RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
میدونم خیلی سخته صبر و بی خبری.... حالا تازه 4 روزه...حالا حالاها باید صبر کنی! اخه می دونی چیه؟خوبی صبر اینه که ادم و از خر شیطون میاره پایین...ببین اگه می خواد بره که بالاخره میره اما ترسم از اینه که اگه سر لج افتاده باشه بعد تو که بری دنبالش وضع بدتر بشه توی لج و لج بازی یه چیزی اون بگه یه چیزی تو کار ازینم خراب تر بشه...خونواده هاتون روشون به هم باز بشه بیشتر از این...باز اگه صبر کنی ابها از اسیاب بیفته بهتره..خودتو برای یه دوره 4 5 ماهه اماده کن عزیزم:72:
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
مرسی مریم جان، دیشب دقیقا دم افطار خواهرم چندتا اسمس معمولی بهش داد که خوب اونم جواب داد. خودمم میخواستم اسمس بدم که باز پشیمون شدم ولی همه ش توی ذهنم بود این کار ، تا اینکه شب که رادیو 7 میخواست فال بگیره من از ته دل از خدا خواستم جوابم رو توی این تفعل بده، مجری برنامه هم گفت برای نیتی که توی ذهنتون بود تعلل و این دست اون دست نکنید اگر امکانش هست همین الان اقدام کنید، منم به اعتماد همین اتفاق دقیقا ساعت 12 یه اسمس تقریبا عاشقانه براش فرستادم که خوب جواب نداد. و امروزم هیچ خبری ازش نیست.
نمیدونم کارم درست بود یا نه ولی به دلم اعتماد کردم:323:
برای 28 شهریور تالار گرفتن واسه مراسم عروسی پس صبر 5 ماهه معنی نمیده فکر کنم. نمیدونم میخواد چی رو ثابت کنه؟ داره با این زندگی بدجوری بازی میکنه .
واقعا از کارشناسای تالار برای 20 امین بار تمنا میکنم یه چیزی برام بنویسن که توی این شرایط بهترین کار چیه؟
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
ای خدا ازشون نگذره ببین با روح و روان ادم چه می کنن ها...ببین نمی تونی با مادرش ارتباط بگیری...مثلا بگو 28 ام مراسم داریم من نمی تونم لباس انتخاب کنم می شه شما بیاین با من کمکم کنین؟...یا خواهراش؟؟؟ ببین نمی دونم حرفم درسته یا نه ایکاش یکی دیگه هم بیاد نظر بده......یا چمیدونم می خوام جهیزیه بگیرم خودم نمی تونم انتخاب کنم میشه کمکم کنین؟......ولی باز به حرفای من اعتبار نیستااا!!! من اگه بلد بودم زندگی خودمو جمع می کردم!!!! ایکاش یه چند نفر بیان نظر بدن
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
شما هیچ حرکتی نشون نده، ببین خودشون تصمیمشون چی؟ اصلان برنامشون چی؟ زورکی که نمیتونی کسی و وادار به زندگی کنی.صبر کن ببین خودش تصمیمش چی چه کار میکنه . همینجا میتونی امتحانش کنی ببینی این آدم تو بالا پاین زندگی در آینده هم میخاد همینجوری قهر کنه بره خبری ازش نشه
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
سلام مریم عزیز..امیدوارم ایام به کامت باشه.
این ایام به کام بودن به نظر من 90 درصدش دست خود ادمه.
من این تاپیکتا خوندم و چیزی که برام جالب بود اینه که با اینکه الان صفحه دهم شده تاپیکت و از اون اول تا الان خیلیا راهنمایی های خوبی کردن تو همش میگی خواهش میکنم کارشناسا به تاپیکم سر بزنن..برای باز سوم،پنجم ،دهم و انم میخوام که بیان به تاپیکم.
نظر شخصی من اینه که این یه جور بی حرمتیهست به عزیزان دیگه ای که برات نوشتن..تو جواب هر کدومشون گفتی مرسی فلانی عزیز اما...و دوباره شروع کردی به مرثیه سرایی احساسی...
اینجا قرار نیست صرفا درددل کنی..اگه هم قراره اوضاع تغییری کنه همش با خودته..کارشناسا هم بیان معجزه که نمیکنن..خودت باید انجام بدی..اگه نیازبه راهنمایی کارشناسا داری تاپیکای مشابه رو بخون.
ناراحت نشو ولی خیلی اهل گریه و زاری و ننه من غریبم بازی هستی.بانک احساسی تو بشدت وابسته به دیگرانه.
اگه شوهرت خوب بود یا اگه دیگران بات همدردی کنن تو خوبی اگه نه حالت بد میشه.
اما نقطه ثقلت اول خدا و بعد خودت باید باشی.
پاشو خودت همت کن..تو یه کار ساده مثل سرچ و استفاده ازراهنمایی کارشناسا تو بقیه تاپیکا رو انجام نمیدی(نگو که خوندم اگه خوندی چه اصراری به حضورشون داری) اونوقت چه توقعیه که واسه زندگیت تلاش کنی..
اینجا خودت باید زرنگ باشی..من به شخصه گاهی ازافراد تازه وارد چیزایی یاد گرفتم که عمرا به ذهن خودم میرسید.
حالا شما ازاول برگرد تاپیکتو بخووون..چندتا شکلک :302: گذاشتی؟این تاپیک تا چند وقت دیگه برقراره؟تو که نمیتونی تا اخر عمرت ریزاتفاقایی که میافته رو بنویسی و بپرسی چیکار کنم؟
راهنماییهای کلی بهت شده..دیگه این هنر خودته که استفاده کنی.
نقل قول:
مریم به خدا هزار جور مشکلات جورواجور دارن که همه شهر ورد زبونشونه همین مونده زنشم طلاق بده، خواهرم میگه وقتی اون با این اوضاع خیتش ترسی از جدایی نداره تو چرا میترسی؟
این دیدگاه یه زن به شوهرش نمیتونه باشه..اون انتخاب خودت بوده و الان شوهرته و هر توهینی به اون و خونوادش توهین به تو محسوب میشه..اما تو هنوزخودتو و شوهرتو با هم نمیبینی و هنوز نشستی خودتو و خونوادتو با اونا قیاس میکنی و میگی ما بهتریم.
تا همینجاش برای داغون شدن زندگیتون کافیه....
اگه میخوای ادامه بدی باید بپذیری و احترام بذاری...یعنی شاید قرار باشه بعد عروسیت یه روزکامل با خونواده همسرت باشی و مجبور باشیبه حرفاشون راجب متراژ خونه و ... گوش بدی.
تو زندگی خودمونم همین اتفاقا میفته..خیلی وقتا عمو و خاله بحثایی می کنن که باب میل و مورد علاقه ما نیست.دلیل نمیشه بلند شیم صدا کنیم که لطفا ساکت..یا راجب یه چی دیگه حرف بزنید...
این خودش توهینه..
تا وقتی فکر کنی ما بهتریم ما برتریم ما بالاتریم..هیچی درست نمیشه..هیچ وقت هم ملاکای ظاهری مثل تحصیلات و .. باعث برتری نمیشه..ممکنه باعث اختلاف بشه اما برتری نه.
تو قراره زن خونه بشی..زندگی بچه بازی نیست که زود قهر کنی و ...
ازاین به بعد اگه ناراحت میشی اول بنویس و بنویس و گریه کن و خودتو تخلیه کن..یا وقتی تنهایی داد بزن و بعد روینوشته هاتو خط بزن و بنویس بخشیدم و فراموش کردم و بسوزونشون.
وقتی میخوای با شوهرت حرف بزنی باید درجه احساست پایین اومده باشه و گرنه اینطور میشه که اول قهر و داد و بی دادو بعد معذرت خواهی و منت کشی..که هیچکدوم تعادل نیست.
برای ادامه یا جدایی خودت باید تصمیم بگیری اما وقتی اینکارو کن که تب احساست فروکش کرده باشه.
موفق باشی
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
با سلام
تعداد ارسال های این تاپیک بیش از حد مجاز است.بدین خاطر قفل میشود.
لطفا" جهت پیگیری مشکل خود تاپیک جدید ایجاد کنید.
با تشکر