RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
[quote=آفتاب همدرد]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
(البته یک مقدار خیلی زیادیش فکر میکنم به خاطر این باشه که هنوز دوستش ندارم که به خاطرش فداکاری کنم و درد....!!)
اگه حين رابطه آرامش داشته باشي و شما هم لذت ببري اصلا درد نداره.
دليل درد شما اينه كه حين رابطه آرامش نداري. پس آماده نمي شي براي دخول و در نتيجه درد مي كشي.
مينا از اول عروسيت اينجوري بودي؟ يا به مرور زمان با به وجود آمدن مشكل در زندگيتون و از دست دادن آرامش ات اينطوري شدي؟
تسوكه نوشته:
البته این را بگم که مسئله جنسی اولین وظیفه ی شما در مقابل همسرتونه و اصلا فداکاری به حساب نمیاد.305 بنابراین این که شما روی اون مسئله کار کنین، هیچ لطفی در حق همسرتون نکردین،305 بلکه اولین وظیفه ای که در تمام این 4 سال ازش غافل بودین را انجام دادین. پس فکر نکنید باز هم دارین فداکاری میکنین. دارین یکی از تکالیفتون را انجام میدین.
:104::104::104:
اين را هم من اضافه كنم كه اين رابطه يك رابطه كاملا دوطرفه است و زن و مرد هر دو به اون احتياج دارند. بنابراين هيچ كدام با برقراري اين ارتباط به ديگري لطف نمي كنه و در حقش فداكاري نمي كنه.
مينا جان اصلا يكي از راه هايي كه مي توني باهاش به آرامش برسي دقيقا همينه.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
مينا جان براي رابطه بايداز لحاظ روحي آماده باشي آرامش داشته باشي تا بتوني لذت ببري واينو بگم اصلا درد نداره فقط بايد آماده باشي رابطه جنسي بخش مهمي از زندگي زن وشوهرهاس واونا را خيلي به هم نزديك ميكنه
مينا اشتباه كردي تو زندگيت ازش فاكتور گرفتي
به نظر من براي اين مشكلت به يك مشاور كه تواين زمينه تخصص داره وهم به متخصص زنان مراجعه كن
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
ازش خواستم دلیل دروغ گفتنشو بگه خیلی اصرار کردم، بالاخره به خدا قسم خورد که(این قسمو تا حالا هیچ وقت به دروغ نگفته) اصلا دروغ نگفته و درسته اسم منو به عنوان خریدار نیورده اما در توضیحاتش ذکر شده که نصفش در سند بایستی...............
میگه اگه به عنوان خریدار اسمت ذکر میشد باید امضا میکردی و تو نبودی که اونجا،تازه یکی دو روز دیگه سند میخوره و خیالت راحت میشه.
نمیدونم راست میگفت یا دروغ اما فرضو بر این گذاشتم که داره راست میگه.چون اینا اصلا واسم مهم نبود فقط میخواستم بدونه که دیگه بهم دروغ نگه و بدونه که اگه بهم دروغ بگه از زندگی خوب خبری نیست.(چون باهاش یک کلمه حرف نمیزدم،غذا هم درست نمیکردم ،ضامنشم نشدم و......)(ببخشید باهاتون هماهنگ نبودم چون دعوام میکردید)
راستی یه خبر بهتون بدم تعجب کنید! (آقای تسوکه راستی مثبتاتونو کجا ذخیره میکنید؟!)
دیروز به اصرار منو برد پیش متخصص زنان و تقریبا دو سه ساعتی تاوقتی نوبت من شد منتظر موند!!!!! سعی میکنم این مشکلمم حل شه.!!!!!!!!!!!!
دکتر گفت از لحاظ روحی روانی باید بپذیری، جالب این که گفت یک نامه واسه شوهرت مینویسم بگو بیاد فردا از منشیم بگیره!!!
بهش گفتم قبول کرد امروز حتما بره و نامه رو بگیره.تو راه باهاش خیلی صحبت کردم و خواستم که حتی یه دروغ کوچولو هم بهم از این به بعد نگه،ظاهرا که قبول کرد .
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
ازش خواستم دلیل دروغ گفتنشو بگه خیلی اصرار کردم، بالاخره به خدا قسم خورد که(این قسمو تا حالا هیچ وقت به دروغ نگفته) اصلا دروغ نگفته و درسته اسم منو به عنوان خریدار نیورده اما در توضیحاتش ذکر شده که نصفش در سند بایستی...............
ای کاش که نمی پرسیدی. و ای کاش که حداقل اصرار نمی کردی. اما در هر حال همین که باز دوباره دعوا راه نیافتاده خوبه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
چون اینا اصلا واسم مهم نبود فقط میخواستم بدونه که دیگه بهم دروغ نگه و بدونه که اگه بهم دروغ بگه از زندگی خوب خبری نیست.(چون باهاش یک کلمه حرف نمیزدم،غذا هم درست نمیکردم ،ضامنشم نشدم و......)
این رفتارتون دقیقا مثل یه مادر سخت گیره.:305: اگه به من دروغ بگی از غذا خبری نیست.:163: سعی کن یاد بگیری که زن شوهرت باشی و نه مادرش.:305: نخواه که بهش راه درست زندگی را یاد بدی. خودش حتما بلده.
(ببخشید باهاتون هماهنگ نبودم چون دعوام میکردید)
راستش را بخوای به من برخورد. همین دو روز پیش بود که من بهتون گفتم در مورد این مسئله از شوهرت نپرس. اما گوش ندادی.:302: اگر قراره که ما کمک کنیم، شما باید گوش بدی، نه این که هر جا را خودت تشخیص دادی درست میگیم، عمل کنی و هر جا را که تشخیص دادی غلط میگیم، عمل نکنی.:305: این جوری من فکر میکنم که دارم وقتم را هدر میدم و شما منو علاف داری.:324:
(آقای تسوکه راستی مثبتاتونو کجا ذخیره میکنید؟!)
فعلا تا حالا دو تا مثبت دارین و یه منفی.
دیروز به اصرار منو برد پیش متخصص زنان و تقریبا دو سه ساعتی تاوقتی نوبت من شد منتظر موند!!!!! سعی میکنم این مشکلمم حل شه.!!!!!!!!!!!!
خیلی خوبه.:104: حل این مشکل میتونه شما توی زندگی و حل مشکلاتتون جلو بیاندازه. این که شوهرت هم این قدر تو این مسئله همراهی میکنه یعنی اون هم از این مشکل خیلی رنج میکشه.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نه آقای تسوکه این طوری نیست که شما برداشت کردین.
شما در مورد تغییر رفتارهای خودم خیلی راهنماییم کردین ومنم تا آخرش به حرفتون گوش میکنم.
خود شوهرم ازم خواست از این به بعد به جای سرسنگین بودن دلیلشو بهش بگم.اول فکر میکرد اصلا واسم مهم نیست!! درسته اولش طفره میرفت اما بعدش، ازاینکه من ازش پرسیدم و اونم راستشو گفته ،خیلی خوشحال بود و میگفت امیدوارم دیگه بهم اعتماد کنی و....... از این به بعد هم همین جوری باش و............
(واقعا راست گفته بود)
فکر میکردم خوشحال میشید!!!!!!!!!!!!!!!!
:304:
باشه دقت بیشتری میکنم.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
نه آقای تسوکه این طوری نیست که شما برداشت کردین. شما در مورد تغییر رفتارهای خودم خیلی راهنماییم کردین ومنم تا آخرش به حرفتون گوش میکنم.
من هم تا آخرش با بقیه ی دوستان کنارتون هستیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
خود شوهرم ازم خواست از این به بعد به جای سرسنگین بودن دلیلشو بهش بگم.اول فکر میکرد اصلا واسم مهم نیست!! درسته اولش طفره میرفت اما بعدش، ازاینکه من ازش پرسیدم و اونم راستشو گفته ،خیلی خوشحال بود و میگفت امیدوارم دیگه بهم اعتماد کنی و....... از این به بعد هم همین جوری باش و............
خب اگر این جوری که بهتر. همین که شما به هم نزدیک تر بشین، ما را خوشحال میکنه.:227:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
فکر میکردم خوشحال میشید!!! :304:
نه حالا که این جوری میگین که خودش اصرار کرد، خوشحال هم شدم تازه. این که ناراحتی شما واسش مهمه، خیلی خوبه.:43:
فعلا که کاری نیست تا ببینیم که شما توی مهمانی خانه ی مادر شوهر جونتون :311: چطور عمل میکنین. ببینم جوری میشه که ما باز دوباره شروع کنیم به انتقاد یا این که دوباره مثبت میگیرید.
در مورد مشکل سردمزاجی هم مداواتون و دکتر رفتن هاتون را ادامه بدین.:104: امیدوارم هر چی زودتر این مشکل حل بشه. چون تا حد زیادی کار را جلو میاندازه.
راستی کی قراره برین خونه مادر شوهر؟ یا اونها کی قراره بیان تا یه چالش جدید داشته باشیم؟
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
سلام.
خیلی از محبتتون ممنونم بچه ها.:72:
با صحبتای شما خودمو آماده کرده بودم که اگه شوهرم گفت بریم بدون بهانه گیری برم. اونجا سعی کنم از شوهرم دورنشم که بهم تیکه بندازن و منم حرص بخورم و بعدشم تو سر شوهرمم نزنم و ......اما هیچی درمورد رفتن به اونجا نگفت!!(با وجود اینکه پنجشنبه شب شام خونه مامان من بودیم،چهارشنبه شب هم خود شوهرم تنهایی رفته بود خونه مامانمینا،کار داشت)
آقای تسوکه با عرض شرمندگی دعاتون مستجاب نشد:163:
اتفاقا یه کم نون و تافتون تازه و اینا گرفته بودم و بهش پیشنهاد دادم ببره واسه پدرشون،!! ازم تشکر کرد و گفت باشه میبرم، اما نبرد!(نمیدونم چی شده،خودشم نرفت خونشون،شاید رفتن مسافرت،شایدم مهمون جونشون،دختر و داماد عزیزشون اونجا بودن و ما نباید میرفتیم!)
دو روز اول که خیلی عالی بود اما روز سوم یه کم اوضاع طوفانی شد که هردومون سعی کردیم کوتاه بیایم و تمومش کنیم. (صبحم که از خواب پاشدم دیدم کفشامو واکس زده حیوونی)
چشم آقای تسوکه حتما پیگیری میکنیم.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
مینا جان با تمام قوا ادامه بده! بدون که یه زندگی عالی در انتظارته!
راستی در مورد رابطه ی جنسی به کجا رسیدی؟ تلاشی کردی؟
در مورد آرامشت؛ وضعیتت چه جوریه؟ اگه آرومتری یا هنوز داری نقش آروم بودن رو بازی میکنی؟
الان بیشتر به چه موضوعاتی فکر میکنی؟
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
مینا جان با تمام قوا ادامه بده! بدون که یه زندگی عالی در انتظارته!
باشه عزیزم:46:. مرسی.خدا کنه،اما هنوز که خیلی سخته.
راستی در مورد رابطه ی جنسی به کجا رسیدی؟ تلاشی کردی؟
رفتیم دکتر و دارم داروهاشو استفاده میکنم.گفت صد در صد روحی هستش و مشکل جسمی نداری.باید شوهرتو دوست داشته باشی و .....
(اما راستشو بخوای خودم هنوز هم متنفرم)
یه نامه هم به شوهرم روز بعد داده بود که نمیدونم چی توش نوشته بود.
در مورد آرامشت؛ وضعیتت چه جوریه؟ اگه آرومتری یا هنوز داری نقش آروم بودن رو بازی میکنی؟
نه یه ذره بهترم خدا رو شکر.
الان بیشتر به چه موضوعاتی فکر میکنی؟
به اینکه اصلا حوصله ادامه تحصیل دادنو دارم یا نه. از مشکلات و سختیش میترسم.
به اینکه آخر زندگیمون چی میشه؟آیا میشه من و شوهرم یه زندگی پر از آرامش داشته باشیم؟
آیا میتونم خودمو یه تغییر بزرگ بدم و بشم یه آدم بی خیال و ریلکس.
راستی سرافراز جون دلم واسه شما هم خیلی تنگ شده.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
دو روز اول که خیلی عالی بود اما روز سوم یه کم اوضاع طوفانی شد که هردومون سعی کردیم کوتاه بیایم و تمومش کنیم.
خب حرف خاصی ندارم. دارین خوب پیش میرین.:104: توی این ده روز که این تاپیک را شروع کردین، کلا تغییر محسوسی درون شما دیده میشه. از اون خانمی که همش میومد و گریه میکرد و میگفت چی کار کنم، تبدیل شدین به کسی که داره میگه فلان کار را کردم و ... پیشرفتتون خوبه و من حتم دارم که ما میتونیم این برنامه را خیلی عالی تموم کنیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
(صبحم که از خواب پاشدم دیدم کفشامو واکس زده حیوونی)
آخی چه شوهر گوگوری ای :46: قدر شوهرتون را بدونین.:305: مثلا من با این همه ادعا، اصلا معلوم نیست که یه روزی همچین کاری واسه همسرم بکنم.:311: کمتر مردی این کارو میکنه هان.