سلام...خوب من جواب شمارو می دم.بله حضور اون خانوم الان و در این لحظه در زندگی شما ذهنی هست و چه بسا زوج هایی که نه در عمل بلکه هر روز در ذهنشون به هم خیانت می کنند و اگر در کنار هم می مونند مصلحت وقت رو در اون می بینند...اگر می بینید الان اون خانوم در ذهن شماست نه در آغوش شما علتش رو من هر چیزش جز عذاب وجدان یا پشیمونی شما می بینم ...گفتید ایشون رو کنار گذاشتید که مطمئن باشید تصمیمتون برای طلاق به خاطر حضور اون خانوم نیست ...ولی من به شما می گم که متاسفانه علت این نیست...شما دوست عزیز superegoیا وجدان متعالی و قوی ای ندارید چه بسا که اگر داشتید اصلا زندگیتون به اینجا نمی رسید و خیانت نمی کردید ...چه ذهنی و چه جسمی...و اگر اون خانوم الان حضور نداره چند احتمال هست: 1 -اون خانوم دیگه تمایلی نداشته یا به علت اینکه شما بلاتکلیف هستی یا ایشون هم مثل شما آرامش رو در جایی غیر از شما پیدا کرده و به اصطلاح شمارو پیچونده 2- یا اینکه شما پیش خودتون گفتید اون خانوم ی بیوه زنه و شرایط خوبی نداره ،برای معشوقه بودن در کنار زنم بد نبود اما اگر طلاق بگیرم با مدرک ارشد و روابط عمومی بالایی که دارم حتی یک دختر خانوم تحصیل کرده رو می تونم انتخاب کنم ...چرا که نه؟! 3- اون خانوم فقط یک جرقه بود که بفهمید زندگی بدون مسئولیت چه لذت و آرامشی یهتون می ده حالا چه با ایشون چه کسای دیگه4- فعلا بهتره کسی نفهمه علت چیه که به فکر جدایی افتادید که وجهتون زیر سوال نره...بهتره همه فکر کنن خانوم شما علت و سلب آرامش شما معلول
حالا دوست عزیز من بهتون می گم چرا خانومتون حتی به ی جنازه از شما راضیه...
چون همه مثل شما نیستند دوست عزیز و وقتی یا علی گفتند تا آخرین نفس و تا دقیقه ی 90 سعی می کنند برای تعهد و عشقشون مبارزه کنند...کما اینکه شما هم تکلیف خودت رو مشخص نمی کنی و با ی دست پس می زنی و با پا پیش ...و همسر شما هم احتمالا به همین دلیل وابسته تر شده...شما اگه راسخ و ی دل باشی که می خوای چکار کنی اخرش ایشون هم سرحساب می شه کم کم ....حق و حقوقشون رو کامل بدید و با ایشون راجع به طلاق توافقی جدی صحبت کنید.و اما حرف اخرم که ی روزی بهش خواهی رسید:
وقتی متاهلی خیابون خیلی روشن به نظر می رسه...پر از دختر پسرای زیبا و وسوسه انگیز...دنیا پر از شادی هایی که انگار مال همه هست جز تو...همه با عشقشون ...همه هر شب تو ی پارتی و تو پاهات زنجیر به ی رابطه...همه عاشق و رفیق و فقط شما و همسرتون بدبخت و دائم در جنگ...اما به محض اینکه این مهر لعنتی خورد تازه می فهمی که...هیچ جا هیچچچچچ خبری نیست....
بله در مورد حرف آخرتون بسیار زیبا گفتیددددددد که خانومتون باید برای شخصیتش احترام بیشتری قائل یشه و شما رو دیگه قبول نکنه... آفریننننن
حافظ می گه: خوش است خلوت اگر یار یار من باشد، نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم، که گاه و بی گاه بر او دست اهرمن باشد
خیانت گناهییه نابخشودنی و فراتر از یک اشتباه و اگر یک بار بخشیده شد قطعا تکرار خواهد شد و اگر شما اون نگین سلیمان هم باشید وقتی گاه و بی گاه هر اهریمنی شمارو دست مالی کنه به هیچ نمی ارزه که خانومتون شما رو داشته باشه...