مطلب طاعت و پیمان درست از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
نمایش نسخه قابل چاپ
مطلب طاعت و پیمان درست از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
شب این روز آن باشد فراق آن وصال این
قدح در دور می گردد ز صحت ها و بیماری
گرت نبود شبی نوبت مبر گندم از این طاحون
که بسیار آسیا بینی که نبود جوی او جاری
يك دو جامم دي سحر گه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود
از سرمستي دگر با شاهد عهد شباب
رجعتي مي خواستم ليكن طلاق افتاده بود
دید قبا رفته خمارش نماند
دید زیان کم شد سودای سود
دیدش ساقی که در آتش فتاد
جام گرفت و سوی او شد چو دود
در ازل هر كو به فيض دولت ارزاني بود
تا ابد جام مرادش همدم جاني بود
من همان ساعت كه از مي خواستم شد توبه كار
گفتم اين شاخ از دهد باري پشيماني بود
درده می پیغامبری تا خر نماند در خری
خر را بروید در زمان از باده عیسی دو پر
در مجلس مستان دل هشیار اگر آید مهل
دانی که مستان را بود در حال مستی خیر و شر
روي خاكي و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فيروزه طربخانه از ين كهگل كرد
آه و فرياد كه از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه كمان ابروي من منزل كرد
در موج دریاهای خون بگذشته بر بالای خون
وز موج وز غوغای خون دامانشان ناگشته تر
در خار لیکن همچو گل در حبس ولیکن همچو مل
در آب و گل لیکن چو دل در شب ولیکن چو سحر
وز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد