یه دقیقه دیگه هم وقت میدادید فرشته مهربون
شب نم میگه:
"دو سال نامزد بودن و به مرحله آزمایش و عقد رسیدن و بعد به هم خوردنش، شما را خیلی اذیت کرده و تاثیر منفی اون هست که الان شما را به شک انداخته و اعتماد به نفستون را ازتون گرفته."
اینو که قبلا خودم هم توی ارسال هام اشاره کرده بودم.
(اصلا از اینکه بخوام فکر خودم رو به کرسی بشونم خوشم نمیاد. خیلی بدم میاد مجبور بشم در پی اثبات خودم برای بقیه باشم. فضای تالار هم چون نوشتاری هست خیلی وقتها لحن حرفها مشخص نیست و ممکنه باعث سوءبرداشت اعضا از ارسالهای هم بشه.اینه که دارم توضیح میدم)مشکل من یه چیز دیگه بود ولی داره کشیده میشه به یه چیز دیگه و منو داره گیج میکنه. من از اول اومدم و گفتم از ترس لاغری و عدم پذیرش از وارد شدن در روابط جنسی میترسم(که اتفاقا خود شب نم هم این رو پرسیده بود و گفته بود میترسی ازت خوشش نیاد و نپذیرتت؟منظورت رو درست متوجه شدم یا نه؟)
این قضیه هم به نظر خودم و سایرین بیشتر مربوط میشد به طرز نگاه و اعتماد به نفس من در این زمینه که من هم پذیرفتم.
بعد عده ای اصرار بر این پیشنهاد دارن که حتما خودت رو به دکتر نشون بده و به دنبال رفعش باش که در آینده برات مشکل ساز نشه. بنده هم پرسیدم یعنی اگر از نظر اخلاق و مهربانی و مهارت زندگی خوب باشم باز هم این قضیه مشکل سازه ؟ فرمودند که آره اگه ازت ارضا نشه ممکنه بهت خیانت کنه.چه خوشت بیاد چه نیاد این حقیقته و باید بپذیریش.
من نمیخوام این رو نفی کنم که مسئله ی جنسی مسئله ی با اهمیتیه. ولی به نظر خودتون این نظرات اخیر مربوط به حدود بیست و چهار ساعت گذشته چقدر داره در حل مشکل من بهم کمک میکنه؟! به نظر خودم که جز ترس اینکه نکنه از ته دلش دوستم نداشته باشه داره من رو با یه ترس تازه هم مواجه میکنه و اون هم مسئله ی خیانته.
یه سوال. اعتماد به نفس یه زن چقدر در ارضای جنسی شوهرش نقش داره؟؟!!
شما ها به من میگید از نظر اعتماد به نفس روی خودت کار کن. به فرض حالا من کار کردم و شدم خانم اعتماد به نفس. حالا میتونم بگم شوهر آینده ی من از من زضایت خواهد داشت؟؟!!! ( امیدوارم مفهوم استفهام انکاری رو یادتون نرفته باشه)
من روی اعتماد به نفس خودم کار خواهم کرد تا جرات مواجهه با این قضیه رو در خودم ایجاد کنم. مشکل همون دفعه ی اوله تجربه ی این مسئله است. اگر بتونم به خودم جرات اولین بار رو بدم بعدش تکلیفم مشخصه. یا با کسی طرف هستم که من رو دقیقا همونجوری که هستم دوست داره و باهام راحت و راضیه.
یا با کسی روبرو هستم که با این قضیه مشکل داره ولی شخصیت من و تعهدی که برای همراهی و با هم زندگی کردن و با هم پیشرفت کردن و با هم لذت بردن و... دادیم براش مهمه و به عهدش پایبنده که در این صورت با راه های زیادی که با مشورت طرفین میتونه یافته بشه که جراحی هم یکیشه میشه این مشکل رو حل کرد.
یا با آدمی طرف هستم که دلیلش برای زندگی زیر شکمش قرار گرفته و اون قسمت بالای بدنش که مغز و عقلش باشه و یه چیزی توی درونش که اسمش قلب و احساس و وجدان باشه نداره و به فکر خیانت می افته. که همونطور که گفتم چنین آدمی خیلی بی شعور و پسته و من هرگز حاضر نیستم با کسی که تفکرش اینه زندگی کنم. خودم جفت دستاشو میبوسم و میگم مهرم حلال جونم آزاد. تو برو دنبال زیر شکم خودت.
(البته همون اول هم گفتم که من با آدم باشعور ازدواج میکنم)
یا با آدمی طرف هستم که ناراضیه ولی به رو نمیاره که فکر کنم گیرنده ام اونقدر قوی باشه که بتونم حال و شرایط بقیه رو درک کنم. اگه بفهمم مشکل داره خودم باهاش صحبت میکنم و ازش نظر خواهی میکنم برای رفع این مشکل که یا با هم به توافقی میرسیم یا نمیرسیم دیگه. تکلیفمون رو با هم بالاخره یه جوری باید مشخص کنیم دیگه.
شاید دسته های دیگه هم باشن که فعلا به مخم نمیرسه.
بذارید من مشکلم رو با پذیرش خودم برای خودم حل کنم. لطفا مسائل دیکه رو قاطیه مشکل اولیه ی من نکنید.این داره گیج و کلافه ام میکنه. ارسالها به اندازه ی کافی بوده و به نظرم هر پیشنهاد دیگه ای تکراری خواهد بود.لطفا دیگه کسی در این تاپیک نظر نده. مرسی
از همه ی دوستان ممنونم. از مدیر همدردی و کیوان و دختر مهربون و سایر اعضای فعال و کوشا . عادی و ...
همگی خیلی خیلی لطف کردن که بذل توجه و وقت کردن. صمیمانه تشکر میکنم.
از آقای فرهنگ هم معذرت میخوام اگر ناراحتشون کردم.( فقط آقای فرهنگ نمیدونم شما چرا دوست داری دنبال یه سوتی و اشکالی چیزی توی ارسالهای بقیه بگردی و تذکر بدی؟ البته من شاید هم چون پسر داییم هم از این کارا میکرد و حالا ازش متنفرم اینقدر نسبت به ارسال های شما حساسیت دارم. دست خودم نیست. جلو هرکی اهل مچگیری و ضایع کردن و دست انداختن باشه ناخوداگاه گارد میگیرم. البته منظورم این نیست که شما این اخلاقا رو داریدا. ولی حرفاتون شبیه حرفای اونه نمیدونم چرا بدم میاد. البته گفتم که شما به نظرم با هوش ترین و رو راست ترین و خلاصه گو ترین عضو تالار بودید.)
اون آدم موفق هست که از این شکلکا:305::311: خیلی استفاده میکنه ها ناراحتم کرده میبخشمش و امیدوارم اگه ناراحتش کردم ببخشه
امیدوارم مشکل آقای فوت هم حل بشه و ایشون هم به آرامش گذشته ی خودشون برگردن.
بای بای عزیزان
RE: یه دقیقه دیگه هم وقت میدادید فرشته مهربون
من به شما توصیه میکنم،مدتی از این مشغله ذهنی دور شوید؛ تا راحت بتوانید بر این مشکل غلبه کنید،اصلا" بهش فکر نکنید