ما بدین در نه پی حشمت و جاه امده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه امده ایم
نمایش نسخه قابل چاپ
ما بدین در نه پی حشمت و جاه امده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه امده ایم
روزی اگرغــمی رســدت تنـــگ دل مــباش
رو شــکر کــن مــباد کــه از بــد بتــر شــود
ای دل صبــوربــاش و مــخورغــم کـه عاقبت
ایــن شــام صـبح گــردد و ایـن شـب سـحر شـود
یارب تو ز خواب ناز بیدارش کن/وزمستی حسن خویش هشیارش کن
یا بی خبرش کن که نداند خود را/یا انکه ز حال خود خبردارش کن
مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق
گرت مدام مسیر شود زهی توفیق
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
این گل ز بر همنفسی می اید
شادی به دلم از او بسی می اید
اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل ما را
به خا ل هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
ان غا لیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما در ننوشتی
مهربانی نقش هر نقاش نیست.....
هرکه نقشی را کشید نقاش نیست...
نقش را نقاش معنا می دهد...
مهربانی نقش یار است...
حیف که یار نقاش نیست....