ملکه عزیز این نوشتن همچنان ادامه داره من متاسفانه توی ماه رمضان دیر از خواب بیدار می شم تقریبا 10 و 11. اما همنوز نفهمیدم این چه ربطی به بخشش و فراموش کردن داره چون هر بار همسرم رو می بینم یاد رفتار اونشب می افتم.بیبی عزیز حرفای خوبی زدن من اشتباه کردم اما این دلیل رفتار تند و شدید همسرم نمی شه .چی کار کنم؟
مهرانا جونم قضیه ما و برادر شوهرم این شراکنت لعنتی و برخلاف فکر تو تعصب نسبی همسرم روی تک برادرش هست چون اون خواهر هم نداره .ما در مقابلشون خیلی گذشت کردیم و در واقع مارو از رو بردن که الان تسلیم قطع ارتباط شدیم .ولی واقعا جاریه من روی نروه . یعنی با اعصاب من به شدت بازی می کنه و من در مقابلش کم آوردم حتی حالا که نیست .سر این جریانات پدر شوهرم غیر مستقیم به من گفت که بهش حسودی می کنم خیلی جالبه از همه نظر از من پایین تره و این منو بیشتر از اون سیلی سوزوند.
اما جواب سوالات منو در مورد احساسات ندادی
اگر من می گم نگران دوست داشتن همسرم هستم به این دلیله که من یه ترسو هستم که هیچ وقت توی حال زندگی نکردم همیشه یا توی گذشته بودم یا از آینده ترسیدم و نگران از دست دادن داشته هام هستم .هیچ وقت آدم خود ساخته ای نبودم که مثلا بگم به درک اصلا می خوام نباشه.هرگز این جسارت توی وجودم نبوده به همین دلیل بیان احساساتم هرگز به جا نبوده و راه حلش ساختن خودم و ادامه دادن چیزهایی بود که از تو خاستم چون حس کردم تو همونی که من نیاز دارم باشم.