RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام دوستان عزیز.ممنون از پاسخ ها و راهنمایی هاتون:72:
در جواب سوال mostafunباید بگم که آشنایی من و همسرم به صورت سنتی بود.من و خواهر ایشون با هم هم دانشگاهی و البته در دوران دبیرستان هم کلاسی (نه دوست صمیمی) بودیم و در یک مراسم در دانشگاه همسرم که به همراه خواهرشون بودن من را دیدن وبعد مراسم خواستگاری از طریق خانواده و.....
خانواده دو طرف تا آنجایی که من اطلاع دارم موافق این ازدواج بودن ولی در مشاجره ای که اتفاق افتاد مادر شوهرم اظهار کرد که از این ازدواج ناراحت و پشیمون هست.
راستش رابطه من و شوهرم روز به روز داره بهتر میشه.همسرم داره حدود 2 هفته دیگه برمی گرده و احساس کردم خیلی نگرانه.اون روز به من گفت <نمی دونم باید چیکار کنم.> و این مشکل من هم هست.منم نمی دونم باید چی کار کنیم. احساس می کنم تا شوهرم تصمیمی نگیره من نباید در این مورد حرفی بزنم.خیلی حرفا و تصمیم ها تو ذهنم هست که تا شوهرم در این مورد صحبت نکنه نمی تونم در موردشون حرف بزنم.
همسرم علاقه ای نداره من شاغل باشم.
ولی من خودم رو با سرگرمی مورد علاقه ام که نقاشیه مشغول کردم.در کل خیلی روحیه ام بهتره.
راستش من هیچ منتی سر شوهرم و خانوادش ندارم و دقیقا احساس من برعکسه.من فکر می کنم خانوادش به خاطر کمک مالی که به صورت قرض به شوهرم دادن سر ما منت دارن و به همین خاطر به خودشون اجازه میدن که تو زندگی ما دخالت کنن.گرچه میدونم هیچ پدر مادری بد فرزندش رو نمی خواد و شاید این دخالت ها از سر دلسوزی و محبت نابجا باشه که برای من اذیت کننده است.
نگرانی من از برخورد خانواده شوهرم هم هست و همین طور از این که این اتفاق در آینده بخواد مجددا تکرار بشه.این برام مثل یه کابوس خیلی وحشتناک میمونه.حتی تصورش به من استرس زیادی وارد می کنه.
بازم از تمام دوستان که منو تنها نذاشتن تشکر می کنم و سعی می کنم از راهنماییتون کمال استفاده رو ببرم.
بئاتریس عزیز مرسی از اینکه هنوز همرامی:46:
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام دوستان.تو این مدت که مطلب جدیدی ننوشتم منتظر بازگشت شوهرم بودم.الان 3 روزه که برگشته ولی هنوز دیدن من نیومده.البته ما تو دو شهر متفاوت زندگی می کنیم.خیلی کم بهم زنگ میزنه و هر وقت که من تماس می گیرم چندان تحویلم نمی گیره منم امروز اصلا باهاش تماس نگرفتم گرچه خیلی سخت بود.قبل از این که بیاد ایران خیلی خوشحال بود و رابطش با من خوب بود ولی نمی دونم برگشته چرا این قدر بی احساس برخورد میکنه.خیلی دلم گرفته.نمی دونم باید بهش بگم بیاد دیدنم یا نه؟به نظر شما من باید چه طور با شوهرم برخورد کنم؟من تو این مدت خیلی بهش محبت کردم و فکر می کردم نتیجه گرفتم و همه چیز تموم شده.من حتی می ترسم باهاش تماس بگیرم چون پیش خانوادش هست؟لطفا کمکم کنید؟
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
تماس نگير به هيچ وجه.:305:
خودش تماس مي گيره و مياد پيشت.:305:
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
اما به نظر من باهاش تماس بگیر.ابراز دلتنگی و عشق و علاقه هم بکن اما نگو بیاد پیشت.آخه من فکر میکنم تماس نگرفتن شما میتونه یک جوری آتو بشه دست خانواده ی همسرت.
شما تغییر رویه نده ولی بهشم نگو که بیاد.
البته اینا نظر شخصی منه شاید هم زیاد درست نباشه
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ممنون از پاسخ دوستان.بازم منتظر نظرات سایر عزیزان هستم.واقعا نمی دونم باید چی کار کنم.فقط گریه می کنم.خیلی دلم گرفته.لطفا راهنماییم کنید
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام عزیزم همه متناتو خوندم
همسرت دقیقا کپی همسرمن و خانواده اش هم همینطور با این تفاوت که شما رسم زندگی رو بلد بودید و من بلد نبودم و همسرت هم کمی منطقیتر بوده.
بزرگترین مشکل شما از تک پسر بودن همسرتون اب میخوره که وابستگی اعضا خانواده اش بهش زیاده و مادرشوهر و خواهرشوهرای شما در این تصورن که شما برادرو پسرشون رو ازشون میگیرید و منفعلانه عمل میکنند
صبر داشته باشید تا خودش بیاد شما میتونید با یه مسیج یا ایمیل بهش بگید که اومدنتو تبریک میگم یا بایه تلفن احوالپرسی کنید ولی بهتره تلفن نزنید چون امکان داره بهتون جواب نده
باید بذارید تصمیم قطعی رو بگیره که اگه امروز کوتاه اومدید باید تا اخر به حرف اونا ادامه بدید و سایه دخالتاشون رو رو زندگیتون تحمل کنید
اگه الان برای اومدنش پافشاری کنی یا خودتو کوچیک کنی یعنی قبول دارم مقصرم و خاضرم همه جوره کوتاه بیام ولی باهات زندگی کنم
ولی این ذهنیتم از خودت دورکن که دوستم نداره چون باوجود این خانواده مطمئن باش اگه دوست نداشت باید دیدارتون تو دادگاه بود
همسرتون حق داره که کلافه باشه چون از یه طرف فشار و حرفای خانوادشو میبینه و وابستگیش به اونا و از طرف دیگه زندگیش،آینده اش ،همسرش که دوسش داره و صبوریش
فقط بهش مهلت بده ولی به هیچ عنوان بی محبتی نکن و غرورخودتو هم زیر پا نذاز
وابستگیتم رفع کن من هم که چه شب و روزا که تو اتاق تنها نشستم و غصه خوردم و گریه کردم ولی الان به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم از اینا فایده نداره و پاسخگوی زندگی نیست
شرمنده که طولانی شد امیدوارم به دردت بخوره عزیزم
چندتا لینک تو تاپیک من هست که آنی جون برام گذاشته بخون بهت کمک میکنه (مشکلامون شبیه هم هستن ولی من مشکلم بغرنجتره دعام کنید)
همسر من هم الان بخاطر تحریکات خانواده اش با من حرف نمیزنه عزیزم
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلامی دوباره.من تماسی با شوهرم نگرفتم و اون خودش تماس گرفت.و در ابتدا باهام خوب حرف زد و من گفتم کی می آی همدیگر رو ببینیم. گفت من نمیام.خودت باید بیای.باید قبل از اینکه من میومدم همه چیزو با معذرت خواهی تموم می کردی و حالا هم خودت باید بیای و معذرت خواهی کنی.من حتی جرات ندارم به خانوادم بگم خودم می خوام برای معذرت خواهی اقدام کنم چه برسه بهشون بگم منو ببرن.خیلی مستاصلم.نمی دونم باید چی کار کنم.نمی دونم کسی درک می کنه که من چقدر دلتنگشم و دوست دارم همه قضایا زودتر تموم بشه ولی....من اگر تنهایی برم برای معذرت خواهی خانوادم دیگه باهام کاری نخواهند داشت و من خیلی می ترسم.میترسم که از دو طرف تنها بشم.من هم شوهرم و هم خانوادم رو دوست دارم .خواهش می کنم هر چه زودتر منو راهنمایی کنید
ممنون از نیلوفر عزیز:72:امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون به خوبی و خوشی ختم بشه.ممنون که درکم می کنی
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام نه عزیزم اصلا این کار رو نکن که پشیمونی بدنبال داره
اگه رفتی باید قید حمایت خانوادتو بزنی
بخاطر دلتنگی الانت آسایش ایندتو نگیر
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ولی اگر من نرم هیچ وقت این قضیه تموم نمی شه.همسرم دوست داره و این جور که از حرفاش فهمیدم چون از مامانم خیلی ناراحته نمی خواد بیاد خونمون.راه صحیح رو بهم نشون بدید لطفا
شوهرم منو تنها مقصر نمی دونه گرچه مقصر اصلی می دونه.ولی میدونم که خانواده ایشون هیچ وقت اقدامی برا معذرت خواهی نمی کنن.حق هم دارن اونا از نظر سنی از خانواده من بزرگتر هستن و غرور خاص خودشون رو دارن.با این شرایط نظر شما چیه؟؟ اونا تو این مدت هیچ تلاشی برا تموم شدن قضیه نکردن و حتی هیزم بیشتری برا شعله ور شدن آتیش این قضیه تهیه کردن.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
صبرداشته باشید
یادتون نره که مادرتون اینجا مقصر نیست و خانواده همسرتون راجعبه پول صحبت کردن نه مادرتون
پس این موضوع رو با همسرتون مطرح کنید و بگید من وقتی میتونم بیام (بخاطر تو و نه بخاطر اشتباهه نکرده ام) که خودت بیای دنبالم تو توقع داری با اینکه خانواده منو بیرون کردن اونا منو بیارن اونجا؟! (مثلا بگو که مردی و مییدونی پدر منم غرور داره)
بگو ببین من هم دارم بخاطر بزرگتر بودن خانواده تو پا پیش میذارم و بخاطر تو عذرخواهی میکنم تو هم پاشو بخاطر من و بزرگتری پدرمادرم بیا
فضای متشنج ایجاد نکنید از حق خودتونم کوتاه نیاید