+چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك

زهرا جون نگران نباش عزيزم تو نميميري !! البته اگه خودت خودتو نكشي ، هيچ موقع به خاطر اين درد نميميري !!
عزيز دلم تو اولين نفري نيستي كه اين حس رو تجربه كرده و قطعا آخرين نفر هم نيستي !!
گاهي اوقات مسبب خراب شدن اوضاع خودمونيم و گاهي ديگران ولي مطمئن باش اين توي سرنوشتمون نوشته شده ! عزيزم حتما يه حكمتي توشه !
ميدونم خيلي سخته اين درد ! خودم تجربه كردم و هنوز هم آثارش توي زندگيم هست ولي با تمام نيرو ام تلاش كردم ! گاهي برگشتم ! گاهي خرد شدم ! گاهي داشتم ديوونه ميشدم ولي بلاخره تونستم ! گرچه هنوز يادش ميكنم ولي مطمئنم اگه يه مدت ديگه هم بگذره و احيانا با كس ديگه ازدواج كنم ،‌عشقش از كلم ميپره!!!
نميدونم چي بهت بگم ! ولي واست دعا ميكنم كه اين روزهاي سخت رو بگذروني !! اين رو بدون كه با تمام وجودم حال و روزت رو درك ميكنم ! چون دقيقا شرايط به هم نرسيدن رو درك كردم و همچنين شرايط جدا شدن از عشق ! خيلي سخته ولي محال نيست
پس همه ي تلاشت رو بكن
با خدا ارتباطت رو بيشتر كن و باهاش حرف بزن ، شبها با خدا بخواب و صبح ها باهاش بيدار شو ! به جاي عشقت با خدا صحبت كن ، اصلا پيش خدا از عشقت بگو از زجري كه ميكشي بگو ! خلاصه بگم ، سعي كن تنها نموني ! آدم توي اينجور مواقع خيلي به همدم نياز داره
اميدوارم كه توي اين راه موفق باشي عزيزم
:72:

زهرا خانوم........دست نگه دارید.
ما دعا می کنیم اما برای رهایی شما از وابستگی....
ببینید دوست گرامی زندگی صحنه مشکلات و روبه رو شدن با تجربیات است....پس تا می توانیم باید از این تجربیات درس بگیریم.
بعضی اوقات ما فکر می کنیم تمام درها به رویمان بسته شده است و خیال می کنیم این اولین و آخرین فرصت زندگی ما هست ...
دوست پسر شما در مقابل مخالفت های خانواده خود کم آورده و خانواده را به شما ترجیح داده است چرا؟؟چون سلامتی و آرامش خانواده اش در اولویت قرار دارند پس نتیجه می گیرم جایگاه شما در نزد او در رتبه دوم بعد از خانواده هست....شما نباید امیدوار باشید چون اطمینان می دهم اگر خانواده اش راضی نباشند او هرگز به فکر ازدواج با شما نخواهد بود.

اما می خواهم بگوییم بر فرض او را با تحت فشار قرار دادن و عذاب وجدان ....راضی کردید رابطه خود را ادامه داده و برای خواستگاری شما قدمی بگذارد...بر فرض فردا هم ازدواج کردید...
آیا تا بحال با خود فکر نکردید اگر در آینده و در مسایل زندگی مشکلی پیش بی یاد او شما را مقصر خواهد دانست و دائم در حال کنایه زدن به شما خواهد بود چرا؟؟چون شما با اصرار و خواهش های خود او را وادار به راضی کردن خانواده خود کرده و از خواسته اید تا با شما ازدواج کند....
آیا فکر نمی کنید ارزش و منزلت خود را پیش او پایین می آورید و این یعنی سوءاستفاده او از شخصیت شما.
کمی منطقی فکر کنید زندگی مشترک به این آسانی ها نیست که فکر می کنید....."عشق" تنها ملاک ازدواج نیست.....دوست داشتن تنها راه خوشبختی نیست.

وای خداجون....عجب قضیه پیچیده ای
---------------------

طرف من توی رضایت گرفتن ازبابام موندههههههههههههههه

اجازه نمیده بیادخواستگااااااااااریم باخانوادش

منم مشکل زیاد دارم....

ممنون از همتون
دیشروز باهاش کلی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که ترکش کنمو اگه خودش خواست برگرده و التماسمو کنه
بخدا من کم دختری نیستم
سپردم دست خداهمه چیزو

ممنون از همتون
دیشروز باهاش کلی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که ترکش کنمو اگه خودش خواست برگرده و التماسمو کنه
بخدا من کم دختری نیستم
سپردم دست خداهمه چیزو
ببخشید من اشتباه با کاربری دوستم سپیده خلخالی وارد شدم واون تایپیک من

دیروز همه ی گریه هامم کردم و گذاشتمش کنار
یه انسان یگه چقدر میتونه تحقیر بشه.
دیروز گفت 50 درصد به خاطر خانوادم بود و 50 درصد به خاطر فشارای تو بود که دیگه بهت حسی ندارمو ما هیچ وقت به هم نمیرسیم
من بهش گفتم یه فرصت دیگه بهم بده اگه مثل اول حرفی از ازدواج زدم واسه همیشه برو ولی قبول نکرد
اینم بگم دوستان که من بر اساس حرفای خودش که از روز اول هی میگفت فردا میام خاستگاری پس فردا میامو از این وعده هایی که به من میداد منم بهش حرف ازدواج میزدم ولی هیچ وقت ترکشم نمیکردم با اون خالی بندیاش.ولی بر عکس اون از من طلبکار شد و منو ترک کرد
تو ابن مدتم چون جلوی چشمم تو دانشگاه بود اینقدر خودمو تحقیر کردم
ولی از این به بعد میدونم چی جوری رفتار کنم
به قول جناب نقاب اگه من بخوام آویزونش بشم دیگه زندگی آیندمون فایده نداره
میخام فراموشش کنم
وقتی میخوامش که با رضایت خانواده بیاد التماسمو کنه
خیلی ممنون از همتونشما دوستای خوب من هستید

واقعا بعضي ها چقدر پررو اند؟؟؟!!!
50 درصد واسه اين نميخوادت كه هي اصرار ميكردي ؟ ميدوني كار درست چي بود كه در حقش ميكردي ؟ چرا اصرار ؟ بايد تركش ميكردي !! تا اينجوري تحقيرت نكنه !!
با حرف ازدواج ميان جلو ،‌اونوقت به خاطر همين ازدواج هم هست كه كنار ميكشن !!‌ عجب زمونه اي شده
بعضي ها واقعا آدم رو عصباني ميكنن !!

آقای نقاب خیلی ازتون ممنونم
واقعا حرفای شما عین حقیقت.
تا خانوادش نخواند اصلا اون دیگه به من فکر نمیکنه
منم دارم سعی میکنم فراموشش کنم.

romina جون ازت خیلی ممنونم که برام وقت گذاشتی
ایشالا خوشبختو موفق باشی
واقعا برای آدم خیلی سخته که اینقدر باهاش بازی کنند و دست آخرم اینقدر تحقیرت کنند
اگه یه مشکلی داشتم و اون ترکم میکرد غصه نمیخوردم هیچ وقت . من از عشق سیرابش کردم و انقدر بهش محبت کردم که آخر جوابمو اینجوری داد.واقعا انسا نها خیلی پیچیده اند.
بهش وقتی گفتم نمیبخشمت بهم گفت تو حقی نداری که منو ببخشی یا نه . پس اون چه حقی داشت که اینجور با من بازی کنه ؟؟؟؟؟؟؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط زهرا خراسانی

من از عشق سیرابش کردم و انقدر بهش محبت کردم که آخر جوابمو اینجوری داد

---

سلام خدمت دوستان عزيز و مهربان و دلسوز:43:
خانم زهرا خراساني،
چه قدر خوب شد كه اين مساله رو گفتيد،
قبل از اينكه بگيد من مطمئن بود محبت اضافي شما باعث شده اين فرد دچار خود بزرگ بيني بشه
((خوبي كه از حد بگذرد نادان خيال بد كند))
مقصر خود شماييد كه از عشق سيرابش كرديد!!!!!!!!
بايد هميشه تشنه ي محبت و عشق ميذاشتيدش تا خودش در صدد سراب شدنش بر بياد
يا حق:72::43::46: