RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
موعود محترم و gh.sana عزیزم بحث را خصوصی نکنیم بهتر نیست ؟!
هر کدام از ما اجازه داریم نظر و تجربه خودمان را داشته باشیم و در این اختلاف نظرها نباید دین و باورهای مذهبی همدیگر را متهم کنیم و انگشت اتهام به سوی باورهای هم بگیریم .صد البته که نگاه یک جنسی هم نباید داشته باشیم .
همیشه در هر مشگلی دو طرف مقصر هستند یکی کمتر و دیگری بیشتر یکی عامل است و دیگری معلول .
به هر حال برای اینکه از بحث آرش و مورد و مسئله او خارج نشویم خواهش می کنم ، قدری صبوری پیشه کنیم و به دیدگاه ها و تجربیات هم احترام بگذاریم و در راستای مشگل آرش متمرکز بشویم .
هر دو نازنین را می بوسم و به جهت صبوری که پیشه می کنید پیشاپیش تشکر می کنم .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
واقعا" از اینکه من و دوستمون خانمgh.sana باعث شدیم بحث اصلی به حاشیه کشیده بشه معذرت میخوام .
من فقط منظورم رو برای ایشون باز کردم .
ببخشید
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
ممنون از آني بزرگوار:46:.....و پوزش از آرش گرامي:72:....ترجيح ميدم فعلا جوابي به خانم" موعود" ندم تا بحث بيش از اين به انحراف كشيده نشه!!!!!!!!!....بازم عذر ميخوام از آرش.....:72:
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
آرش این کتاب را دارم و باید مجددا نگاهی به آن بیندازم و ببینم دقیقا منظور شما کدام مبحث کتاب است و در ضمن توصیه می کنم کتاب تحلیل رفتار متقابل را هم بخوانید و کتاب بعدی قدرت شگرف درون .
برادر یادت باشد بیرون خبری نیست و هر چه هست در درون خود شماست .
عشق را هم آنچنان که می دهی نمی توانی دریافت کنی . عشق را نمی توانی در کفه ترازو بگذاری و میزانش کنی .
عاشق که شدی درد عشق و هجران را هم باید تاب بیاوری . به دنبال افسانه های قشنگ قشنگ نباش اما عاشق حتما باش که بی عشق زندگی هیچ است .
حتی عشق به یک بوته ی خار را اگر تجربه کردی دیگر نمی توانی بی عشق زندگی کنی . درد شیرینی است .
سلام
چند سال که تهران بودم با یکی از انسانهای خوب که واقعا در پرسه تکامل اخلاقی من تاثیر داشت در ارتباط بودم شاگرد یکی از اعجوبه های قرن حاضر بود یه چیزی رو دائما تکرار میکرد که در دنیای اطرافتون چیزی رو پیدا نمی کنید هر په هست در درون شماست اینقدر باید قلبتون از اسرار پر بشه که گنجایشش تموم بشه و بترکه و شما را وارد عالم دیگری کنه احاطه عجیبی به شخصیت وکردار اشخاص داشت.
اینو بگم که ذاتا انسان عاشق پیشه هستم احتیاج به معشوق خاصی هم ندارم خودمو خدام وبه همه چیزم عشق میورزم وقتی با مردم همکاران خانواده وووووو بر خورد می کنم احساس می کنم همشون رو عاشقانه دوست دارم به خاطر همون اطرافیانم مثل پروانه بدورم می چرخند که منم همیشه بهشون می گم خیلی منو شرمنده میکنید .وخودمو مستحق محبت اونا نمی دونم چون در مقابل محبت هام توقعی ندارم واعتقاد دارم محبت ورزیدن و عشق ورزیدن که خریدنی یا فروختنی نیست که در مقابلش از کسی چیزی بخوام ولی شاید بشود گفت اینگونه ارتباطات صمیمانه وابسته به عکس العمل افراد مقابل هم هست اگر چه به اندازه اندک
واینو میدانم که درد هجران محصول خود خواهی انسان است اگر خودی در کار نباشد.وفقط او باشد حتما هجران به وصال تبدیل خواهد شد. اما یک سوال
--خدا چقدراز ما خواسته در زندگی زناشوئی که در آن با عشق مجازی البته از نوع مقدش سر و کار داریم دنبال درد فراق و هجران و جدایی باشیم آیا دین هم از ما اینو خواسته آیا زن و شوهر ازدواج می کنند که به درد هجران مبتلا بشند یا فراق همو تحمل کنن. درد و هجران و جدایی همه اش آرامشو از انسان سلب می کنه در صورتیکه قران ازدواج را مایه آرامش می داند.
در خواست من این است که عشق حقیقی عرفانی را با عشق مجازی ولی مقدس ازدواج تسری ندهید.
در ضمن هر چند انتظارم از عشق ورزیدن به همسرم باعث نشد که توقع افسانه ای برای من بوجود آورد ولی زندگی کردن به سبک گفتار شما زندگی کردن افسانه ایست
اگر انسان از روی محبت دست بر گلبرگهای گلهای قشنگ سرخ و صورتی رز می کشه به خاطر اینه که آنها زیبائی خود را به رخ تو کشیده اند. حتی عشق به خدا هم سبب می شود تابارقه های فرود آمده از عالم بالا را حس کنی چون درک اون رو به شما داده اند اگر چه به وصال کامل نرسیده اید
گرچه می گفت که زارت بکشم میدیدم.....که نهانش با من دلسوخته بود
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
اقا ارش بايد بگم واقعا زيبا و تاثير گذار نوشتيد ..دقيقا همينه كه ..گفتيد ....شاد باشيد :73:
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
اون تستی رو که گفتم اینجا می نویسم
1-این شمائید که ازنظر فیزیکی مبادرت به ابراز محبت می کنید
2-این شمائید که می خواهید صمیمی و مهربان باشید ومهرورزی کنید
3-نهایت تلاشتان را می کنید که با او باشید وکارهایش را انجام دهید.در حالیکه او به ندرت در حق شما چنین کارهایی را می کند
4-در ابتدای رابطه این شما بودید که اول به خانواده خود درباره او سخن گفتید
5- ایم شمائید که بیشتر برنامه ریزیهای تفریحی را به عهده دارید در حالیکه نامزدتان فقط شرکت کننده است
6-این شمایید که در رابطه هیجان بیشتری از خود نشان می دهید ولی او هرگز به شما نشان نمی دهدکه رابطه برایش معنا و مفهوم خاصی دارد یا نه(بی تفاوت است)
7-در پاره ای از مناسبت های خاص هدیه های شما شخصی بوده وروی انها فکر شده است ولی اونه
8-وقتی که در رابطه آینده واحساسات تان صحبت می کنید نامزدتان یا سکوت می کند یا موضوع را عوض می کند
9-این شمائید که بیشتر تماسها را در رابطه شروع می کنید . تلفن صحبت هاو...
10- این شمائید که خود را بازندگی عادت ها و برنامه های او وفق می دهید در حالیکه او تلاشی برای این که خود را با زندگی وبرنامه های شما وفق دهد نمی کند.
برای هر سوال مثبت خود یک امتیاز را در نظر بگیرید
-2 امتیاز: رابطه شما متعادل است به همان میزان که عشق می ورزید عشق دریافت می کنید
-5تا3امتیاز: ممکن است بخواهید خود را متقاعد سازید که به شما عشق کافی می ورزد در حالیکه اینطور نیست .....اودر جهت علاقه وعشق شما تلاش چندانی نمی کند .او به لحاظ روحی تنبل است........
-5 تا 7 امتیاز:در چنین رابطه دردناکی چه می کنید.از اینکه خود را گول بزنید دست بردارید و با این واقعیت روبرو شوید که آن مقدار عشقی را نمی کنید مستحق آن هستید اعتماد بنفس شما به حدی پایین است که به خورده نانی دل خوش کرده اید ووانمود می کنید که برایتان کافی است( که البته من اینو بارها به خانمم گفته بودم)در حالیکه اینطور نیست در موقعیتی بسیار نا سالم قرار دارید و هر چه به این رابطه ادامه دهید لطمه روحی بیشتری خواهید دید فورا به همسر خود درباره رفتار و برخوردی که استحقاق آن را دارید التیماتوم دهید چنانچه موثر واقع نشد به رابطه پایان دهید سپس بیاموزید که چگونه خود را دوست بدارید. باز به نطر اساتیدم این گونه روابط قابل ترمیم است.
-8 تا 10 امتیاز: چه رابطه ای؟ شما در رابطه نیستید شما در وهم پندار خود زندگی می کنید شما مدام از خودتان مایه میگذارید این عشق نیست این یک خود کشی روانی است شما اصولا آمادگی ارتباط زا ندارید.....
علتهای محبت بیش از حد شماکه در همین کتاب عنوان شده:
1-به خاطر کم بود عاطفی در کودکی از جانب والدین که شما الگویی از دوران کودکی خود باز تکرار می کنید
2-نقشی را بازی می کنید که یکی از والدتان در قبال دیگری بازی می کرد
3- خود را تنبیه می کنید.هنگامی که اعتماد به نفس شما پایین باشد،کسی را به خود جذب می کنید که نظر انتقاد گونه شما را نسبت به خودتان تایید کند به این ترتیب که به شما عشق کافی نورزد.
(البته من فکر می کنم مورد اول در باره من صدق کنه)
احساسات شما در باره این رابطه:
1-احساس می کنید طرف مقابل قصد کنترل شما را دارد
2-خود راتشنه عشق می بینید
3-از اینکه به شما عشق نمی ورزند عصبانی خواهید شد
4-احساس خواهید کرد به شما خیانت می کنند
5-احساس در ماندگی خواهید کرد
چرا به شما کمتر عشق می ورزند:
1- از لحاظ روحی از خود محافظت کنید .(که بعد از یک مدتی من هم اینطور عمل میکردم برای محافظت روحی خودم یعنی بی تفاوتی به خرج می دادم)
2-تا والدتان را تنبیه کرده باشید: چون در کودکی از طرف یکی از والدین یا هر دو آنها طرد شدید و مورد محبت واقع نشدید بدین ترتیب شما نقش آن والدتان را بازی می کنید وهمسر شما نقش کودکی شما را این وارونگی نقش ها یک راه نا خودآگاه تنبیه آن والدتان است.
3- این گونه رفتار می کنید تا نقشی را که والدتان در قبال دیگری داشت بازی کنید.(که احساس می کنم همسر من هم در این مورد مشکل داشته چون پدر ایشون شدیدا بی تفاوت واصلا خنده تو صورتش ما که ندیدیم و....)
4-تا دیگری را کنترل کنید.
وقتی شما این گونه باشید (یعنی کمتر عشق می ورزید)احساس می کنید:
1-احساس می کنید که به تنگ آمده اید و به آزادی وفضای بیشتری نیاز دارید
2-احساس می کنید او بسیار متکی و محتاج است
3-وقتی بیش از آن چه می توانید عشق بورزید از شما مطالبه می شود. دلسرد می شوید ودچار سرخوردگی می گردید
البته منو می بخشید با اختصار وگاهی در کلمات تغییراتی ایجاد کردم
هیچ عاشق خود نباشد وصل جو.....تا نه معشوقش بود جویای او
تا که از جانب معشوق نباشد کششی......کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
مرسی آرش خان
همان دیروز که فرمودید من همین قسمت را در کتاب پیدا کرده و مرور کردم .
می دانید آرش گاهی ما آنقدر عصبانی و ناراحت هستیم که در تقسیم بندی های خود دچار اشتباه می شویم . یعنی به نوعی خطای ناخواسته .
من که در موارد بسیاری دچار چنین اشتباه برداشتی بوده ام . امیدوارم شما وسایر دوستان چنین خطایی نداشته باشید .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام قولا من رب الرحیم
در موردش بیشتر تامل می کنم منم خیلی برام پیش اومده
البته گاهی این وسوسه تو ذهنم جاری می شد که نکنه کسی دیگه رو دوست داره ولی سعی می کردم این فکر رو از خودم دور کنم یه بار یه اشتباه بزرگ کردم که از اون کارم ناراحتم مبایلش گرفتم زیرورو کردم که خیلی ناراحت شده بود
ولی واقعا پدرشون در حق همه خانواده ظلم کرده اصلا وقتی تو نخ این آقا میری احساس میکنی که از عواطف شاید مرده باشه من که ندیده بودم که با مادر خانمم یه حرفی که درش احساسات باشه زده باشه خیلی خیلی هم من من میکنه خیلی خودشو قبول داره احساس میکنه یه راست میبرنش بهشت و از جمله مردان خداست در حالیکه در گفتار بزرگان خوش رفتاری و محبت از اخلاق بهشتیان است وکسی که اخلاق خوبی داره مشخصه که عقل کاملی هم داره
دیروز خانمم پیامک برام فرستاده بود گر چه کمی توهین چاشنیش کرده بود ولی مشخص بود خیلی ناراحت و پشیمونه منم بهش گفتم اگر مطالبت مودبانه نباشه اصلا جوابتو نمی دم راستشو بگم یکم دلم لرزید وفکرمو مشغول کرد. منظورش این بود که وقت مشاوره بگیر تا با هم بریم تست بدیم البته حرف بی جایی نیست بلکه خیلی با جاست
باز به تردیدم اضافه شد واز این طرف هم مادرم میگه اگه بر گردی شیرمو وحلالت نمی کنم عاقت میکنم همش بخاطر اون بی عقلی که از خودش در آورده بود بودوبه مادرم بی احترامی و پرخاش کرده بود منم که زیاد به حرف مادرم در خصوص مسائل زندگیم نمی کنم به مادرم میگم اگه تونستم انجام میدم روی چشم ولی بعد فراموشم میشه ولی تو این مورد موندم چکار کنم ار عاق والدین می ترسم
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash11
دیروز خانمم پیامک برام فرستاده بود گر چه کمی توهین چاشنیش کرده بود ولی مشخص بود خیلی ناراحت و پشیمونه منم بهش گفتم اگر مطالبت مودبانه نباشه اصلا جوابتو نمی دم راستشو بگم یکم دلم لرزید وفکرمو مشغول کرد. منظورش این بود که وقت مشاوره بگیر تا با هم بریم تست بدیم البته حرف بی جایی نیست بلکه خیلی با جاست
باز به تردیدم اضافه شد واز این طرف هم مادرم میگه اگه بر گردی شیرمو وحلالت نمی کنم عاقت میکنم همش بخاطر اون بی عقلی که از خودش در آورده بود بودوبه مادرم بی احترامی و پرخاش کرده بود منم که زیاد به حرف مادرم در خصوص مسائل زندگیم نمی کنم به مادرم میگم اگه تونستم انجام میدم روی چشم ولی بعد فراموشم میشه ولی تو این مورد موندم چکار کنم ار عاق والدین می ترسم
سلام
با توجه به شناختی که از مادر دخترتون دارید اگه حس می کنید پشیمون شده فرصت جبران بهش بدید.
از صمیم قلب برای شما و دخترنازنینتون و همچنین خانمتون دعا می کنم .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام اقای ارش
اومدم اینجا که دو تا مطلب رو بهتون بگم
اول اینکه لطفا به خانم تون این سایت رو معرفی کنید تا بیاد اینجا من مطمئن ام بچه های تالار خیلی می تونند به خانم تون کمک کنند
دوم اینکه مساله شما منو یاد یکی از اشناهامون انداخت اقایی که از اشنا های من هست الان حدودا 50 سالشه
این اقا دو بار ازدواج کردن و من اصلا خانم اول این اقا رو ندیدم فقط شنیدم که دوباره ازدواج کرده
ولی این اقا از ازدواج اولش یه دختر و از ازدواح دومش یه دختر ویه پسر داره
حدودا یکی دو سال می شه که بچه های این اقا که از همسر دومشون هستند ازدواج کرده اند
ولی من می خوام از اون دختری براتون بگم که مربوط به ازدواج اول این اقاست این دختر خانم فوق العاده برای من محترمه و خیلی محاسن داره ولی چون فرزند طلاق است و پیش مادر بزرگ پدری اش زندگی می کنه کسی حاضر نمی شه با این دختر خانم ازدوواج کنه و هر کی متوجه می شه این فرزند طلاقی است که پیش مادر بزرگش بزرگ شده سریع پشیمون می شه در صورتی که به نظر من دختر دیگه این اقا که ازدواج کرده از هیچ نظر از این دختر خانم برتر نیست ولی اون زیر سایه پدر ومادرش زندگی کرده
حالا جالبه که بدونید که این دختر خانم ( مربوط به زن اول اقا) دانشگاه ازاد قبول شده بود ولی نا مادری ش به پدرش اجازه نداده که شهریه دخترش رو بده و عمو های دختر شهریه دختر رو می دادن و خود دختره هم مجبور بود هم کار کنه و هم درس بخونه
امیدوارم هیچ بچه ای قربانی ندانم کاری های پدر و مادرش نشه:203: