RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ديشب كه از محل كارم رفتم خونه ديدم شماره موبايله همسرم افتاده رو كالرآيدي خونه ، از مامانم سوال كردم " گفتش كه ما اون مو قع كه زنگ زده خونه نبوديم ، و مامانم دائم اصرار داشت كه باهاش تماس بگيره ، اما من نذاشتم ، بعد اون رفتيم مهموني و اخر شب كه برگشتيم ديدم دوباره تماس گرفته ، ولي به مامانم اينا چيزي نگفتم كه دوباره تماس گرفته ، و مطمئنا الان پيش خودش داره فكر ميكنه كه ما از قصد نخواستيم جوابشو بديم ، اينطور نيست ؟ و شايد خيلي هم اينطوري بهتر شد
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
سلام ماندگار جان
حالا می خوای چیکار کنی ؟ بهش زنگ می زنی؟
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
اینو یه نشونه بدون ماندگار جون
موفق باشی
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
سلام ماندگار جون. خودش يه نشونه است. ولي بازم صبر كن خودش زنگ بزنه . شما خودتون موبايل نداريد؟
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
نه من موبايل داشتم ، اما مدتيه بايگاني اش كردم
مي تونه نشون از اين باشه كه بخواد ببينه آيا هنوز واقعا جايگاه سابق و تو خونه ما داره يا نه ؟
آخه اين آقا تو خونه ما از احترام سرشار بود و از عزت فراواني كه تك تك اعضاي خونواده نثارش ميكردن لبريز بود ، اونقدر بهش بها داده بودن اينقدر همه جوره روش حساب باز كرده بودن كه هيچ كس حتي تصور اينو نمي كرد ، اون با من اين رفتارو بكنه !!! شايد منم بي تقصير نبودم به هر حال نمي دونم اينبار صبر عجيبي سراغم اومده ، كه حتي تا الان دست از پا خطا نكردم كه بخوام يا باهاش تماس بگيرم ، يا يكيو واسطه كنم . بازم خدا رو شكر مي كنم
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
صبر کن عزیزم مطمئن باش دوباره زنگ می زنه
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
باشه عزيزم صبر مي كنم . ميدونم كه خودش تماس ميگيره ، اما اينم ميدونم كه اگه اون واسه اشتي پا پيش بذاره بايد تا چند هفته منت هاشو تحمل كنم ( كه من ميگم تو چقدر خودخواهي ، بازم حاضر نشدي پيشقدم شي)
اما اين تنبيهه ارزش منت گذاشتنهاشو داره
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
sorena_arman عزیز از تعریف شما سپاس گزارم شما خودتون منطقی و باهوش هستید که حرفای منو درک کردید چون فکر نمیکردم حرف مهمی زده باشم.
ماندگار جون وقتی همسرت باهات تماس گرفت سعی کن باهاش سنگین باشی ولی اگه دیدی یه کم پشیمونه تو هم زیاد سخت نگیر و باهم قرار بزارید و زود آشتی کنید نزار موضوع کش دار بشه چون عادت میکنه. بعدشم از خودش کمک بگیر که رابطت با مادر شوهرت بهتر بشه اون میتونه کاری کنه که تو دل مامانش جا پیدا کنی درضمن اگه مادر شوهرت کوتاه نیومد با هماهنگی شوهرت و سیاست زنانه(چون این جوری شوهرت پشتته) رابطتو کم کن وقتی مادر شوهرت ببینه که شما با هم خوبین و دیگه نمیتونه به تو دسترسی داشته باشه خودش کوتاه میاد.کاری کن که وقتی همسرت پیشته از بودن با تو لذت ببره. در ضمن اگه خدای نکرده اوضاع خراب شد حتما با پدر شوهرت صحبت کن.گفتی که نمیتونی جلوی مادر شوهرت با پدر شوهرت گرم بگیری به نظر من رابطه پنهانی با پدر شوهرت داشته باش مثلا به محل کارش زنگ بزن یا با همراهش تماس بگیر و حالشو بپرس واسه روز مبادا بد نیست.با شوهرت قرار بزار از این به بعد هر اتفاقی که بیفته هردوتون زود قضاوت نمیکنید و به هیچ عنوان جلوی دیگران هم به روی خودتون نمیارید تا تنها بشین. اگه هر دفعه جلوی مامان و بابات (یا جلوی خانواده اون)با همسرت دعوا کنی این باعث میشه که ترس همسرت از خانوادت بریزه و این خیلی بده چون یه موقع آدم از پس شوهرش بر نمیاد میتونه اونو از خانوادش بترسونه.منظورم از ترس اینه که احترام خانواده به اون کم میشه و دیدشون نسبت به اون عوض میشه مردا از این موضوع خیلی بد شون میاد اون پیش خودش فکر میکنه که ای وای اگه مامانش اینا بفهمن چی میشه؟! یعنی چی کار میکنند؟! آبروم. . . .احترام . . . . این موضوع در مورد تو هم صادقه پس بزار خانوادهاتون فکر کنند که شما خوشبخت ترین زوج دنیایین حتی اگه نباشین!!! حرمت ها رو حفظ کن چون اگه روی آدما تو هم باز بشه همه چیز تمومه. . .
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
اونم تا يه حدي تلاش مي كنه كه زنگ بزنه اگر به در بسته بخوره بر مي گرده و يه وقت ديدي ديگه زنگ نزدا؟!!؟
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
دانه جان اين دو بار هم اتفاقي شده كه جواب نداديم ، مطمئنم كه اگه مامان خونه بود حتما جواب ميداد . وگفتم كه خيلي اصرار داشت بهش زنگ بزنه ؛ در هر صورت منتظرم تا تكليفم زودتر با خودم روشن شه ! ! ! خسته شدم از اين بي هدفي