مشكل از خودمه ! مگه من چه گناهی كردم! میگه بهم ازت متنفرم

عزیزم آدما این طوری توذاتشون هستن وقتی عصبانی میشن چشماشونو می بندن ودهانشونو بازمی کنند ووقتی عصبانیت که فروکش شد تازه میفهمن چی گفتن چی نگفتن....من شما ویا همین دوستان بارها این اتفاق پیش اومده که درعصبانیت حرفهایی زدیم که بعدش احساس پشیمانی کردیم ..من درجریان تاپیک قبلی شما نبودم که دقیق بتوانم نظر دهم ولی همین پست هایی را که دراین تاپیک خواندم اینطور دستگیرم شد که شما نباید روی حرفهایی که همسرتان روی عصبانیت زده حساب بازکنی اگر تغییری دررفتارش دیدی میتواند دلیل همان پشیمانی ازگفتارهایش باشد عزیزم خودت گفتی که مشاوره گفته همسرشما کاسه صبرش کوچک است خب پس حالا که قلق همسرت دست هست باید سعی کنی تا رفتاری که شایسته است را انجام دهی . ما چند ماهی نیست که خودم آمدم سر زندگی مشترک ولی درهمان یکی دوماه اول ازدواج متوجه شدم که همسرم اگر درخانه حالا برای مثال کاری می کند وبه نتیجه نمی رسد زود رنجور وعصبانی می شود که وقتی من می خواستم با حرف زدن ازمشغولش کنم تا خودش را درگیر آن نکند بدتر ناراحت میشد یکی دوتا بهم می گفت طوریکه باهاش حرف نزنم اما همینکه گره کارش بازمیشد باخنده وشوخی می اومد ورضایتم راجلب می کرد وبعدازدوسه بار فهمیدم وقتی مشغول کاری هست که انجامش طول می کشد یا داره اذیت می شه دیگر جلو نمی رفتم وبخوام باهاش حرف بزنم می گذاشتم تاخودش یا کاررا بکند یا ولش کند.......شناخت ازهمسرخیلی ازگره ها را می تواند باز کند .

سلام دوستان امروز خدا رو شكر يك كم خوشحالم...........
ديروز عصر كه از دانشگاه مي رفتم خونه موبايلم زنگ خورد با ورتون نمي شه اگه بگم همسرم بود.......... فكرشو نمي كردم كه بهم زنگ بزنه گفت : سلام كجايي گفتم تو راهم گفت خوب من نزديكت نيستم منم گفتم خيلي ممنون من خودم مي ام گفت كاري نداري من گفتم نه ممنون خداحافظ اما چيزي نگفت و قطع كرد. امدم خونه ديدم جلوي تلويزيون نشسته من بلند سلام دادم كه منظورم به همه باشه اما جواب نداد مادرش نشسته بود بعد رفت تو اتاق تا يه دو ساعتي بخوابه و دوباره بره براي ساعت پرسيدن داداششو صدا كرد........ الانم هنوز خوابه........ شما نظرتون چيه بچه ها وسط راه تنهام نذاريد من به راهنمايي هاتون احتياج دارم باور كنيد دارم سعي خودمو مي كنم.... از همتون ممنونم........

واقعا بی تجربه و بچگانه عمل می کنی تمام مطالب تو را خواندم نشان از پختگی تو در آن ندیدم شوهرت هم قطعا مثل خودت رفتار می کنه عاقل باش دختر این همه دوستهای خوب که راه های خوب بهت پیشنهاد می دهند خوب گوش کن و به آنها عمل کن . یک جورهایی دوستانت را هم دلسرد کرده ای .چرا اصلا اینقدررفتارهای شوهرت برات مهم است؟ یک جورایی به نظرم خیلی گیر می دهی .و توی دست و بالش می لولی آنقدر که بهش اجازه مزخرف گویی رابهش می دهی . کار خودت را بکن و وقتی فشار داره دست از سرش بردار تو هم یک مشگل نشو کنار مشکلهاش که بهت بگوید ازت متنفر است . خودت خیلی مقصری ..

khoda bozorge

همتا جان بد جوری نقطه ضعفت رو به شوهرت نشون دادی!
چرا برات اینقدر مهمه که جواب سلامت رو بده؟ چرا اینقدر بابت گناه نکرده عذر خواهی میکنی؟ چرا اینقدر بهش میگی ممنون؟ در ازای کدوم کارش داری ازش تشکر می کنی؟!
نترس! شجاع باش!
باهاش سرد صحبت کن یکم کمتر از قبل پیش خانواده اش و توی اتاقتون اصلا باهاش گرم نگیرو زیاد بهش محل نده تا کی قراره هر مشکلی براش پیش اومد بیاد داد و هوارش رو سر تو خالی کنه؟ تا کی؟
به توصیه های دوستان گوش کن
نامزد منم به خاطر اینکه نمی خواستم مشکلاتم رو با خانوادم در جریان بذارم از این مشکل نهایت استفاده رو می کرد تا به اهدافش برسه ولی به توصیه دوستان گوش کردم و داره کم کم سر به راه میشه جالبه که این مدت زمان برای خود من هم خوب بود تازه دارم به اشتباه های خودمم پی می برم
شما هم یه مدت بیخیال نامزدت شو و زندگیت رو از نو مرور کن ببین کجاها اشتباه کردی و رفتار و فکرت رو تصحیح کن

همتا جان دوستان چون هميشه بهترين نظرات رو دادن عزيزم يه وقت نيم ساعته بگذار و تاپيكهات رو از اول بخون ولي يه فرصت يك روزه به خودت بده و درجايي كه كسي نيست مثل كتابخانه يا نمازخانه دانشگاه يا هر جا كه احساس آرامش مي كني و فكر كن به همه نوشته ها و نظرات . جمع بندي كه كني چند مطلب مهم و اساسي برات مشخص ميشه اونها رو به كار بگير . اما به نظر مي رسه شما زياد به نظرات اهميت نمي دي و احساسي كه لحظه به لحظه جايگاهت رو ويرونتر مي كنه رو دادي جاي عقلي كه بايد از سقف و كف و گوشه هاي زندگي آويزان كني. مطمئن باش اگر امروز توجه نكني به راهنمايي ها فردا دير است.
موفق و مؤيد در پناه حق

بچه ها مگه ديروز چه اشتباهي كردم من كه دارم سعي خودمو مي كنم من كه هيچ حرفي باهاش نزدم چرا اينطوري گفتيد ....... اون به من زنگ زده من كه اين كارو نكردم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آزاده فروزش

واقعا نه برای همسرتان که برای شما متاسفم. همسرتان در این مدت کاملا فهمیده که هراندازه تحقیرتان کند او را ترک نمی کنید، هر طور که میخواهد رفتار میکند.
بروید شهر خودتان پیش پدر و مادرتان. تا این اندازه خود را خوار ننمایید. کارتان را رها کنید بهتر است تا شخصیت انسانی خود را ذلیل نمایید.

---

کاملا موافقم. تا به حال با خودت فکر کردی چرا داری توی ان شهر کار می کنی ؟؟؟ کار می کنی برای زندگی مشترکت یا خانوادت؟؟؟ پولتو برای همسرت و زندگی جمع می کنی. به خاطر او داری این همه دوری رو تحمل می کنی. خب اینه دستمزدت؟؟؟!!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط دانه

مي دانستي كه اگر حرمت كسي از بين بره، ديگه هيچ وقت بدست نمي ياد؟!؟!؟!......

---

باز هم درسته. روز به روز داری بیشتر خودتو خوار می کنی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط hamta

بچه ها از همتون ممنونم اميدوارم از دستم ناراحت نباشيد.....
همسرم دو دفعه ديگه هم اينطوري شده بود و تا پاي طلاق منو برد پارسال كه شهر خودم بودم پيش مشاور ميرفتم مشاورم مي گفت همسره شما يك آدميه كه كاسه ظر فيتش كوچيكه و هر وقت فشار هاي زندگي روش مي اد ( مثل بيكاري كه داشت) اين ظرفيت پر و با شورشي كه عليه شما مي كنه تخليه مي شه اين تندباد ها تو زندگيه تو هست وبايد باهاش كنار بياي ....... اما هر دفعه بعد از يك روز پشيمون مي شد و ميومد التماس مي كرد اما اين سري مي ترسم هيچ وقتم نگفته بود كه ازم متنفره...........!!!!!!!!!!
شب كه مي خواست بره منتظرنشسته بود تا براش شام ببرم من اين كارو كردم و ميوه اي كه براش آماده كرده بودمو رو ميز گذاشتم ( هميشه تا جلوي در بدرقش مي كرد) صبح كه اومد ديد من دارم آماده مي شم تا برم لباساشو در نياورد فهميدم مي خواد منو تا سره كوچه برسونه ( قبلا اين كارو مي كرد) رفت ماشينو روشن كرد وقتي داشتم پياده مي شدم گفتم ممنون و خداحافظ اما جوابمو نداد.با خودم فكر كردم كه اگه از من متنفر بود كه اين كارو نمي كرد؟؟؟در ضمن روز قبلش ساعتو از من مي پرسيد اما ديروز برادرشو صدا مي كرد.

---

واقعا وقتی این جملات رو می خوندم نمی تونستم به رفتارهای همسرت خرده بگیرم چون کاملا حق داره با این رفتارهای شما او نیز همین گونه رفتار کنه!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط hamta

سلام دوستان امروز خدا رو شكر يك كم خوشحالم...........
ديروز عصر كه از دانشگاه مي رفتم خونه موبايلم زنگ خورد با ورتون نمي شه اگه بگم همسرم بود.......... فكرشو نمي كردم كه بهم زنگ بزنه ...
منم گفتم خيلي ممنون من خودم مي ام گفت كاري نداري من گفتم نه ممنون خداحافظ اما چيزي نگفت و قطع كرد.


شما نظرتون چيه بچه ها وسط راه تنهام نذاريد من به راهنمايي هاتون احتياج دارم باور كنيد دارم سعي خودمو مي كنم.... از همتون ممنونم........

---

عزیزم من فکر می کنم شما اول باید خودتو عوض کنی. رفتارهاتو . منشتو . شخصیتتو. وقتی خودت به خودت احترام نمی ذاری از دیگران چه توقعی داری؟؟؟
دوست من کاری نکن که بعد از یک مدت دوستانت بهت بگن : نرود میخ آهنی در سنگ...

چي بهت بگم جزئ اينكه همه دوستان گفتني ها رو گفتم.فكر ميكردم خودم كله شق هستم و حرف گوش نميدم اما شما بدتري.
دوست عزيزم همين امروز با خانوادت تماس بگير و بگو به منزل همسرتون زنگ بزنن و بگن كه تعطيلات رو ميريد پيش اونا.تروخدا بيشتر از اين ارزش خودت رو پيش برادر شوهر و مادر شوهرت از بين نبر.اين رفتار همسرت خيلي غير عاديه

با این کاراو حرفای شوهرت فکر نکنم بعده ها توی اون خانواده احترامی بهت بزارن . ولی الان میتونی جلوی فاجعه رو بگیری . یه کم به فکر خودت و آینده ای که میخوای توی اون خانواده زندگی کنی باش . من باز هم فکر میکنم این کارهای شوهرت از طرف مادرش آب میخوره . تو رو خدا به حرف بچه ها گوش کن