-
سلام دوباره
من دیگه بعد از اون جریان دیگه اقدامی نکردم. اما نتونستم هنوز با این قضیه کنار بیام. ما خیلی با هم نبودیم. حتی یکبار هم همو با اسم کوچیک صدا نزدیم.
این مدت که به ظاهر این قضیه تموم شده نه تنها ایشون از یاد من نرفته، بلکه علاقه بیشتر هم شده.
هر روز صبح به یادشم. هر موقع از سر کار برمیگردم بی اختیار میرم دم خونشون. پریروز بعد شش ماه دیدمش. میرفت خرید. مثل عقب مونده ها دنبالش راه افتادم و تعقیبش کردم. از کارای خودم بدم میاد.
با اینکه کلی کار سرم ریخته و چندتا پروژه سنگین دارم به محض اینکه فکرم از کار آزاد میشه به یادش میوفتم. خودم از این وضعیت خسته شدم.
مشاور هم رفتم. چیزی توش در نیومد. موندم چیکار کنم
-
باسلام / برادر من میدونی گیر کار کجاس؟
نمیدونم چرا احساس میکنم اگه برای خودت دعا کنی ، تموم میشه.
یه توسل به حضرت علی داشته باش..... آخه میدونی ، حضرت خیلی مرد بود.... حله.
-
سلام مبین عزیز
می دونم دوران بسیار سختیه! احتمالا شما هم با جنس مخالف ارتباط نداشتی .
دوست من کنترل احساسات برای ما نکته کلیدی هست. منم نمیدونستم نباید بگذارم احساسات عنان کار رو ازم بگیره.
ولی وقتی متن شما رو خوندم، اصلا خندم نگرفت، چون مشابه این اتفاق برای من هم افتاده بود.
من اون موقع فکر نمیکردم انتخابم اشتباه باشه، ولی الان که منطقی به گذشته فکر میکنم، می فهمم خداروشکر که نشد!
مبین جان چه شما بخواهی به خانوم برسی و چه بخواهی فراموش اش کنی، باید بتونی منطق ات رو جایگزین احساس کنی.
تلاش کن فراموش کنی. تلاش کن کمتر فکر کنی، من خودم هر وقت یاد اون روز ها می افتادم، سریع یه صلوات میفرستادم. باخودم قرار گذاشتم فراموش بکنم.
دوست من، یکبار برای همیشه با خودت تصمیم بگیر که این به هم رسیدن باید اتفاق بیافته یا نه؟!
اگر جواب منطق مبین اینه که نباید به ایشان برسی، در حق همسر آینده ات جفا میکنی که داری به این فکر ها و خاطره ها پر و بال میدی!
مبین جان چه کار میکنی؟ ایشان رو انتخاب میکنی یا فراموشی؟
-
سلام آقای مبین
تایپکت رو کامل خوندم هرچند خیلی دیر اما توی پستهای اول تایپکت آرزو میکردم اگه رسیدم به پستهای بعدی اینقدر روی تفاوت سطح مالی حساس نباشید.
آنـچه که من فهمیدم با توجه به صحبتهای هردو،اگر این ازدواج سر میگرفت مساله همچنان باقی میماند شما مطمئنا در مورد فردگرایی وغرورت دچار چالش میشدی وایشون در مورد رفاه وانتظارات مالیش...
حالا اگر کلا قصدت این بود یک ازدواج با آرامش برنامه ریزی شده در همه ابعادش داشته باشی،مطمئنا درمورد اون مساله چالشهای سلسله وار در مناسبتهای مختلف میداشتی .هرچند با توجه به شخصیت طرفین در نهایت حل میشد ولی هر بار آرامش شما دو نفر در اون دو مورد خاص تا مدتی به هم میخورد.
متاسفانه هر کدوم از شما طالبتر میشد اون یکی گریزونتر.
به هر حال آنچه که به قول خودت بعد از دوازده جلسه دیدار وچند جلسه مشاوره بهش رسیدید.تقریبا یقین آوره. هر کدوم از شما نهایتا در انتخاب یا عدم انتخاب همدیگه کاملا مختار وآزاد و محق بودید.
با افسوس وحسرت چیزی حل نمیشه تازه شما که کلی بررسی کردید اگر بررسی نکرده بی خیال ماجرا میشدید باز حسرت خوردن طبیعی بود.
تا الان که منتظر موندی واتفاقی نیفتاد. دیگه نیازه به صورت جدی ذهنت رو از این قضیه رها کنی
....لیکلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم....تا برآنچه از دست شما میرود غمگین نشوید وبه آنچه بدست می آورید شادمان(و مغرور)نشوید.
اراده فراموش کردن گذشته در اختیار خودته
-
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز خیلی وقت هست عبور کرده و راهکارهای مناسب هم داده شده .... که ان شاء الله مفید فایده شود