aftab-mahtab عزیز
شما علیرغم قولی که دادید اصلاً به راهکاری که گفتم توجه نکردی ، و روند مشاوره را مختل کردید .:316:
پس همینطوری به روش خودتون ادامه بدهید . ان شاء الله که نتیجه بگیرید .
.
نمایش نسخه قابل چاپ
aftab-mahtab عزیز
شما علیرغم قولی که دادید اصلاً به راهکاری که گفتم توجه نکردی ، و روند مشاوره را مختل کردید .:316:
پس همینطوری به روش خودتون ادامه بدهید . ان شاء الله که نتیجه بگیرید .
.
آفتاب مهتاب جان سلام:43:
خانمی!
تو که میای تالار خوب بیا تاپیکتو ادامه بده دوست داریم بدونیم در چه وضعی هستی؟
ایشالا برگشتی سر خونه زندگیت؟
یاسای عزیز سلام
همون طور که می بینی این تاپیک پربیننده ترین تاپیکه و بیشترین ارسال رو داره. اما این تاپیک به لطف فرشته ی مهربون به پایان رسید و وقتی آخرین تاپیک رو ارسال کرد متوجه نشد که یه مراجعه کنندش چه ضربه ای زد و این کار از یه مشاور خیلی بعیده. من زندگیمو سپرده بودم دست بچه های تالار و تمام تلاشمو میکردم که دقیقا به رفتارهایی که میگن عمل کنم حتی یه دفترچه واسه خودم درست کرده بودم و از رو ارسالا یادداشت برداری میکردم.اما نهایتا با ارسال تاپیک فرشته ی مهربون همه چیز تموم شد.
یاسای عزیز من سر خونه زندگیم که نرفتم هیچ بلکه شوهرم پررو تر و طلبکار تر از قبل شده و چون من برای دیدنش اومده بودم تهران و همدیگرو دیدیم اون فکر میکنه که من پشیمونم از رفتنم و باوجود تمام کارای زشتی که اون انجام داده من هنوز اون رو دوست دارم و کارای اون هم زیاد زشت نبوده. و یاسای عزیز الان سخت پشیمونم که برای دیدنش به تهران اومدم چرا که بلاتکلیف تر از قبل شدم.
امیدوارم بچه هایی که برای تاپیکا نظر ارسال می کنند متوجه عواقب ارسالاشون باشن.
سلام دوست عزیزم
دیگه نمیخوای بیای اینجا/؟
بهتر نیست یه تاپیک دیگه باز کنی؟
فرشته مهربان با این کار میخواستن تلنگری به شما بزنه و از راه روان شناسی وارد شدن.یعنی طوری برخورد کرده که شما حسابی به حرفها گوش بدی.
شما اگر تاپیک رو ادامه میدادی که همه چیز تموم نمیشد
ما شما رو دوست داریم.هرچند که شاید کمی اغراق آمیز باشه اما در مدتی که شما نبودی من خیلی نگران بودم.
وقتی دیدم پست دادی خیلی خوشحال شدم.
من منتظر برگشتن تو هستم...مطمئنا سایر دوستانم همین نظر رو دارن
:72::46:
مریم عزیز سلام
ای کاش جمله ی آخر فرشته ی مهربون لااقل [پس همینطوری به روش خودتون ادامه بدهید . ان شاء الله که نتیجه بگیرید . ] نبود. ای کاش یه جمله ای استفاده می کرد که توش تهدید و طعنه نبود.بالاخره من یک انسانم و انسان جایزالخطاست و نمیتونم کاملا کنترل شده عمل کنم آدم آهنی که نیستم.
دوست دارم برگردم مریم عزیز اما دوست دارم واقع بینانه راهنمایی بشم.
من اواخر اسفند بود که بعد از دومین سفر با همسرم که به شدت بی فایده بود برگشتم شهرستان پیش پدر و مادرم و تقریبا دو سه هفته ای بود که هیچ خبری از همسرم نداشتم تا اینکه روز اول عید یکهو سرو کلش پیدا شدو دیدم اومده شهرستان.منم خیلی خوشحال شدم و پیش خودم گفتم که لابد واسم کادو گرفته و ممیخواد شرایط منو بپذیره و برگردیم سر خونه زندگیمون چون من شرایطمو کاملا بهش تفهیم کرده بودم.وقتی رسید خونمون خونوادم بهش کاملا احترام گذاشتن درست مثل سابق. و همسرم بهم گفت که اومده تا همه چیزو درست کنه. خلاصه درست مثل دو سه بار گذشته به محض اینکه نیاز جنسیش برطرف شد زد زیر همه ی قولاش.راستی با اینکه عید بود حتی واسم کادو هم نیاورده بود و گفت که پول نداره و نهایتا نیتونه 50 تومن واسم لباس بخره منم خیلی ناراحت شدم در عین حال بروم نیاوردم تا اینکه وقتی دیدم دوباره داره ول میکنه و میره و منو داره بازم بلاتکلیف رها میکنه منم هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم البته نه هر چیه هر چی ولی واقعا عصبانی شدم وقتی دیدم من براش شدم یه اسباب بازی که هر وقت بهم نیاز داره در اختیارشم.دیگه از روز دوم عید که رفت هیچ خبری ازش نشده که نشده که نشده. منم دیگه هیچ ارتباطی باهاش برقرار نکردم. ضمنا من دیگه شهرستان نیستم، تهرانم و میرم سر کار.
عجب...خودت نظرت چیه؟چه تصمیمی میخوای بگیری؟
اگر دلت هست بیا و یه تاپیک دیگه باز کن.مطمئن باش واقع بینانه راهنمایی میشی عزیزم...:72:
ممنون مریم عزیزم که به فکرمی،اما انگیزه ای برای ایجاد یک تاپیک دیگه ندارم.چون دیگه نمی خوام هیچ رابطه ای از طرف من با همسرم شروع بشه.
من فکر می کنم با اومدن من به تهران و رفتن باهاش به مسافرت اون احساس کرده که من خودم دیر یا زود برمیگردم چون فکر میکنه هنوز دوستش دارم واسه همین نمیخواد زیر بار هیچ مسئولیت یا تعهدی بره به حساب خودش داره زرنگی می کنه مخصوصا اینکه دائما از نامعلوم بودن وضعیت کاریش حرف میزنه و اینکه وضع مالیش خیلی خرابه و هیچ ریسکی رو هم نمیخواد بپذیره.مثلا من بهش گفته بودم اول خونه بگیریم بعد من شکایتمو پس میگیرم اما قبول نکرد چون میخواد به محض اینکه من شکایتمو پس گرفتم شروع کنه به لج و لج بازی و اذیت کردن من از راه های مختلف.حالا کیه که دوباره بخواد شکایت کنه و وکیل بگیره.خلاصه.......رفتاراش اصلا به آدمایی شباهت نداره که می خوان به یک زندگیه خوب برگردن بیشتر شبیه انتقام جوهاست.
من خودم به این نتیجه رسیدم که همچین آدمی لیاقت از خود گذشتگی نداره و تا وقتی خودش کاملا پشیمون نباشه و نخواد زندگی کنه زندگیه دوباره هیچ نتیجه ای نداره و تصمیم گرفتم اگر باهام ارتباطی برقرار کنه خیلی بد باهاش حرف بزنم و بهش بگم که لیاقت نداره و از زندگیم بره بیرون. تا وقتی که واقعا بهم ثابت کنه که می خواد باهام زندگی کنه.
نمیدونم عزیزم..شاید درست بگی و نیاز باشه کمی در مقابلش سفت تر و سختر بایستی
شما بهتر از هرکس همسرت رو میشناسی..
شکایتت هنوز برقراره پس؟دادگاه هم دارین؟مهریه ات در چه وضعیه؟
دوست عزیز،نقل قول:
نوشته اصلی توسط aftab-mahtab
دوستان اینجا نظرات شخصی خودشون را بیان می کنند و اکثرا هم کارشناس نیستند و تخصصی در این زمینه ندارند. قصد همه هم خیر است و کمک.
این که شما تمام تلاشتون را کردید و به نتیجه دلخواهتون نرسیدید، الزاما به خاطر راهنمایی های غلط دوستان نبوده. اطلاعات ما از زندگی شما یکطرفه و محدود است. ما مساله را از دید شما و با تعاریف شما می بینیم.
شوهر شما شاید و حتما حرفهایی برای گفتن دارد. اگر مساله از دید ایشون تعریف بشه، ممکنه بعضی از ما حتی متوجه نشیم که این همون داستانی هست که شما تعریف کردید.
شاید شما مسایلی را ندیده باشید یا نگفته باشید و خیلی شاید های دیگر.
ملیسا سه تاپیک مختلف در موزد نامزدش و روابطشون نوشت و هر کس راهنمایی خاصی کرد. هیچکدوم هم نگفتیم شاید نامزدت ناراحته که با پسرعموت ارتباط داری یا ... در صورتی که امروز خودش با تاپیک جدیدی وارد شده که مشکل نامزدم این بوده و من نمی دونستم. خودش متوجه نبود و ما هم که خبر نداشتیم. شاید شما هم حرفهای ناگفته این مدلی داشتید که به رفع مشکلتون کمک می کرد و نه شما دیدی و نه ما خبر داریم.
به هر حال، قصد همه همدردی بود. عواقب مساله اگر مطابق میل شما نشد و نیست، ولی حداقل می تونی بگی که من همه تلاشم را کردم و نشد. حالا با وجدان راحت طلاق می گیری. نمی گی کاش رفته بودم شمال، کاش بهش فرصت داده بودم، کاش ...
کم لطفی نکن به تلاش دوستان همدردی :72:
افتاب -مهتاب عزیز
امیدوارم مشکلت به زودی حل بشه. اما اینکه افراط و تفریط کنی در برابر همسرت فقط همسرت رو از برگردوندن خودت بیشتر می ترسونی.
امیدوارم ناراحت نشی اما فکر می کنی الان همسرت چه فکری خواهد کرد. اول یک مدت باهاش راه اومدی و حرفهای محبت امیز زدی و حالا بد و بیراه میگی. اگر من جای همسرت و در شرایط اون بودم الان احساس می کردم خانمم سعی در گول زدن من دارد تا باج بگیرد که اینهمه تفاوت در رفتار در مدت کوتاه از خود نشان می دهد. بهتره برای اینکه خیال همسرت را هم راحتتر کنی حد اقل تغییر بزرگی در رفتارت نشان ندهی