چرا هيچكي جواب سوالاي من را نميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟:302::302::302::302::302::302::302::30 2:
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا هيچكي جواب سوالاي من را نميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟:302::302::302::302::302::302::302::30 2:
لیلی خواهرم،
دیدم سوالاتت رو، تاپیکت رو دنبال می کنم و دوست دارم نگاه مجددی به پستهای قبلی داشته باشی... ما به دنبال تغییر هستیم... نه به دنبال یک اصلاح کوچیک... دنبال یک تغییر اساسی در نگاه تو... در نگاه شوهرت!
مهدی در واقع از اینکه شما قهر کنی نگران نبوده... از این نگران بوده که موقعیت خوبی که در خونه ایجاد شده تخریب بشه... و این خیلی خوبه! اون نمی خواد خانواده ات در جریان این موضوعات باشند چون زندگیش رو دوست داره و این یعنی شروع تغییر... و این بسیار عالیست!
گفته بودی اگر رفتارم رو خوب و پر از احساس کنم مهدی از کجا بفهمه...
ببین قراره رفتاری جرات مندانه داشته باشی... این خیلی با اون چیزی که گفتی فرق می کنه! این یعنی صراحت... یعنی اگر از چیزی ناراحت شدی دقیق بهش بگی!
ببین مثلا من امروز اومدم منزل... خانومم انتظار داره که من خیلی خوشحال باشم! اما من خیلی خسته ام! می تونم بشینم و قیافه بگیرم... و چیزی نگم! اصلا انتظار داشته باشم که کشف کنه که من خسته ام! چقدر انتظار بیهوده ای! او هرگز نخواهد فهمید... اما وقتی با صراحت می گم عزیزم! خیلی خسته ام... یه نیم ساعت به من فرصت بدی بهتر خواهم شد... اون این فرصت رو درک می کنه!
پست های قبلی رو با دوباره خوانی کنید...
بنویسید... بنویسید... مشکلی هست بنویسید!
اما تا زمانی که کارهای قبلی رو انجام ندید... چیزی برای نوشتن وجود ندارد...
خواهش می کنم در 50 درصد موارد حداقل رفتار جرات مندانه داشته باشید
ذهن خوانی نکنید
شما قرار بود آماده بشید برای یک دیدار خوب...
امیدوارم عید فطر فرصت زیبای دیدار شما با خانواده شوهرتون باشه و زیر وعده خودتون شب قدر نزنید!
----------------
شاید چیزی ننویسم... اما همین که روی تشکر کلیک می کنم یعنی دیدم... تنها نیستید!
سلام جناب دانشمند مي شه در مورد رفتار جرات مندانه بيشتر توضيح بديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:316::316::316::316::316::31 6::316::316:
جناب دانشمند من اون زن را بخشيدم ولي باور كنيد اون زن از نظر روحي اصلا سالم نيست. اون هيچ تغييري نكرده و هنوز به همون رفتارهاي ديوانه وارش ادامه مي ده. فقط اين منم كه ازش دورم و تيراش و تركش تيراش ديگه به من نمي خوره. نمي خوام اين جاي امني را كه بدست آوردم را مجدد از دست بدم.
بذارين يك اعترافي كنم جناب دانشمند من مي ترسم. من اينقدر گذشته تلخ و وحشتناكي داشتم كه مي ترسم از اين كه مجددا اون روزا تكرار بشه. مي ترسم بلايي سر مامان و بابام بياد. مي ترسم به خاطر خودخواهي هام آسيبي به خانواده و پدر و مادرم برسه. مي ترسم. مي ترسم. مي ترسم. به خدا مي ترسم.
ببينين من هيچ كينه اي از اون زن و مرد ندارم فقط مي ترسم. حاضرم براي هميشه با هيچ كس رفت و آمد نداشته باشم. ولي ديگه هرگز اون زن و مرد را نبينم. من از اون زن و مرد مي ترسم. اونا سالم نيستند.
ترا خدا فكر نكنيد نمي خوام به حرفاتون گوش كنم و دارم كار خودم را مي كنم. باور كنين رفت و آمد با اون ها يعني شروع دوباره اون روزهاي وحشتناك. شما اونا را نمي شناسين. من از اونا مي ترسم.
كاش اونا را از نزديك ديده بودين تا درك ام مي كردين وقتي مي گم مي ترسم.
خواهرم ليلي،
چقدر آزرده و دل شكسته از اون دو نفر.... يعني اون دو نفر مي تونن تو رو هم اينطوري كنن؟؟؟
حتي اگر مي توني يك درصد عوضشون كني! اين كار رو امروز و همين الان شروع كن! اما اگر نمي توني.... رهاش كن ديگه! بسه به خدا! بپذيرشون! من ازت عذر مي خوام... از شوهرت عذر مي خوام!اما فكر كن اصلا دو نفر فاسد! مفسد في الارض! جنايتكار... سرپرست مافيا! بپذيرشون... كاري باهاشون نداري خواهرم!!!! اونطوري كه هستند بپذيريشون!... اونها مشكلاتي دارند كه اگر يه خورده فكر كني متوجه اون مشكلات مي شي... اونها متاسفانه با اين توصيفي كه مي كني سالم نيستند... اما اين به تو بر نمي گرده.. تو مي توني روابطت رو محدود كني... اما نمي توني خون شوهرت رو عوض كني و بگي از فردا ديگه اين پدر و مادر تو نيستند!!! پس به عنوان دو نفر ادم كه تو اين دنيا هستند و غير قابل تغييرند... بپذيرشون! همين... ديگه هم مهم نباشن برات! نه كاراشون! نه حرفاشون!
ببين خواهرم عدم جرات مندی تو موجب مي شه :
همواره برنجید،
در روابط احساسي و عاطفي، احساس ناکامی داشته باشید،
فكر كنيد كه اين شمائيد كه براي درك ديگران ساخته شده ايد
نتوانيد نظر مخالفتون رو ابراز كنيد
اونقدر تحمل كنيد كه كارد به استخون برسه!!!! و با انفجار خشم فوران كنيد
اضطراب و به دنبال ان اجتناب داشته باشید
در روابط با شوهرتون اونقدر استرس داشته باشيد كه ضعیف عمل کنید
سكس نا موفقي داشته باشيد و ارضا خوشايندي نداشته باشيد
منتقد درونيتون همه كارهاتون رو نقد مي كنه... چه خوب چه بد!
معمولا نمي دونيد به ساز كي برقصيد!!!!
منفعل شديد به دلائل زير:
1. ترس از اختلال در ارتباط با خانواده همسر در زندگی
2. ترس از رنجیدن دیگران
3. سعی در راضی نگه داشتن دیگران بطوریکه احساس کنند شما انسان خوبی هستید!
4. اعتقاد به اینکه خواسته های ما به خواسته های دیگران خوب نیست ارجحیت داشته باشد
5. اگر کسی چیزی گفت و موجب شد ناراحت بشیم.. چیزی نمی گوییم! ازش فاصله می گیریم!
اما من می خواهم :
1. احساسات خودتون رو ابراز کنید
2. درخواست کنید
3. به دیگران و نظرات آنها احترام بگذارید
4. حقوق خود را در نظر بگیرید
5. نه بگویید
6. نظرات خود را بیان کنید
7. روابطتون رو بهبود ببخشید
8. انتقاد ديگران رو بشنويد!!!
9. شنونده فعالي باشيد
-- شما سه آسیب شناختی قوی دارید که باید به اونها توقف بدید:
1. ذهن خوانی و قضاوت 2. فیلتر کردن و تفاسیر منفی 3. ذهن سطحی فعال
يه نكته مهم: مادر شوهر شما جز استثنائات رفتار جرات مندانه است! ( لطفا عميقا اين جمله رو بخونيد)
-- اما چگون رفتار جرات مندانه داشته باشید!؟
ببینید رفتار جرات مندانه به این معنی نیست که اگر شوهرتان چیزی گفت و شما می خواستید مخالفت کنید بگید : "نه، من باهات مخالفم!" ما به این رفتار میگیم پرخاشگرانه! بلکه:
1. زمان و مکان مناسبی رو انتخاب کنید : ببینید دقیقا لازم نیست تا چیزی گفت همونجا بزنید تو روش! گاهی لازمه صبر کنید... و سکوت! تا به خلوت برسید... بهترین مکان، مکان خلوته! جاییکه کسی نباشه... و زمان مناسب: مثلا فکر کنید می خواهید موضوعی رو به شوهرتون بگید... شوهرتون از بیرون اومده! خسته! گرسنه! تشنه... حالا شما چیزی بگید! شدنی نیست... باید زمانی بگید که سر حال باشه !
2. پل ذهنی بزنید... با فرد مقابل همدلی کنید و احساساتش رو درک کنید! مثال: می دونم که خیلی دوست داری این کار رو بکنی... من هم همیشه انجام این کارها رو دوست داشتم! اصلا یه حس خوبی به آدم می ده... من خیلی احساس آرامش می کنم! مثلا یادمه ( یه مثال می زنید)
3. احساس و نظر خود را به طور واضح بیان کنید... از شیوه X Y Z استفاده کنید... از جملات "من " استفاده کنید
الگوی xyz میگه: وقتی در موقعت X، عمل Y رو انجام دادی ، احساس Z رو داشتم...
مثال: اما می دونی وقتی میاي خونه، خسته هستي و كلافه اي، وقتي لباسات رو پركنده مي ريزي روي تخت، احساس خوبی ندارم!
از جملات " من " استفاده می کنید، نه از جملات "تو":
مثلا در مورد شوهرتون: بد جوری دلم رو شکستی!!! ( استفاده از جملات "تو") شما دارید طرف مقابلتون رو متهم می کنید که دل شما رو شکسته و عملا در رابطه با احساستون حرفی نمی زنید!
استفاده از جملات "من" : وقتی موقع شام، به من بی توجه بودی، دلم شکست! در این جمله شما برچسب نزدید! متهم نکردید.. خبر دادید!!! از جملات " من " استفاده کردید و احساستون روبیان کردید..
4. گاهی می تونید پیامد رفتار غلط رو هم گوشزد کنید
** باید بدونید که شما اگر بخواهید رفتار جرات مندانه رو اجرا کنید... : شما مسئول شادمانی دیگران نیستید!!!
** برای نه گفتن خود به هیچ وجه دلیل و توضیح طولانی نیاورید،
** برای بیان نظرات خود، توجیه نکنید، کوتاه بگویید!
** هرگز نگویید " فکر نمی کنم بتوانم... " خیلی ساده بگویید "نه"
** مطمئن باشید که رفتار جرات مندانه به محض اینکه از طرف شما شروع بشه، با ناراحتی دیگران همراه نیست! اونها تعجب می کنند... اما بعد از مدتی با شما صمیمی تر از پیش هستند و شما رو دوست دارند
تكنيك صفحه خط خورده:
** اگر می خواهید در مقابل اصرار دیگران دلیلی بیاورید، فکر کنید و قاطعانه یک دلیل رو بگویید و در مقابل اصرار آنها دلائل خود رو عوض نکنید... مثلا از شما درخواست می شود یک مهمانی بروید: یک بار می گویید " نه، ما مهمون داریم" یه بار دیگه می گید" آخه شوهرم هم نیست" یه بار دیگه" فرداش باید زود بریم جایی" این خوب نیست... یک دلیل را تکرار کنید! فقط یک دلیل!!! به این تکنیک می گیم : صفحه خط خورده!
** هرگز تظاهر به موافقت نکنید...
** احساس گناه از ناراحتی دیگران ممنوع! اول اینکه عادت می کنند! دوم اینکه شما عضوی از گروه شادمانی نیستید که مسئولیت خوشحالی آنها با شما باشد
براي عيد فطر يه برنامه اي بذار...اما مجبور نيستي! ولي مي توني بهش فكر كني
جناب دانشمند نوشته:
يه نكته مهم: مادر شوهر شما جز استثنائات رفتار جرات مندانه است! ( لطفا عميقا اين جمله رو بخونيد)
جناب دانشمند اين جمله اي كه نوشتيد يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟
سلام
خسته ام. شب ها تا صبح خواب مي بينم. حتي اگه بعد از ظهر نيم ساعتم بخوابم خواب مي بينم. خواب امتحان داشتن و درس نخوندن. خواب امتحان داشتن و نرسيدن. خواب مهموني داشتن و نرسيدن . خواب .................................................. .......
لیلا جان به نظر من تو خیلی حساس هستی !!
من خودم بارها شده که از همسرم دور بودم ... دقیقا به همین شکلی که برای تو پیش اومده ... بارها تنهایی حتی مسافرت رفتم ... اما به نظرم اصلا این موضوع دلیل بر این نمیشه که همسرم فقط به دلیل رابطه جنسی منو میخواد ... همسرت اگر فقط برای این موضوع تو رو میخواست هرگز باهات ازدواج نمیکرد و برای خودش یه خونواده تشکیل نمیداد ... سعی کن با همسرت دوست باشی ... ببینم تو با دوستای صمیمیت همه جا میری ؟؟ آدما وقتی ازدواج میکنن دلیل نمیشه که دیگه هیچ وقتی رو برای خودشون نذارن ... اینو من هم به خانومها میگم هم آقایون... چون این نوع رفتار بعد از گذشت 10 12 سال از زندگیه مشترک جز حس رنجش و سوختن و عقب موندن و پشیمونی هیچی به جا نمیذاره ...
در ضمن یه پیشنهاد دارم ... به جای اینکه بگی مادرش پرش کرده و از این جور جمله های کلاسیک چرا به چیزای دیگه فکر نمیکنی ؟؟ شاید بد خوابیده ... شاید خسته بوده ... شاید سر دردی چیزی ... ... ماها آدمیم ... حق داریم بعضی وقتا خسته یا بداخلاق باشیم !!!! زود به خودت نگیر :)
سعی کن با شادی زندگیت رو مدیریت کنی ... و اینم بدون منتظر هرچی که باشی همون میشه !
پیروز باشی لیلای موفق :)
خواهش مي كنم نظرتون راجع به من عوض نشه باور كنين نمي تونم برم.
ديشب به مهدي گفتم بيا عيد فطر بريم جمكران.
گفت: ولي من مي خواستم بريم خونه بابا اينا. (حرفشون كه مي ياد قلبم شروع ميكنه تند تند بزنه)
گفتم: ما كه نه ديگه روز تعطيل داريم. نه عيد هر مراسمي مي شه تو مي خواي بري خونه بابات اينا.
گفت: تو هم بيا بريم نگفتم كه مي خوام تنها برم. مي ياي بريم.
گفتم: نه.
گفت: چرا؟ خيلي ها اختلاف پيدا مي كنند تا ابد كه قهر نمي مونند تا كي مي خواي اينطوري ادامه بدي و نياي؟
گفتم: مهدي تازه يه كم داره بدن و اعصابم آروم مي شه. خواهش مي كنم دوباره اون روزا را شروع نكن. ياد ندارم يك روز فقط يك روز ما رفته باشيم خونه بابات اينا يا اونا اومده باشند اينجا و بعدش دعوا نشده باشه و كار من به بيمارستان نكشيده باشه.
گفت: ولي من كه نمي تونم پدر و مادرم را نبينم
گفتم: تو برو ببين من هيچ مخالفتي ندارم. مگه هفته پيش نرفتي بازم برو. هر وقت دوست داري برو . ولي به من نگو بيا.
گفت: سكوت
گفتم: سكوت و احساس كردم اونم ياد اون روزهاي تلخ افتاده
بعد از نيم ساعت اومد بغلم كرد و گفت باشه مي ريم جمكران.
منم دوباره باهاش مثل قبل شدم.
ولي انگار يك چيزي درونم شكسته بود.
شب شوخي كرد و گازم گرفت. ولي من مثل بچه ها كه كسي گازشون مي گيره و گريه ميكنند. گريه ميكردم و ديگه دست خودمم نبود كه جلوي گريه ام را بگيرم. نمي دونم چم شده بود. (الانم كه دارم اينا را تايپ مي كنم گريه ام گرفته و هيچ جوري هم بند نمي ياد.) اونم مدام مي گفت چت شده باهات شوخي كردم.
بعد يك ساعتي يك كم آروم شدم رفتيم بخوابيم. تو رختخواب بهش گفتم. مهدي من الان مدت هاست كه شب ها خواب مي بينم وقتي بيدار مي شم خيلي خسته ام انگار اصلا نخوابيدم. و..............................
به حرفام گوش مي كرد. با خودم گفتم نكنه بره و به مامانش بگه
بهش گفتم مهدي تو محرم مني ديگه. نه؟
گفت يعني چي ؟ گفتم يعني حرف هايي را كه بهت مي زنم به كسي نمي گي .
گفت: نه
گفت: خوب بگو
گفتم: همين.
صبح كه بيدار شديم. بوسيدم و خداحافظي كرد و گفت دوستت دارم.
گفتم: اگه دوستم داري بيشتر بهم محبت كن
گفت: چه جوري ديگه محبت كنم مثل كتاب باربارا دي آنجلس
گفتم: نه و خداحافظي كردم.
ساعت 11:15 بهم زنگ . حالم پرسيد و گفت صبح خيلي ناراحت بودي. گفتم آره الانم همينطوريم.
گفت: چيزي شده؟
گفتم: نه بابا چي شده
چند دقيقه به گريه هام گوش كرد و گفت مي خواي بعدا زنگ بزنم.
گفتم : آره و قطع كردم.
مي دونم از نظرتون منم شدم مثل مي مي و مينا كه به حرف هيچ كس گوش نمي كنند.
ولي كاش مي دونستين چقدر مي ترسم كه با رفت و آمد با مادر شوهرم دوباره به اون روزهاي وحشتناك جهنمي برگردم.
تنهام نذارين:302::302::302::302::302:
سلام
این بیچاره که اینقدر نازتو رو کشیده دیگه چه جوری محبت کنه
اینقدر دوستت داره که حاضر نیست تنها بره خونه پدر و مادرش و به تو میگه
اونوقت من نفهمیدم برای چی ناراحت شدی
لیلا خانوم شوهرت دوستت داره قدرشو بدون و درکش کن و خودتو گاهی بذار جای اون