم سنگینی میکنه ...احساس میکنم سینه ام به تنگ اومده ...
هیچ آرزوی بلند و والایی و هیچ دلبستگی به دنیا ندارم ... گاهی اوقات فکر میکنم وجودم و عدم وجودم هیچ تفاوتی نمیکرد ... به مامانم که میگم بهم میگه ناشکری نکن ولی احساس میکنم نه به حال خودم مفید هستم و نه بحال اطرافیانم و جامعه ....فقط وجود دارم ...
خیلی وقته که دلم یه اتفاق خیلییییی خوب میخواد که عمیقا حال دلم رو خوب کنه ..
بچه ها احساس میکنم از خدا دور شدم .... اصلا به خدا فکر نمیکنم ...نماز هام اونجور که باید نیستن ...
ریشه همینجاست ....باید به خدا نزدیک بشم ولی نمیدونم چجوری و چطوری ؟ با خوندن نماز حالم خوب نمیشه ...عملا فقط خیالم راحت میشه که خوندم و میرم سراغ کارام ...
خوشحال نیستم